به مناسبت سالروز «ولادت»
خانواده عزیز شما نوشته بودید که ما میتوانیم به ملاقات تو بیائیم ولی وقتش معلوم نیست من از شما خیلی متشکرم که به فکر من هستید ولی از شما خواهش می کنم که به ملاقات من نیایید البته دلیلش را برایتان توضیح می دهم من در نامه قبلی نوشته بودم که در خط دوم هستم یعنی در پادگان دو کوهه قدیم اندیمشک آن به این دلیل بود که نمی خواستم مادر بزرگ بخاطر من ناراحت باشد.
نامه «شهید رحیم منصوری»؛ به خانواده اش

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید رحیم منصوری/ یکم تیر 1339، در روستای ولی آباد از توابع شهرستان ورامین به دنیا آمد. پدرش علی اکبر، کشاورز بود و مادرش راضیه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و یکم دی 1360، در دهلران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

نامه شهید رحیم منصوری به خانواده اش؛

نامه «شهید رحیم منصوری»؛ به خانواده اش

به نام خدا

خدمت پدر و مادر و مادربزرگ و برادران و خواهران گرامی سلام عرض کرده امیدوارم که همیشه خوش و خرم باشید و اگر از احوالات اینجانب فرزند برادر خود رحیم را خواسته باشید بحمدالله سلامتی برقرار است و ملالی نیست جز دوری دیدار شما.

خانواده عزیز دیروز که نامه بدستم رسید مرا بی نهایت خوشحال کرد و دیگر اینکه نوشته بودید حال مادر بزرگ رو به بهبودی کامل می رود بیشتر مرا خوشحال کرد.

خانواده عزیز شما نوشته بودید که ما میتوانیم به ملاقات تو بیائیم ولی وقتش معلوم نیست من از شما خیلی متشکرم که به فکر من هستید ولی از شما خواهش می کنم که به ملاقات من نیایید البته دلیلش را برایتان توضیح می دهم من در نامه قبلی نوشته بودم که در خط دوم هستم یعنی در پادگان دو کوهه قدیم اندیمشک آن به این دلیل بود که نمی خواستم مادر بزرگ بخاطر من ناراحت باشد.

که خدای نکرده حالش بدتر شود ولی حالا مجبورم بگویم که ما حدود چهار روز در پادگان دوکوهه ماندیم و شب پنجم حدود ساعت دوازده شب بود که ما را به طرف خط مقدم جبهه در کنار رودکرخه منتقل کردند، که ساعت دو و نیم بود ما به آنجا رسیدیم. البته از اندیمشک که بیرون می رویم دیگر ماشین شخصی نیست و همه اش ارتشی است.

چون باید در خیابانها راه برود تا بتواند مقصد را پیدا کند و به این خاطر به شما می گویم به ملاقات من نیائئید چون آنقدر جبهه وسیع است که نمی توانید مرا پیدا کنید و اگر بخواهید طبق آدرس نامه هم بیائید باز پیدا نمی کنید. چون آدرس تا دزفول نیست از آنجا به بعد به وسیله ارتش حمل می شود تا به دست ما می رسد.

نامه «شهید رحیم منصوری»؛ به خانواده اش

من در تاریخ هشتم آذر 1360 یعنی یکشنبه از اینجا مرخصی گرفتم و با گروهبان دسته صحبت کردم و قرار شد دهم آذر 1360 نیز باز مرخصی بدهد که اینطور شد صبح وقتی تلفن زدم دیدم کریه هم آنجا بود و با هم صحبت کردیم و من به کری گفتم که خط مقدم جبهه هستم و به مادر بزرگ این موضوع را نگو که امیدوارم نگفته باشد.

حالا از اینجا برایتان بگویم که فاصله ما و عراقیها حدود چهارصد متر است که این فاصله عرض رودکرخه است و ما در اینجا خیلی راحتیم حتی راحت تر از کردستان چون دشمن در جلو، ماست و خیلی ضعیف است که هیچ کاری نمی تواند بکند.

و تمام تیرها را بی هدف می زند و فقط مهمات را خرج می کند و حالا که این نامه را می نویسم ارتباط این قسمت از لشگر عراق قطع شده و دیگر به او کمکی نمی رسد و کاملاً روحیه اش را از دست داده و فقط منتظر یک جمله است که تار و مار شود و در همینجا همشان را به گور بسپاریم و به درک واصل کنیم.

خوب خانواده عزیز من دیگر عرضی جز اینکه به پدر و مادر و مادربزرگ و داداش اصغر و داداش رضا و محسن و محمد و کریم و رحمن و علی و منصور و شمس و فریبا و مهدی و مهرداد و ناصر و زهره را سلام رسانده را از راه دور می بوسم و از طرف من به زنداداش اصغر دختر عمو فرزانه و زنداداش رضا و معصومه را سلام برسانید و از طرف من به تمامی فامیل نیز سلام برسانید.

خداحافظ/ دوستدار شما رحیم/ امضاء

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده