دومین سایت شهید گلستان
شهید حسن امام دوست از توابع شهرستان زابل بدنیا آمد، در 8 سالگی به همراه خانواده اش عازم شهرستان گرگان شدند.

وصیت نامه شهید :

بسم الله الرحمن الرحيم

قف دون رايك في الحيوه مجاهدا ان الحيوه عقيده و جهاد : آنچنانكه شايسته است در برابر عقيده و ايمان توحيدت جهاد كن كه زندگي واقعي چيزي حز ايمان و مبارزه در راه آن نمي‌باشد. « سرور شهيدان امام حسين (ع)» سالها در انتظار و آرزومند بودم تا خداوند مرا توان آن بخشد كه در راهش مسلسل بدست گيرم و بر عليه باطل پرستان برزمم و سايه شوم ايشان را از فراز مرغزارهاي اين سرزمين اسلام بدور سازم و آرمان بزرگم همان است كه عاقبت در اين نبرد شهيد شوم و آنگاه روحم در كالبد كبوتري سبز سر مست از باده عشق خدا به جانب پروردگارم به پرواز درآيد. و حال كه چنين زماني فرا رسيده است و من به آغوش گرم سنگرهاي آتشين جهاد مي‌شتابم تا با ريزش قطرات خونم افق خونين انقلاب اسلامي را خونين تر سازم. در چنين غروب دلتنگي كه جز وحشت جنگ هيچ چيز ارمغان باد نيست اين راه دراز را برگزيده‌ايم. در كوه و دشت در ميان پيچ و خم جاده ها بسان تشنه‌اي دلخسته به دنبال حقيقت دامن كوهستانها را مي پيمائيم . چهره غمناك روستاها، فقر حاكم بر خانه هاي گلين و دود تيره بختي خلقي از گوشهاي اين خاك جنگ زده به چشم مي‌خورد. بر ديوارهاي اين آباديها بي حصار هم حتي همان نقش بسته اند و در ميان ابهام توده هاي مظلوم شاهد روند مبارزه اند . اين مسيري است كه هر كس وظيفه دارد بپيمايد. محرومين و مظلومين را به بيند جنگ توده ها را شاهد باشد بر فقر حاكم گواهي دهد. در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشت خو را نكشند گر عاشق صادقي ز مردن مهراس مردار شود هر آنكه او را نكشند پروردگارا: به ما توفيق عطا كن كه در اين راه زمان حساسي كه پنجه هاي دشمن در خوني و رگ توده هاي مستضعف فرو رفته است ، و بجز سرخي خون رزمندگان و شهيدان كورسويي نيست بتوانيم به قلب واقعيات و حقايق وارد شويم و از اين راه حركت توده ها را توان بخشيم. پرودگارا: بدان از برابر ديدگان مان ابرهاي شك و شبه را وبر كنار زن دلهاي مان پرده هاي ترديد و كوردلي را و نيست و ناپديد گردان باطل را از نهادهايمان و پايدار كن حق را در باطلنهايمان . خداوندا : دست مرا در مبارزه با ظلم توانا كن و به زبان ما در برابر دشمن قدرت گفتار بده . عرض آن زندگي باشد كه در آن جز تب و تاب جهاد پيشتازان شهادت از زلال چشمه ايمان نمي‌جوشد. و حرف آخرم اينست كه من با هر رگ و بندم مي‌گويم : «ان الحيوه عقيده و جهاد » و با هر تار پودم ، با هر قطره خونم، و با گرم نفسهايم ، و با هر حرف اشعارم ، با هر جز به روحم ، با هر لحظه عمرم، درون معبد اين زندگي است تسبيح مي‌گويم و در پاك زلال چشمه جوشان موجش وضو خويش مي‌سازم و در مهتاب محرابش نماز صبح مي‌خوانم و ايشان زندگي را عشق مي‌ورزم. بعضي از مردم بنده دنيا هستند و تنها نام دين زبانزد آنهاست ماداميكه دين وسايل زندگي آنان را تأمين مي‌كند گرد آن مي‌گردند و هنگاميكه بميدان آزمايش خدايي در مي‌آيند دينداران كم مي‌شوند. خرم از آن روز كزين مزنل ويران بروم راحت جانم طلبم از پي جانان بروم ما زنده بآنيم كه آرام نگيـــــــريــم موجيـم كه آسودگي ما عدم ماست ساحل افتاده گفت گر چه بسي زيستم آه معلوم شد كه من چيســــــتم موج ز خود رفته‌اي تيز خراميد وگفت هستم اگر ميروم گر نروم نيستـــم آنهايي كه به هر ذلتي تن مي‌دهند تا زنده بمانند مرده‌هاي پليد خاموش تاريخ‌اند آنان كه گستاخي آنرا نداشتند تا مرگ سرخ را انتخاب كنند مرگ سياه با ذلت بسراغ آنان خواهد آمد. و حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: مرگ يا بنده‌اي است كه اين يابنده نه گريزنده‌اي مي‌شناسد و نه پاينده‌اي را. و سرور شهيدان امام حسين (ع) زندگي را عقيده و جهاد مي‌داند و بقا را در فنا مي‌جويد او شهادت را حضور جاودانه در تاريخ مي‌شناسد و مرگ را براي فرزندان آدم همچون گلوبندي به سينه دختر جوان مي‌بيند. و آنچنانكه يعقوب به فرزندش يوسف مشتاق بود من نيز مشتاق شهادتم . و سخني هست با شما اي برادران سپاهي و بسيجي و ارتشي و بهتر بگويم اي درياي بيكران انسانهاي مسلمان ستم ديده بپاخيزد و با يك دست قرآن و با دست ديگر سلاح بر گيريد و از حق و رسالت و شرف خود تحت رهبري زعيم عاليقدر قائد اعظم اين نعمت بزرگي كه خداوند پس از 14 قرن به شما مسلمانان ارزاني بخشيده (يعني امام خميني ) دفاع كنيد و حق خود را از بر قدرتها و زورگويان تاريخ بستانيد. امروز دفاع از اسلام و قرآن بر همه واجب است در جهاد اسلام هيچ كس حق ندارد مسئوليت جهاد را از سر خود رفع و به ديگري واگذار كند. چه اينكه چنين شخصي تكليفي بر زمين باقي مانده است و در پيشگاه خداوند نه تنها عظمت و كمال پيدا نخواهد كرد كه مؤاخذه خواهد شد. دل به جهان نبند كه اين بيوفا عروس با هيچكس به محبت شبي بسر نكرد روز و شب با ديدن صياد مستم در قفس پس كه هستم نيست معلوم كه هستم در قفس برادرانم : محمد و ابراهيم، شما اميد اما هستيد اسحله شهدا را زمين نگذاريد و از فرصتي كه در اختيارتان گذاشته شده كمال استفاده را بكنيد و بدانيد كه هر عاشقي منتظر همين روزهاست جبهه را ترك نكنيد كه جبهه دانشگاه آدم سازي است ما مسئول خون شهداي اسلام هستيم، اين شما هستيد كه مي‌توانيد با ياري كردن جبهه ها به دعوت امامتان لبيك بگوئيد. ما رسالت خويش را ادا كرديم و حال نوبت شما است كه اين مسئوليت سنگين را بدوش بگيريد. و خلاصه مطلب برادرم محمد و ابراهيم به شما توصيه مي‌كنم راه امام را بياموزيد خط امام خط اصيل مكتب تعالي بخش اسلام است از ياري خميني بندگي تا نثارجان نا قابل دست نكشيد. راه خميني باشد سعادت ، ايمان ، جهاد، شهادت خواهرهايم: بياد بياوريد لحظه‌اي را كه حسين (ع) براي وداع با خواهرش زينب سر بر شانه‌اش گذاشت و گفت زينب جان من مي‌روم تا به جدم رسول خدا بپيوندم از اين به بعد تو هستي و كوله بار سنگين از پيام خون ما. ولي اگر زماني خبر شهادت من را شنيديد و يا فهميديد كه دشمن ستمگر بدن مرا پاره پاره و تكه تكه كرده اند. و يا اگر دانستيد كه قلب آكنده از آرمانم را گلوله هاي آتشبار دشمن شكافته است و من جز خون گرمم و سنگهاي آتشين سنگر ضريحي نداشته ام اميدوارم اشك نريزيد، بلكه شهادتم جشن بگيريد و به همه آشنايان از وقوع پر سعادت چنين حادثه اي شاد باش عرض كنيد. زيرا مرگ در كامم چون آب سرد در روز بسيار گرم بكام تشنه جگر سوخته شيرين و گواراست. همسرم: اي كه فاطمه وار بار زندگي محقرمان ساختي، و تمام هم و غم تو در طول زندگي كوتاه و پربارمان در ساده زيستي بود. جاي خالي مرا براي فرزندمان پر نما و بكوش كه فرزندي براي اسلام ببار آوري كه مايه سرافرازي و افتخار باشد. و بدان هر لحظه اي‌ كه بارور ساختن و پرورش نهال كوچكمان و ثمره زندگي مان مي‌گذراني عبادتي بزرگ انجام مي‌دهي و خداوند بزرگ در ازاي لحظه‌هاي آن نيز به تو پاداش و ثواب مي‌دهد. كودكم: شعله عشق ديدار تو در دلم زبانه مي‌كشد و خيلي دلم مي‌خواست براي يك دفعه هم كه شده شما را ببينم . اما نازنينم چگونه مي‌توانستم بسوي تو باز آيم در حاليكه دشمن هر روز ناجوانمردانه بر شهرها و روستاهاي ما مي‌تاخت و صدها چون تو را كه همه براي من عزيز بودند در آغوش مادرشان بخاك و خون مي‌كشيد. من ماندم و جنگيدم و تا آخرين قطره خون بر ميثاق خود ماندم تا تو فردا بتواني سر بلند و با افتخار بگويي كه پدرت در راه اسلام و قرآن و نوكري اباعبدالله الحسين و امام عصر روحي له الفدا و نائب برحقش خميني كبير جان باخته است. مورخ 10/6/61 بسم الله الرحمن الرحيم اول شروع مي‌كنم به نام خداوند بخشنده مهربان كه در اين دنيا بر مؤمن و كافر رحم مي‌كند اما در آخرت فقط بر مؤمن . پس از درود بر رهبر كبير انقلاب و شهداء‌از هابيل گرفته تا شهداء كنوني كه در جبهه حق عليه باطل براي استمرار حكومت عدل جمهوري اسلامي به خاك و خون غلطيدند. لختي مكث كردم كه از كجا بياغازم: همانند عاشق واله و شيدائي كه از ديدار معشوق آنچنان بوجود مي‌آيد كه زبانش بند مي‌آيد. بنده حقير خدا: حسن امام دوست ، فرزند گلزار تاريخ تولد 1340 صادره از زابل كه در حدود 21 سال پيش در يك خانه فقير نشين روستايي در زابل چشم به دنيا گشودم و در سن 8 سالگي به علت خشك سالي و قحطي كه در زابل بوجود آمد عازم گرگان شديم. و پس از ده سال اقامت در آنجا خودم شخصاً عضو سپاه شدم و مجدداً از گرگان به زاهدان اعزام شدم و مدت سه سال هم است كه عضو سپاه پاسداران زاهدان مي‌باشم. و در طول اين 21 سال آنقدر رنج و مشقت كشيده‌ام كه قلم بنده ضعيف است كه همه را توصيف نمايم. والان خدا را سپاس بيكران مي‌خوانم كه در رحمت جهاد را بر من گشود و جرأتم داد تا از مرگ نهراسم و زنده‌ مرزوق بمانم و من با نگاه داشتن چند كلامي به عنوان وصيت آماده مي‌گردم تا به معناي نام كلام سرباز خونين اسلام باشم. «فضل المجاهدين باموالهم و انفسهم علي القاعدين درجه » يعني خداوند مجاهدين فداكار به مال و جان را بر نشستگان رفعت و برتري بخشيده است. هنگام ستيز بي امان با كفر و ( تزكيه و پالايش ) روح انسان را مي‌توان در خلوص و از جان گذشتگي مجاهدين راه فلاح به عينه ديد. آنانكه از همه چيزشان دل كنده و قله هاي شكوهمند آزادي را پيروز مندانه و مهاجر ره سپردند بزرگ مرداني كه به دور از تمام زدو بندهاي سياسي خالصانه شهد شهادت را نوشيدند و پاسداري از كيان اسلام و قوام انقلاب را با هر آنچه در توان داشتند به اثبات رساندند. استكبار جهاني تنها روزي به اشغال دوباره ايران و سلطه مجدد موفق خواهد شد كه سينه ستبر جمالهاي انقلاب اسلامي آماج گلوله هاي سر بين او شود و ديگر مسلماني در اين مرز و بوم نباشد والا تا لحظه اي كه گلوي علي اصغري فرياد دارد و زينبي در پشت جبهه ها به قيام ايستاده است پيام خون حاميان قرآن از ساقه دست‌هاي روئيده در خون شهيدان جاويد اين سرزمين پرواز نكرده و اوج پيروزي را نويد خواهد داد . اينك كه اين نوشته را مي‌خوانيد خود در ميان شما نبوده و فقط يادي از من خواهد بود. پس بگويم كه عصر و روزگار سخت و غريبي را مي گذرانيد. راه پر پيچ و خم طولاني و توشه اندك بايد رفت و از اين زندان خلاصي يافت مسلمان زندگي كردن در اين دنيا و عصر مغشوش و پر از فتنه ها پايمردي ميخواهد ، هدايت از طرف خدا و صبر و استقامت مي‌خواهد اميدوارم خدا اين توفيق را نصيب ما بگرداند كه هدايت شده و بسوي او راه گيريم و از اين ظلمت كده به منبع نور و صداقت و پاكي رسيده و ازاين سرچشمه الهي سيراب شويم. اما والدين عزيزم و برادر و خواهر گراميم از اينكه فرصت نكردم كه بيايم گرگان و از شما خداحافظي كنم پوزش مي‌طلبم و اميدوارم مرا ببخشيد و فقط در اينجا بي تابي شما مرا رنج مي‌دهد كه انشاء اله خداوند تمايل نداشتن شما از خدمت بنده با الطاف بيكرانش ببخشايد. گرچه وقت نكردم كه بيايم دست شما را ببوسم و از شما خداحافظي كنم ولي از اينجا شما را سلام مي‌دهم و از فرسنگها كيلومتر راه دست شما را مي‌بوسم. مادر مهربان ، تو بسيار برايمان زحمت كشيدي ما تو را رنج بسيار داديم خدا اجر جزيل و صبر جميل بتو عطا فرمايد از فراق من ناراحت مباش اگر مي‌خواستي گريه كني براي امام حسين (ع) و علي اكبر و علي اصغر و عباس و قاسم و عبدالله گريه كن. خوشحال باش و از خدا بخواه كه فرزندت در راه خدا و دين اسلام جان خود را به حق تعالي تسليم كند و هديه دهد. كفـن بدوز بهـــر تنــــــم مادرم مگر عزيزتر از علي اكبرم مادرم شهيد جمهــوري اســلاميم مادرم كفـــن شد لباس داماديم مادرم روان شدم زبهراحيــاي دين مادرم عاشق روي علي اكبـــرم مادرم از غم ياران شهيدم مضطربم مادرم بود حسين‌بن‌علي سرورم مادرم شهيدكه‌جان داده بميدان‌جنگ مادرم نكرده‌‌ زندگي به ننـــگ مادرم بگفتــه روح خــدا رهبـرم مادرم كفــن بــدوز بهــر تنم مادرم مادرم اين دل تنگم عقده ها دارد گويا ميــــــل كربــــلا دارد پس روم تا ببينم در كجــا قاســم دستو ها بر كف او حنـــا دارد ميروم ببينـــم در كجــــا اكبــــر كاكل گيسودرخون حضاب دارد ميروم ببينــــم در كجـــا عبــاس دســـــتوا ز پيـــكر جـدادارد بر مشام مي‌رسد هر لحظه بوي كربلا بردلم ترسد بماند آرزوي كربلا تشنه آب فراتم اي عجل مهلت بده تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا طاير جانم پرزند اندر هوايت يا حسين صدهزاران ماگردد فدايت يا حسين دارم اندر سر هواي كربلايت يا حسين دل شده غرق تمناي ولايت يا حسين كي شود پروانه سان گرد مزارت پرزنم تا كنم اين جان ناقابل فدايت يا حسين ماهمه عاصي و بدكار و سيه رواي شما دست ماو درگه دولت سرايت يا حسين خواهش ما ازتو اين است اي عزيزفاطمه برسان ما را بزودي كربلايت يا حسين اي پاكتر زهر پاك سلام مادر سلام تنها مرا ياور مادر سلام مادر سلام دراين جا چند جمله گويم كوتاه تا قلب پر مهرت گردد از حالم آگاه الا باد صبا صبح دلگير سلام من را ببر بر مادر پير بگو فرزندت سلامت مي‌رساند حلالم كن كه شبها داده اي شير قلبم دشه نعمه سراي تو مادر مهرم شده همواره پريشان تو مادر هر روز كنم آرزوي ديدن تو افسوس دستم شده كوته ز دامان تو مادر يادم آمد آنروز كه شدم از تو جدا شد اشك سرازير بر دامان تو مادر اي مادر مهربان گوهر شب چراغ من اي همدم مونس قلب و جان من بيش از اين اشك ميفشان كه دلم همچنان اشك تو مي‌گردد آب بيش از اين ناله مكن و فرياد مزن كه ندارم ديگر من تاب اين همه ناله و درد تو خود ميداني زندگي در گذر است ،تو كه آگاهي من روزگارم همه را درراه خدا و براي غم مردم گذراندم و خدا مي‌داند نشدم در همه عمر بنده زورزر تزوير و جاه و مقام و چه خوش مي‌ميرم دست و دل پاك كنون براه خدا و مبرا ز گناه مادرم ناله مكن مرگ در راه خدا شوق مردان خداست و حساب ما نيز از همه مردم جداست بعد از اين مادر آزاده دلم از تو مي خواهم كه صبور و مغرور و به اميد خدا اندرين صحنه طوفان بلا صبر كني هر چه كه ببيني از جفاء‌ و باشي مونس همدم بچه هايت و به آنها درس آزادگي آموز و شرف همچنانكه مرا درس عشق وشرف آموخته‌اي . بيا مادر كفن پوشان به جسم پر گنــاه من مرا آهسته خاكم كن تو اي تنها پناه من ديگر پروند شد بسته منم مادر شدم خسته بروآهسته، آهسته كه مرغت از قفس جسته تو شادي كن به من مرگ من تا كني شادم خداحافظ كه من رفتم ولي گاهي بكن يادم در پايان كلامم مادر از تو مي‌خواهم كه در مرگ من بيشتر از يك تأثر كوتاه و خوشحالي ابدي عمل ديگري انجام ندهي چون تو هر چقدر ناراحتي را بر خود بيشتر بكني روح من بيشتر عذاب مي‌كشد و اميدوارم به اين خواسته عمل كني ، مادر جان به حوريان دستور مي‌دهم كه بيارد بهشت برين را زير پاي مادرم. والسلام بسم الله الرحمن الرحيم اين پيام را بر مادرم بر هر مادري كه شهيد مي‌پرورد بخوانيد كه : مادرم با تفنگي بر دورش با خشابي در جيب درو از اين جنگل در هواي سر نزديك يك سنگر فرزندت بيداره و به فرمان امام خميني مي‌دهد گوش ، آري با پيامم با سلامم بشنو اي مادر اگر چه ذره‌اي بيش نيستم ولي انگار امروز شير پاكي كه تو دادي بر لبم ديروز مرا قلبي آسمان سان است مرا ديگر نسيم آرام سحرگاهان موج غرندة طوفانم پس تو اي مادر فرزند دلبندت چو مرز دار اسلام و قرآن است شيرة جانت ملالش كن. هيچ چيز برايم مهمتر از اين نخواهد بود كه دنيا بداند آگاهانه در راه آرمان خميني قهرمان پيراهن جنگ و سر انجام كفن شهادت پوشيدم. تنها بي تابي پدر و مادر عزيزم مرا رنج مي‌دهد كه انشاء‌الله خداوند تمايل نداشتن آنها را از خدمت بنده در اينجا را با الطاف بيكرانش ببخشاند مادر از تو مي‌خواهم كه در مرگ من بيشتر از يك تأثر كوتاه خوشحالي ابدي عمل ديگري انجام ندهي چون تو ناراحتي را برخود بيشتر بكني روح من بيشتر عذاب مي‌كشد و اميدوارم به اين خواستة من عمل كني . شبي از سوز دل گفتم قلم را بيــــا تحريز كن حال دلم را قلم گفتا جوابم اي فلانـــي نداري تو طاقت اين بار غم را اي پاكتر زهر پاك مادر سلام مادر سلام، تنها مرا ياور مادرسلام مادر سلام،در اينجا چندگويم كوتاه تا قلب پر مهرت گردد از حالم آگاه الا باد صباي صبح دلگير سلام من را ببر بر مادر پير بگو فرزندت سلامت مي‌رساند حلالم كن كه شبها داده‌اي شير قلبم شده نغمه سراي تو مادر مهرم شده همواره پريشان تو مادر هر روز كنم آرزوي ديدن تو افسوس دستم شده كوته زدامان تو مادر يادم آمد آندم كه شدم از تو جدا شد اشك سرازير بر دامان تو مادر از دوري روي تو زغم بانگي قدس هستم چو يك مرغ غزلخان تو مادر جان و دل من از غم هجران تو سوزد قربان تو و ديدة گريان تو مادر دادي تو به من از رگ و از ريشه و خون شير قربان رگ و ريشه و پستان تو مادر هر وقت كه زمانه بر تو آورد فشار دندان به جگر گزار و لب خند بزن مادر شادي زي مادر دريا دل من كه اين دنياي فاني وفا نكرده بكسي و ناكس اي مار فرخنده نداري خبر از من درگردش ايام چه آمد بسر من من تازه جوانم بود اندر چمن گل يك بار فلك ريخت بال و پر من ما از آن پاكدلانم كه بكس كينه نداريم يك شهر پر از مردم و يك دوست نداريم مادر مي‌خواهم كه دراين كنج قفس زار بگريم زاندوده دل غمزده بسيار بگريم مادر بيمار شدم از دست جدايي بگذار كنون با دلي بيمار بگريم بشنو سخنم شمس قرارم شده از دست بيگانه زخويشم كه گوهر بار اشك بريزم اگر يك شب قطره اشكي زچشم آسمان افتد بدان آن اشك اشك من مي باشد كه مي ريزد بپاي تو اگر يك شب تندبادي تندتر شد بدان آن قطره طوفان دلم باشد كه مي‌جويد براي تو بيا مادر كفن پوشان به جسم پر گناه من مرا آهسته خاكم كن تواي تنها پناه من ديگر پرونده شد بسته منم مادر شدم خسته برو آهسته آهسته كه مرغت از قفس جسته توشادي كن به مرگ من تا كني شادم خداحافظ كه من رفتم ولي گاهي بكن يادم اي مادر مهربان گوهر شب چراغ من اي همدم مونس قلب و جان من بيش از اين اشك ميفشان كه دلم همچنان اشك تو مي‌گردد آب پيش از اين ناله مكن فرياد مزن كه ندارم ديگر تاب اين همه ناله و درد تو خود مي‌داني زندگي درگذر است تو كه آگاهي من روزگارم همه را درراه خدا و براي غم مردم گذراندم. و خدا مي‌داند نشدم در همه عمر بندة زور زرتزوير و جاه و مقام با هر چه مي ميرم دست و دل پاك كنون براه خدا و مبرا ز گناه مادرم ناله مكن مرگ در راه خدا شوق مردان خداست و حساب ما نيز از همه مردم جداست بعد از اين مادر آزاده دلم از تو مي‌خواهم كه صبور و مغرور و به اميد خدا اندرين صحنه طوفان بلا صب كني هر چه كه ببيني از جفا و باش مونس همدم بچه هايت و به آنها درس آزادگي آموز و شرف، همچنانكه مرادرس عشق و شرف آموخته اي .


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده