به مناسبت سالروز شهادت
اسماعیل خانبیکی در مورخه 42/10/1 در خانواده ای مذهبی در روستای کلو از توابع گرگان متولد شد.دوران ابتدایی را در مدرسه فردوسی گرگان به پایان برد و پس از اخذ مدرک دیپلم آماده ورود به دانشگاه شد که دانشگاها تعطیل گشت.

 نوید شاهد گلستان؛اسماعیل خانبیکی در مورخه 1342/10/1 در خانواده ای مذهبی در روستای کلو از توابع گرگان متولد شد.دوران ابتدایی را در مدرسه فردوسی گرگان به پایان برد و برای ادامه تحصیل با برادر و دو خواهرش به گرگان آمد.اسماعیل نوجوانی شجاع بود که از همان اول نماز و روزه اش ترک نمی شد و درونش عشق به خدا و ائمه موج می زد.پس از اخذ مدرک دیپلم آماده ورود به دانشگاه شد که دانشگاها تعطیل گشت.با شروع جنگ و فرمان حضرت امام  به جبهه حق علیه باطل رفت و به منطقه غرب اعزام گشت. 

فرازی از وصیت نامه شهید اسماعیل خانبیکی/تصاویر

در تاریخ 27/7/1361 در عملیات رمضان در شرق بصره بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه سر و چشم مجروح گشت.وی که هنوز کاملا درمان نشده بود به گرگان بازگشت و مشغول فعالیت های فرهنگی و ورزشی گشت و در این راستا برای بپه های محل تیم کوهنوردی ، تیم فوتبال،برپایی کتابخانه و .. شد و همین امور باعث شد عفونت از ناحیه سر ایشان تشدید گشته و پس از سردردی به اغماء فرو رود.سرانجام شهید اسماعیل خانبیکی در تاریخ 19/5/1362 به آرزوی دیرینه اش رسید و به یاران شهیدش پیوست.

وصيت‌نامه   شهید اسماعیل خانبیکی

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام و درود بر خاتم پيامبران محمد بن عبدالله (ص) رسول اكرم ، سلام به وصيش امام على (ع) امير المومنين سلام به فاطمه بنت رسول الله سلام بر شهيدا ن و امام گرامى امام حسن مجتبى و امام حسين (ع) بر ائمه مغصوم ،

سلام بر فرزندان امام حسين (ع)

سلام بر اصحاب حسين

سلام بر ياران حسين

سلام بر دوازدهمين پيشواى جهان منجى انسانها ، مهدى (عج)

سلام بر سربازان و ياران امام زمان

سلام بر خمينى اين قلب تپنده و نائب بر حق مهدى (عج)

سلام بر ياران و اصحاب باوفاى امام

سلام بر شهيدان اسلام  از صدر اسلام تا شهيدان جنگ بين حق و باطل در كربلاى ايران

سلام و درود بر پدر و مادرم ،

سلام و درود بر خانواده ام

و سلام و درود بر شهرم

سلام و درود بر تمام فاميلان و خويشان

و سلام و درود بر محل و كوچه ام

سلام ودرود بر شما عضو پايگاه بسيج و عضو انجمن اسلامى قسط

برادران عزيز از شما مى خواهم كه هر بدى از من ديده ايد به بزرگوارى خودتان برادر حقير خود را ببخشيد انتظار من از شما اين است كه فعاليت خود را بيشتر و بيشتر كنيد و هرگز پايگاه بسيج و انجمن اسلامى را رها نكنيد اجر شما با خدا باشد

سلام و درود بر شمائى كه اين وصيت را مى خوانيد و گوش مى كنيد خواستم چند دقيقه اى وقت شما را بگيرم و با شما از را دور كوير گرم جنوب از جائيكه خون در جويهاى آن جارى است از چند قدمى قبر امام حسين (ع) از شهرهاى خون از خرمشهر عزيز اين شهر عاشقان الله اين شهر ثارالله درد دل كنم ، پس خوب دقت كنيد از وقتى كه تصميم گرفتم كه به جبهه بيايم نه براى كسب شهرت و افتخار بلكه از اين جهت به جبهه آمدم كه در راه اسلام براى اسلام باشم و تنها نجات خود را در اين راه ديدم خواستم شعار ما همه سرباز توئيم مينى گوش بفرمان توئيم خمينى را كه از اول انقلاب مى داديم به عمل بگذارم خواستم حسين رمان رايارى كنم و همينطور كه روحانيون ما داستان واقعه كربلا را براى ما تعريف مى گردند در آن لحظه آرزو مى كردم كه روز عاشورا بودم و حسين را يارى مى كردم آن روز فرا رسيد كه امروز است درست در سال 1342 بود كه امام فرمود ياران من در گهواره شير مى خورند درست من در دى ماه سال 1342 همان سال بدنيا آمده ام در عمل اين حرف ثابت شد اكنون توانستم كه سرباز كوچك امام باشد او و دين او را يارى كنم در لحظه هايى كه امام مى فرمود برويد به جبهه ها و كار جنگ را يكسره كنيد براى فتح كربلا پيش بسوى جبهه ها ، داوطلبها بيشتر بروند به جبهه ها ونگذارند جوانها در آنجا خسته بشوند

از اينكه نمى توانستم بروم رنج مى بردم و روزهايى كه براى بدرقه برادران مى رفتم به سپاه و شب ها كه براى عرض تبريك و تسليت به خانواده شهداء عزيزمان مى رفتم و وقتهائيكه براى اسلام وجمهورى اسلامى تبليغ مى كردم و در پايگاه و انجمن اسلامى كه جوانها و ديگر برادران بيشتر بروند به جبهه ها از شما برادران مى خواهم كار من را دنبال كنيد افسوس كه نمى توانستم بروم خدا مى داند كه چقدر ناراحت بودم چقدر از زندگى بى ارزش بيزار ميشدم و حتى روزى به بسيج رفته بودم و حاضر بودم كه بدون آموزش به جبهه بروم در آن موقع نااميدى ، دل خوشى من اين بود كه در پايگاه بسيج فعاليت مى كردم خودم را در يك لحظه راضى مى كردم ولى اين كافى نبود و نتوانست دلم را راضى نگهدارد و به همين مناسبت تصميم گرفتم كه به جبهه بروم و اكنون يك سرباز كوچك هستم و افتخار مى كنم كسى كه مرگش در راه خدا باشد چنانچه گردنبند زينت يك زن جوانى است مرگ هم زينت مومن است

همانا خداوند دوست دارد آنان كه در صف جهاد در راهش مقاتله مى كنند مجاهدان و شهيدان محبوب خدايند و اين خود درجه اى است بس بزرگ و مقامى است بس والا آنكس را كه خدايش دوست بدارد و محبوب او واقع شود سعادت دنيا و آخرت را بدست آورده است در حقيقا آنچه را كه دوستان و اولياء الهى براى قرب و نزديكى به آستان ربوبى ، از زحمات و سختيها و مجاهدت متحمل ميشوند همه براى اين بوده كه به اين مقام دست بابند من كه لياقت شهادت را نداشتم اما خداوند بر من سر تا پا تقصير منت گذاشت و مرا در زمره شهدا قرار داد

درباره من زياد قلو نكنيد كه اعمال و كردار نيك نداشتم خدا را سپاسگذارم كه بر ما منت نهاد  و اين نعمت عظيم را به ما عطا نمود تا بتوانيم از سربازان امام زمان (عج) و ياران امام خمينى نائبش باشيم

خداوند عزيز و منان را شكر مى گذارم كه بر ما منت گذاشت و ما در زمره شهيدان قرار داد

خداوند عزيز و قادر را حمد مى كنم كه به ما لياقت اين را داد كه قربانى براى او باشيم خداوند را سپاس كه توانستم خون ناقابل خدادادى را فداى خودش نمائيم كه شكر گذارى هم از اوست و اسباب آنرا خود فراهم كرده است

خداوند را شكر گذاريم كه فقط به كمك و به خواست او تا حدى توانستم خود را بشناسم و در حد خودم خدا را بشناسم و عبادت او را به جا بياورم

پدرجان از اينكه اول به تو نگفتم و ثبت نام كردم براى رفتن  به جببه اول مرا ببخش نه بخاطر اينكه هيچ ندانستم يا خداى ناكرده به شما كم محبتى كرده باشم و خوبى هاى شما را ناديده گرفته باشم به خدا قسم خدمتهاى شما را هرگز فراموش نمى كنم نه اينكه شما را بزرگتر خود ندانسته باشم

من فرزند كوچك شما هستم نه اينكه خود را وصى و همه كاره قرار داده باشم من شما را وصى خود مى دانم نه اينكه آخر عمرى شما پيرمرد را مى خواستم مناراحت كنم بلكه اين آخر عمرى شما را مى خواستم خوشحال كنم مى دانم كه شما در اين دنيا كم خوشحال بوديد و از اين به بعد بيشتر خوشحال باش كه آرزوى من همين است كه نمى خواستم شما را ناراحت كنم بخدا اينطورى بود كه من فكر مى كردم كه اگر پيشنهاد رفتن به جبهه را به تو مى دادم شما ناراحت ميشويد به خدا يك لحظه طاقت ناراحتى شما را ندارم ترسيدم كه علاقه پدرى و فرزندى ما را نتواند براى رضاى خدا از هم جدا كند من دلى نازك دارم و طاقت ناراحتى شما را نداشتم اگر خداى ناكرده مى گفتى‌كه نمى خواهى بروى به جبهه من چون شما را دوست داشتم نمى رفتم ولى رفتن در جبهه براى من يك تكليف واجب بود آن وقت جواب خدا را چگونه مى توانستم بدهم فكر مى كردم كه توبه اين مسئله كم كمك آگاه ميشوى و  متوجه ميشوى كه براى من يك تكليف است مثل بقيه يه شكر خدا كه تو متوجه اين كار شدى و دچار گناه كبيره نشدى ( اى پدرها شما كه از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيرى مى كنيد مى دانيد داريد چه كار مى كنيد آيا مى دانيد كه گناه كبيره مى كنيد كه هرگز بخشودنى نيست ) خدا را شكر تو با آگاهى همانند حضرت ابراهيم فرزندت اسماعيل را به جبهه براى قربانى خدا فرستادى

پيغمبر حضرت محمد (ص) مى داند كه خدا چقدر از ابراهيم خليل الله راضى است

خدايا خدايا همينقدر هم از پدرم تو راضى باش و گناهان آنها را ببخش

ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

مپنداريد آنانكه در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه ايشان زنده اند و نزد پروردگارشان از نعمت روزى بهر ه مندند

سلام بر مادر عزيزم

اما تو مادر عزيز تو نزديكترين و مهربانترين انسان در طول زندگى براى من بودى و مهربانتر از خود تو كسى را سراغ ندارم تو براى من زياد زحمت كشيدى و درد تحمل كردى

اى مادر كه در كودكيم شبها بيخوابى كشيدى درود بر تو اى مادر كه در كودكيم شبها بى خوابى كشيدى و مرا شير دادى و تربيت كردى مرا و پس از اينكه من بزرگ شدم كمكم  كردى كردى تا به مدرسه بروم و درس بخوانم و درود به تو كه زحمات زيادى برايم كشيدى از شما تشكر مى كنم و اگر حق فرزندى را ادا نكردم و از شما مى خواهم كه با روح بزرگوارى كه دارى مرا ببخشى من اكنون جان ناچيزم را تسليم خدا نمودم و در راه خدا مى دهم ولى شما فرزند دلبندت را طبق اخلاص نهادى و به خدا تقديم كرده اى ارزش تو از من بيشتر است والاترين ارزش ها را دارى

مادر جان از شما مى خواهم كه جز اشك شوق اشكى ديگرى براى من نريزى و براى شهادتم خوشحال باشى و چراغانى كنى و به دوستان شيرينى بدهى

مادرجان نكند خداى ناكرده براى من گريه كنى گريه براى امام حسين كه سه روز جنازه پاك و مطهر او در صحراى كربلا زير آفتاب شديد قرار گرفته بود گريه مال او و ديگران است نه براى من ، گريه به حال زينب كن كه اين بانوى بزرگ به دست يزيد اسير شده بود خدا لعنت كند يزيد را

از همه شما مى خواهم كه امام را دعا كنيد كه هر چه داريم از او داريم او حسين زمان است اين مصيبت ها و سختيها زودگذر و تمام شدنى است ولى به پا داشتن اين جانفشانيها و فداكاريها به نعمتهاى ابدى و بى پايان خداوند خواهد رسيد و سر بر كرامت بزرگوارى تكيه خواهيد زد اگر مى خواهيد در مقام و عصمت شما خللى وارد نشود هيچ گاه زبان به شكايت نگشائيد و آن چه را كه از قدر و منزلت الهى شما مى كاهد بر زبان نياوريد

مادر جان سلام مرا به خواهران و برادرانم برسانيد وصيت من به آنها اين است كه فرزندان با ايمان تربيت كنند اين ارزشمندترين كارهاست و اما دوستانم ، دوستان عزيز سلام مرا پذيرا باشيد و تنها خواهش من از تمامى دوستان و آشنايان و خويشان اين است كه اگر ناراحتى از من ديده ايد به بزرگوارى خودمرا عفو كنيد وصيت من به شما دوستان اينكه اولا امام را ترك نكنيد و هميشه يه جان او دعا كنيد و او را در همه جا يارى كنيد و دوم هيچ گاه از خود سازى دست بر نداريد و هميشه به ياد خدا باشيد و براى خدا

دوستان سعى كنيد عدالت را در جامعه برقرار سازيد و با اين بى عدالتى ها مبارزه كنيد و براى همديگر عيب جويى نكنيد ، سعى بيشرى در كار انجمن اسلامى و كتابخانه و پايگاه بسيج كنيد و خودتان را اصلاح كنيد و دنباله رو روحانيت مبارز  و پيشمرگ باشيد 

دوستان عزيز واجب ترين واجبات تزكيه نفس است حتى از نماز واجبتر

 خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار

جنگ جنگ تا پيروزى

شهيدان زنده اند الله اكبر به حق پيوسته اند الله اكبر

تا خون در رگ ماست خمينى رهبر ماست

ما همه سرباز توئيم خمينى گوش به فرمان توئيم خمينى

مرگ بر آمريكا

مرگ بر شوروى

مرگ بر اسرائيل

درو بر شهيدان اسلام و رزمندگان اسلام


منبع:معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/پرونده فرهنگی شهداء

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده