مرتضی رئیسی، فرزند موسی و هاجر رئیسی، در پنجم تیرماه سال 1345 درگرگان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت در زادگاهش گذراند. در سال 1360 عضو سپاه شد. مادرش، می گوید در 15 سالگی قصد رفتن به جبهه را داشت . در آن موقع پدرش به سفر حج رفته و من سرپرست خانواده بودم. این پیشنهاد را به من داد ولی من قبول نکردم گفتم: تو پیش من امانت هستی

نوید شاهد گلستان؛ اين كتاب اثر مستند و كاملي در معرفي فرماندهان شهيد است. در مورد اينكه اين افراد چه كساني بوده اند چرا لباس رزم پوشيده اند و دين و اخلاق چه تاثيري بر روي آنها داشته ؛ چگونه زيسته اند و چگونه رفته اند . كتاب " فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ" جلد دوم از يازدهمين دفتر اين سري از كتاب هاست كه به همت بنياد شهيد و امور ايثارگران به چاپ رسيده است . در اين كتاب نويسنده سعي كرده تا با مصاحبه هاي تفصيلي با خانواده شهدا و همرزمان و دوستان آنها به بررسي همه جانبه زندگي اين افراد بپردازد.

فرهنگ نامه جاودانه های تاریخ؛ سردار شهید «مرتضی رئیسی»


مادر شهید می گوید در 15 سالگی قصد رفتن به جبهه را داشت . در آن موقع پدرش به سفر حج رفته و من سرپرست خانواده بودم. این پیشنهاد را به من داد ولی من قبول نکردم گفتم: تو پیش من امانت هستیهر وقت پدرت آمد، از او اجازه بگیر برو. شب موقعی که من خواب بودم، انگشت مرا آغشته به جوهر کرد تا رضایت نامه را مهر بزند ولی من از خواب بیدار شدم و به او گفتم: تو قصد داری امضای تقلبی از من بگیری، فردا به سپاه می آیم و موضوع را بازگو می کنم. مرتضی گفت: مادر، به آن جا نیا و آبرویم را حفظ کن. آن شب تا صبح نخوابید. صبح به او گفتم: قلم و کاغذ را بیاور تا رضایت نامه را امضا کنم. از سپاه لباس که گرفت، به خاطر جثه کوچکش لباس ها اندازه او نبود و با دست تنگ کرد. به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و سپس عضو رسمی سپاه گردید. به خاطر شجاعت و هوش بالا مراحل ترقی را خیلی زود طی نمود و دوره عالی فنی مهندسی جنگ را در لشکر 25 کربلا گذراند وبه سمت جانشین فنی مهندسی لشکر منصوب شد. 68 ماه در جبهه حضور داشت و آخرین مسئولیت شهید، فرماندهی گردان فنی مهندسی سپاه در جنوب کشور بود.علاقه شدیدی به سیدالشهدا( ع) داشت 7 و از مسئولیت پذیری بالایی برخوردار بود. به خاطر سنّت پیامبر ( ص) و پیروی از دستور امام خمینی ( ره) با خدیجه ساور چمنی ازدواج نمود و حاصل زندگی آن ها 1 فرزند دختر می باشد.  مدر خانه نشسته بودیم که گوینده تلویزیون اعلام کرد که روح بلند و ملکوتی حضرت امام خمینی ( ره) به ملکوت اعلاء پیوست. او با دو دست به سرش کوبید و با پای برهنه به طرف خیابان دوید. از دروغ و تهمت متنفر بود و همیشه خود را از دیگران پایین تر تصور می کرد. اگر کسی او را نمی شناخت، هرگز باور نمی کرد که او فرمانده گردان مهندسی است. آن قدر متواضع بود که در جبهه مانند یک بسیجی کار می کرد. او به انجام فرایض دینی از جمله: نماز، روزه و ... توجه بسیار داشت. در عملیات حلبچه در ساعت 11 شب یکی از همرزمانش می گویدمرتضی به شدت سرماخورده بود و بچه ها هم خسته بودند، می بایست تا ساعت 4 صبح چند خاکریز می زدند و خط را به قله خرمال می رساندند . او خودش سوار لودر و بلدوزر شد و تا صبح خط را به خرمال رساند. سیدبیگم بروگردی، مادر خانم شهید، می گوید آخرین باری که می خواست با دخترم به مأموریت برود به من گفت: می خواهم دخترت را ببرم و با هم به شهادت برسیم. به او گفتم که تو شوخی می کنی؟ در جوابم گفت: نه، مگر این طور نیست که هر کس در راه خدا کشته شود مقام شهید را دارد. ما در این مأموریت هر دو شهید می شویم.  سرانجام در بیست وپنجم شهریور ماه 1368 در حین اعزام با وسیله نقلیه سپاه جهت اسکان در شوشتر، به همراه همسر و فرزندش در جاده اراک- بروجرد تصادف نمودند و به لقای معبود رسیدند اما  دخترشان 99 درصد ضربه مغزی به بیمارستان شهید شریعتی منتقل گردید و بعد از 8 شبانه روز به هوش آمد. شهید مرتضی رئیسی در وصیت نامه خود چنین نوشته خدای من، تو شاهد باش که من برای رضای تو، برای احیاء دین و تداوم انقلاب تو به جبهه می روم نه برای انتقام، نام یا مقام. به خواهرم بگوئید که برادرت در دم آخر گفت: همیشه آخرین لحظه شهادت مرا به خاطر بسپار تا تو را از لغز شها برحذر دارد. خانواده عزیز، برایم شیون نکنید، مجلس ختم نگیرید، عکس مرا به دیوار نزنید، بگذارید گمنام بمیرم تا فردا شرمسار و گمگشته امامحسین( ع) نباشم. بر قبرم گل نریزید، آخر انصاف نیست که بر نعش حسین( ع) نیزه باشد و بر قبر من گل. مادر، به یارانم بگویید که دلسردی از جنگ روح مرا آزار می دهد . قطره قطره خون هر شهید فریادگر این کلام است:. جنگ جنگ تا پیروزی.

 بعد از شهادت دست نوشته هایی از شهید پیدا شده که خطاب به دخترش به جای مانده است : زهرا، ای دختر عزیزم، ای قلب پر محبت من،  تو برای من سرمایه بزرگی هستی. و ای کبوتر زیبا و قشنگ من، وقتی تو در جلوی من راه می روی به من احساس غرور دست می دهد و به خودم می بالم و افتخار می کنم. خدایا، به مظلومیت حضرت زهرا( س)، دختر مرا به من و خانواده ام ببخش و او را حفظ کن و به راه راست هدایت فرما،عاقبتش را ختم بهخیر کن. کسی که دوستدار همیشگی توست: پدرت مرتضی رئیسی.

 

 

گزیده ای از وصیت نامه شهید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدای من تو شاهد باش که من برای رضای تو، احیای دین و تداوم انقلاب تو به جبهه میروم نه برای انتقام، نام یا مقام.  خانواده ی عزیز برای من شیون نکنید.  مادر، به یارانم بگویید که دلسردی از جنگ روح مرا آزار می دهد. قطره قطره ی خون هر شهید فریادگر این کلام است: جنگ جنگ تا پیروزی

 

منبع:كتاب فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ/ زندگی نامه فرماندهان شهید استان گلستان 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده