به مناسبت سالروز شهادت
شهید علی کهساری در یکم مرداد 1349 در روستای توران ترک در خانواده ای زحمتکش به دنیا آمد. پس از رسیدن به سن هفت سالگی در دبستان روستائیان ثبت نام نمود و برای ادامه تحصیل به آزادشهر آمده و در یکی از مدارس راهنمایی مشغول به تحصیل شد..

   فرازی از زندگی نامه «شهید علی کهساری»

شهید گرامی علی کهساری فرزند غلامحسین در یکم مرداد 1349 در روستای توران ترک از توابع آزادشهر در خانواده ای روستایی و زحمتکش به دنیا آمد. دوران خردسالی را دردامان پر مهر مادر و خانواده  گرمش در صفا و صمیمیت سپری نمود. پس از رسیدن به سن هفت سالگی چون دیگر هم سن و سالانش در دبستان روستائیان ثبت نام نمود و به کسب علم و دانش مشغول شد. دوران ابتدایی را با موفقیت سپری نموده سال 1361 بود که برای ادامه تحصیل از آنجائیکه روستایشان مدرسه راهنمایی نداشت به آزادشهر آمده و در یکی از مدارس راهنمایی مشغول به تحصیل شد . درسش خوب بود و اکثر معلمان از او راضی بودند. او درحین تحصیل در اوقات بیکاری سعی می کرد در کار کشاورزی به پدرش کمک کند تا کمک حالی برای وضع اقتصادی خانواده باشد و گاهی اوقات هم با ورزش از جمله فوتبال با دوستان هم سن و سالش سرگرم بود .به مطالعه کتابهای مذهبی و دینی نیز بسیار علاقمند بود و با گروهی از دوستانش مراسمات مذهبی در مسجد را پیگیری می کرد.

 او از اخلاق و رفتار بسیار خوبی برخوردار بود همیشه سعی می کرد به بزرگترها ازجمله پدر ومادرش احترام بسیار بگذارد هیچ گاه کسی از او گله و شکایتی نداشت هنوز پانزده بهار از عمرش سپری نشده بود که درس ومدرسه را رها کرده و برای دفاع از میهن و مملکتش با وجود اینکه هنوز به سن سربازی نرسیده بود از طریق بسیج محل بدون هماهنگی خانواده عازم جبهه های حق علیه باطل شود . برادرشهید می گوید : وقتی علی در سن پانزده سالگی برای اولین بار بسیجی به جبهه رفت به هیچ یک از ما از جمله پدر و مادرم حرفی نزد و بعد از رفتنش دوستانش به منزل ما آمدند و اطلاع دادند. با این وجود پدر ومادرم چون افراد فهمیده ای بودند و از نیت خیر او باخبر بودند  مخالفتی نکرده و به خدا توکل کردند چون می دانستند هدف و انگیزه علی از رفتنش به جبهه چیزی جز دفاع از اسلام و انقلاب نبود چون اوگفته بود من می روم تا به دشمن اجازه ندهیم ذره ای از خاک میهنم را تصاحب کند چند وقت بعد به مرخصی آمد اما او دیگر به خودش تعلق نداشت وکسی او را زیاد   نمی دید چون بیشتر وقتش را درجلسات مذهبی و انقلابی در تظاهراتها و در بسیج مسجد بود وجلسات مسجد را هدایت می کرد از آنجائیکه هیکلش بزرگ بود در اکثر کارهای خیر حضورفعال داشت.

  تا اینکه در تاریخ 65/10/24 برای بار دوم تصمیم گرفت دوباره بسیجی به جبهه برود. این بار هم کسی با رفتنش مخالفت نکرد و از طریق بسیج محل به هفت تپه واقع در کردستان اعزام شد چند روز بیشتر از خدمتش نگذشته بود یعنی درتاریخ 65/11/10 در عملیات کربلای پنج زمانی که توی کانال بود عراقیها در سه توپخانه فقط بخاطر کشتن علی می زدند اما او بدون هیچ ترسی به کارش ادامه می داد تا اینکه ترکش به سرش اصابت کرد و افتاد توی کانال دوستش می گفت که برای نجات او رفته بود کمک بیاورد اما وقتی برگشتند دیدند توپخانه آنقدر زده که علی زنده زنده زیرخاک رفت و مفقود شد مادرم هم یک هفته بعد شهادتش فوت کرد خیر مفقودیش را بنیاد شهید به ما اعلام کرد و بعد از هشت سال جنازه اش را برای ما آورد و طی مراسمی با شکوهی ایشان را در مزار روستای توران ترک به خاک سپردیم ولی یادش همچنان در یاد و خاطر ما زنده خواهد بود .


منبع : پرونده فرهنگی شهدا/ اداره تبلیغات و فرهنگی اداره کل بنیاد شهید و امورایثارگران استان گلستان

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده