ملک محرابی یکی از رزمندگان زنجانی از ایثارگری و تلاش برای یافتن پیکر شهید حاج قاسم نصرالهی می‌گوید.

به گزارش نوید شاهد از زنجان، دوازدهم تیر ماه سال 1367 بود. دو هفته به پذیرش قطعنامه 598 و اعلام رسمی آتش­بس مانده بود. حاج قاسم نصرالهی، فرمانده رشید سپاه بانه، توسط نیروهای متجاوز ارتش بعث عراق شهید شد. ایشان با یکی از سرداران و چند تن از فرماندهان ارشد کردستان، برای سرکشی به ارتفاعات «سور کوه» بانه رفته بودند. همان موقع گروهک‌های خائن و خود فروخته‌ی ضد انقلاب، خبرش را به نیروهای ارتش بعث داده بودند و... .

پیکر مطهرشان در منطقه مانده بود. یک هفته از شهادت­شان می‌گذشت که از سوی جانشین فرماندهی سپاه بانه، دستوری دریافت شد. باید چند نفر از نیروهای سپاه و پیش­مرگان کُرد مسلمان، داوطلبی با لباس مبدّل و کُردی در پوشش قاچاق­چیان محلی، بدون سلاح و علائم نظامی به ارتفاعات سورکوه و «دونس» می‌رفتند تا پس از برقراری ارتباط نزدیک با نیروهای عراقی، محل دفن یا نگهداری پیکر مطهر شهید را شناسایی و در صورت امکان، زمینه‌ی انتقال آن را به بانه فراهم کنند.

پنج نفر برای این ماموریت داوطلب شدند. من (ملک محرابی) بودم، کاک «عثمان حسینی نسب»، کاک «رئوف قادری»، «هاشم جلیل­وند» و «ذکرالله کشاورز افشار». فرماندهان و مسئولان ما را برای این مأموریت توجیه کردند و تذکرات لازم را دادند. قرار شد طبق دستور، برای کسب اطلاعات، در پوشش قاچاق­چیان محلی با نیروهای عراقی ملاقات کنیم.

می‌گفتند جنازه‌ی قاسم نصرالهی بالای ارتفاعات سور کوه و دونس مانده اما صحّت و سُقم آن دقیقاً روشن نبود.

در این مأموریت، کاک عثمان راهنما و بلد راه بود. او به چند زبان از جمله زبان‌های کُردی، ترکی، فارسی و عربی مسلّط بود. کاک عثمان می‌گفت: «من می‌خواهم در این راه، هم داوطلب بشوم و هم از جمله کسانی باشم که جنازه‌ی شهید نصرالهی را به خاک وطن باز می‌گردانند.»

دو ساعتی به ظهر مانده بود که ما پنج نفر بدون سلاح و با لباس کُردی، به سوی مرز و مواضع نیروهای دشمن حرکت کردیم. قبل از حرکت، با کاک عثمان که قرار بود مترجم ما شود. اتمام حجت کرده و به او گفتیم: «کاک عثمان! نکنه یه موقع ما رو پیش عراقی­ها لو بدی و از هویت نظامی ما به اونا چیزی بگی.»

او به ما اطمینان داد و گفت: «نگران نباشید. به عراقی‌ها میگم شما قاچاقچی هستید.»

پنجاه الی شصت نفر از پیش­مرگان مسلمان کُرد به فرماندهی برادر «وحید برزگر» به صورت کاملاً مجهز و مسلح پشت روستای دونس طوری که از تیررس و دید نیروهای عراقی پنهان بمانند، مستقر شدند. آن­ها یک کیلومتر با ما فاصله داشتند و قرار بود اگر بین ما و نیروهای عراقی درگیری به وجود آمد یا به سمت ما تیراندازی شد؛ در حمایت از ما وارد عمل بشوند. در غیر این صورت منتظر بمانند تا مأموریت طبق برنامه پیش برود.

اول راه، جاده‌ای خاکی و عریض قرار داشت. کمی که جلو رفتیم جاده تمام شد. دیگر درّه بود و ارتفاعات و درختان بلوط. وقتی نزدیک عراقی‌ها رسیدیم بین آن­ها جنب و جوش و تحرکاتی صورت گرفت. با زبان عربی چند بار خطاب به ما گفتند: «قف... قف...»

مجبور شدیم بایستیم. یکی از افسران عراقی به سمت ما آمد. در آن لحظه، کاک رئوف گفت: «بچّه‌ها! من اشتباهی کرده‌ام و کارت شناسایی و یه دوربین دو چشمی همراه خودم آوردم.»

به او گفتم: «همون­جا بنشین و کارت شناسایی­ رو زیر خاک پنهون کن. دوربینم تو شلوار کُردیت قایمش کُن.»

فکری به ذهنم رسید و دوباره گفتم: «نه! این کار رو نکن، احتمال داره عراقی‌ها با دوربین ما را زیر نظر داشته باشن»

در همین موقع، بی‌سیم‌چی ما که با فاصله هفتاد الی صد متری در پشت یک پیچ، خود را استتار کرده بود، با صدای بلند فریاد زد: «آقای محرابی! آقای محرابی! عقب نشینی کنید.»

گفتیم: «چرا؟»

گفت: «دستور از فرماندهی اومده. دیگه مجاز نیستین جلوتر برید.»

گفتیم: «دیگه نمی‌تونیم برگردیم. اگه بخوایم کوچیک‌ترین عکس العملی نشون بدیم نیروهای عراقی ما رو به رگبار می‌بندن.»

صدای بی‌سیم‌چی را می‌شنیدیم ولی نمی‌توانستیم هم­دیگر را به خوبی ببینیم. در عین حال چاره ای نداشتیم جز این­که بقیه‌ی کار را خارج از دستور ادامه دهیم. سایر نیروها خیلی نگران ما بودند. شاید بسیاری از واحدها که بی‌سیم‌های آن­ها هم فرکانس بی‌سیم ما بود از مکالمات بی‌سیم‌چی ما -که آن موقع در حدود صد متری ما مستقر بود- متوجه اتفاقاتی می‌شدند.

ما مسیر خود را ادامه دادیم تا جایی که یک افسر عراقی از ارتفاع به سمت پایین آمد و با مترجم ما، کاک عثمان، صحبت کرد. این که چه چیزهایی بین کاک عثمان و افسر عراقی رد و بدل شد، متوجه نشدیم. عربی حرف می‌زدند.چند قدمی با افسر عراقی همراه شدیم. مقداری خوراکی مثل کیک و ساندیس به او تعارف کردیم و همین تعارف کمی اعتماد او را به ما جلب کرد. با افسر عراقی به سمت پایگاه اصلی آن­ها که در بالای ارتفاع بود حرکت کردیم. در مسیر، شاید سه الی چهار سنگر کمین­شان را نیز پشت سر گذاشتیم. هنگامی که به پایگاه اصلی عراقی‌ها رسیدیم، آن­ها ما را از هم­دیگر جدا کرده و سؤالاتی به صورت انفرادی و تک تک از ما پرسیدند. در این بین، کاک عثمان احساس کرده بود که آن­ها بالأخره به هویت نظامی ما پی خواهند برد؛ لذا بر خلاف نقشه و طرح قبلی، همه ما را به آن­ها معرفی کرده بود ولی ما از این موضوع خبر نداشتیم. خوش­بختانه چون ما عربی نمی‌دانستیم، آن­ها موفق نشدند به صورت انفرادی از ما بازجویی کنند. به همین جهت کاک عثمان به همه‌ی سؤال‌ها پاسخ می‌داد.

دقایقی بعد، دوباره همه­ی ما را در محوطه­ای جمع کردند. کاک عثمان یک­باره گفت: «بچه‌ها! من همه­ی واقعیت رو به اونها گفتم.»

گفتم: «شوخی می‌کنی!؟»

گفت: «نه! شوخی نمی‌کنم. مجبور بودم. ترسیدم به ما شک کنند.»

یکی از عراقی‌ها رو به من کرد و گفت: «حَرسِ الخُمینی؟ حَرسِ الخُمینی؟»( نگهبان، پاسدار خمینی )

متوجّه شدیم که می‌دانند ما از نیروهای سپاه هستیم، اما خیلی خوش­حال و هیجان زده بودند. ما هم از این موضوع بسیار شگفت­زده و متعجب شدیم. مات و مبهوت با خودمان گفتیم: چه­طور شد اوضاع یک­دفعه عوض شد.

آن­ها گفتند: «ما از شیعیان عراق هستیم و با دستور صدام مجبور به جنگ با برادران مسلمان ایرانی شده‌ایم»

آن­ها ما را از خطر نیروهای بعثی که در ارتفاع هم‌جوار خودشان مستقر بودند آگاه کردند. چند روز دیگر آتش­بسِ جنگ از رادیو و همه­ی رسانه‌ها اعلام شد.

چند ماه از آتش­بس می‌گذشت که اکیپ دیگری از بچه‌ها و فرماندهان سپاه بانه، موفق شدند که پیکر مطهر شهید نصرالهی را از عراق به ایران منتقل کنند.

تشییع با شکوه و بی­سابقه پیکر مطهر این شهید در روز سوم شهریور ماه 1367 با حضور چشم­گیر رزمندگان و هزاران نفر از اهالی کُرد و قدرشناس در بانه و فردای آن روز در تهران برگزار شد. خاطره­ی غم­انگیزی که هرگز از یادها نخواهد رفت(قاسم نصرالهی: سال 1333 در شهرستان خوی متولد شد. به خاطر استعداد و لیاقتی که در جنگ از خود نشان داد، به فرماندهی سپاه «بانه» منصوب شد. ارتباط صمیمانه و عاشقانه‌ی او با مردم تا جایی بود که حتی گرفتاری‌های خانوادگی آنان نیز در نزد او، طرح و رفع می­شد. سرانجام در تاریخ 12/4/1367 در ارتفاعات «سور کوه» بانه به آرزوی خود یعنی شهادت دست یافت.)

منبع: اسناد معاونت پژوهشی و فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده