روایتی از زندگی شهید «حسن مهاجر»
در پانزدهمین
روز از اردیبهشت ماه سال1347در یک خانواده تقریبا پرجمعیت
روستای چهارده از توابع شهرستان کردکوی و از طبقه کم درآمد و ضعیف جامعه با پدر و
مادری بی نهایت زحمت کش و با دین و ایمان پسری دیده به جهان گشود که نام حسن را بر
او نهادند. پدر و مادر بازحمت و کارگری مخارج فرزندان و زندگی را تامین می کردند و
سعی داشتند نان حلال سر سفره فرزندان بگذارند و آنها را درست پرورش دهند. حسن به
همراه سایر خواهر و برادران رشد و نمو کرده و بزرگ شده بود ولی مانند سایر پسر بچه
ها بازی کردن را دوست داشت . او به بادبادک بازی علاقه داشت و همیشه با بچه ها
بازی می کرد.تا اینکه هفت بهار از عمرش گذشت و وارد مدرسه شد. او با جدیت به تحصیل
پرداخت و در تابستان نیز برای کمک به خانواده به کارگری می پرداخت.
زمانی که بزرگتر شد با واجبات دینی از طریق مدرسه و خانواده آشنا گشت و باجدیت فراوان آنها رابه جای می آورد ونماز و روزه اش را می خواند و به دیگران هم در این زمینه امر به معروف و نهی از منکر می کرد. حسن مشغول گذراندن دوره ی راهنمایی بود که انقلاب اسلامی به همراه راهپیمائیها و تظاهرات مردمی آغاز شد، بنابراین او درس و مدرسه را رها کرده و با آن سن کم به مردم پیوسته و گوش به فرمان امام بود تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد و حسن عضو فعال بسیج گردید.پدر و مادرش همیشه می گفتند که او با سایر بچه هایمان از نظر اخلاق و کردار متفاوت بود و با بقیه فرق داشت.به باغبانی علاقه ی فراوانی داشت و هرجا که می توانست ، در حیاط و باغچه نهالی می کاشت او حتی درخت هلویی کاشته بود که به آن بسیار علاقمند بود و نمی گذاشت کسی به آن آسیب برساند . بعد از نماز صبح برای کارکردن به زمین های مردم می رفت تا کمک خرج خانواده باشد و زمانیکه خسته از کار روزانه به خانه می آمد باز عذمش را جذم می کرد و در کلاس های بسیج روستا شرکت می کرد و حتی یک روز راهم از دست نمی داد .
با شروع جنگ او
که یک بسیجی فعال بود برای رزمندگان به
همراه سایر هم وطنان لوازم مورد نیاز جمع آوری کرده و به جبهه ها می فرستاد. تا
اینکه در سوم فروردین سال 1364 به جنوب کشور اعزام شد و در قسمت پدافند خدمت می
کرد و با تمام وجود از دل و جان مایه می گذاشت و با دشمن بعث می جنگید تا اینکه در
منطقه هورالعظیم در بهمن سال 1364 بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت به آرزوی قلبیش
رسیده و جام شهادت را نوشید و به دیدار معشوق شتافت.