زندگي نامه و وصیت نامه شهيد اسدالله حسيني شهادت 22 اسفند ماه

بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد اسدالله حسيني
شهيد در کودکي در خانه اي با تقوا و طهارت و مستضعفي به دنيا آمد و در آن خانواده به سادگي زندگي مي کرد و سپس در سن 7 سالگي به مدرسه رفت و شروع به درس خواندن نمود که دقيقاً در سال دوم ابتدايي بود که شهيد شروع به بد گفتن به خاندان شاه نمود که در سال 1356 برادر شاه ملعون و همراهانش در خود سيف آباد مهمان خاني بنام حبيب گرگين پور بود که در 28 صفر با دو دست ساز و نقاره شروع به رقص و پا کوبي نموده بودند که بچه هاي مدرسه کلاً براي سرود خواندن جلوي برادر شاه برده بودند که شهيد اصلاً از مدرسه بيرون نرفت و شروع به گفتن بد به شاه و برادرش و همان خاني که برادر شاه را مهماني کرده بود نمود که تمام مردم به خانه ما ريختند که چرا بچه شما بد به شاه مي گويد خود شهيد گفت من بد مي گويم شما کاري به خانواده ام نداريد با من سر و کار داشته باشيد و بعد از آن انقلاب شروع شد و در تمام تظاهرات ها و راهپيمائي ها شرکت نمود و بعد که عراق به ايران حمله نمود از طرف حضرت امام دستور بسيج صادر شد شهيد در پايگاه ثبت نام نمود و بعد براي آموزش به لار اعزام شد و بعد از دوره 15 روزه به جبهه اعزام شد و مدت 3 ماه در جبهه بود و بعد آمد و در پايگاه شروع به کار نمود و در موقعي که در پايگاه کاري نداشت به کارگري مي پرداخت و مدتي ديگر شد به جبهه اعزام گرديد و مدت 4 ماه در جبهه بود و بعد بازگشت و سپس در سال 1362 دوباره به جبهه اعزام شد و مدت يک ماه در جبهه بود که عمليات شروع شد و در عمليات خيبر در جبهه طلائيه شهيد شد که هم اکنون آرامگاه آن شهيد در زادگاهش مي باشد. روحش شاد و يادش گرامي باد

وصیت نامه شهید اسدالله حسینی
وصيت نامه خود را با نام خدا آغاز مى كنم من ازخانواده ام مى خواهم كه من مى روم به جبهه ناراحت نشوند ازرفتن من ناراحت نباشند و من مى روم خواهرم زينب وار وبرادرم حسين وار زندگى كنند من از شما خواهش مى كنم كه برايم گريه نكنيد اگر شهيد شدم فقط براى اسلام گريه كنيد وازپدرو مادرعزيزم مى خواهم كه هيچوقت بخاطر من ناراحت نباشند چرا كه قران مى فرمايد گمان نبريد آنان كه درراه خدا كشته شده اند
مرده اند بلكه زنده اند ونزد خدا روزى دارند ديگر عرضى ندارم خداحافظ اسدالله حسين