روایتی خواندنی از فرزندان شهید «سیدمحمداسماعیل تقوی» را در سالروز شهادتش می خوانید؛
دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۵۶
من در زمان جنگ كه هنوز سينما ركس آبادان پس از آتش سوزی بقايايش مانده بود رفتم و ديدم و به بنگاهی كه پدرم آنجا بار بربده بود را رفتم ديدم و با افراد آن بنگاه صحبت كردم ، يكی از آن افرادی كه با پدرم بود تعريف می كند كه در آن قسمت باربری كه ميدان تره بار بود برق نبود و هوا هم گرم بود پدرت خوابيده بود بيدار كرديم و گفتيم سيد اينجا گرم است برويد سمينا ركس آبادان چهار كولره است و بهترين جا برای خوابيدن است سينما ركس بيشتر بخاطر چهار كولره بودنش معروف بود و خنک بود و وقتی پدر با دو تا از دوستانش دم در سينما می روند آن دو نفر می گويند ما برويم تاب بخوريم بعد می آئيم ،
دستگیری به جرم برگزاری مراسم تعزیه
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهیدان این اسطوره های ایثار و مقاومت، الگوهای رشادت و شهادت در لحظه های حساس انقلاب، پیشگامان مبارزه و پاکبازان انقلاب راستین اسلامی بوده اند و جای پای گامهای استوارشان به خط سرخ شهادت، نمودار بهترین و والاترین روش، برای رسیدن به خدا بوده است و خواهد بود.

یکی از آنان به نام سید محمد اسماعیل تقوی در بین خانواده های ساکن شهرضا از توابع استان اصفهان در تاریخ سوم شهریور 1328متولد شد. سید محمد اسماعیل تقوی تحصیلات خود را تا مقطع سیکل در شهرستان دهاقان به پایان رسانده است.عضو بیست و دو توپخانه شهرضا (ارتش) بود.

سید محمد اسماعیل تقوی در تاریخ بیست و هشتم مرداد 1357 در آتش سوزی سینما رکس آبادان به شهادت می رسد. او در فعالیت های ضد رژیم شاه از قبیل پخش و انتقال اعلامیه ها به دلیل شغلش که رانندگی بود و کمتر شک برانگیز بود با آقای بشارت همکاری می کرد و اعلامیه ها را به تهران و قم منتقل می کرده و آقای بشارت پس از انقلاب امام جمعه و نماینده مجلس بود که به دست گروه منافقین ترور و به شهادت می رسد.

روایتی خواندنی از ابوالقاسم تقوی فرزند گرانقدر شهید «سیدمحمداسماعیل تقوی» را در ادامه می خوانید؛

قبل از انقلاب با آقای بشارت كه نماينده مجلس دهاقان بود رابطه صميمی داشت و در فعاليتهای قبل از انقلاب پخش اعلاميه در شهرهای تهران قم همكاری داشتند ، زمانی كه ساواک آقاي محمد تقی بشارت را دستگير می كنند پدر چند وقتی از دهاقان دور می شوند ممكن بود بر اثر شكنجه های سختی كه ساواک افراد را می داد لو برود.

در آن زمان خفقان شديدی بر جامعه حاكم بود و هر كسی كاری مي كرد بصورت مخفيانه بود و فاصله دهاقان تا شهر زياد بود و برای پخش اعلاميه به افرادي نياز داشتند كه فاصله در نظر گرفته نشود ، چون راننده بود كمك زيادی به اين فعاليت انجام می داد ودر رفت و آمدهای خود به شهرها پخش و انتقال اعلاميه با او بود و سريع به تهران ، قم می رفت و می آمد .

زمانی كه در حكومت نظامی تيراندازی شده بود ، دايی و پدرم از پشت سر رفته بودند و پاسگاه ژاندارمري را گرفتند و از استان برای پيگيري آمده بودند و او را مي برند و حسين پور كه شكنجه سختی به افراد انقلابي مي داد بعدا دستگير و اعدام می شود .

دستگیری به جرم برگزاری مراسم تعزیه

در سال 56 سر تعزيه پدر را بیست و چهار ساعت بازداشت كردند ، چون همه كارهای تعزيه را خودش انجام داده بود و عشق او به امام حسين باور نكردنی است بعد از بیست و هشت سال هنوز عكس پدرم كنار نخل است و هر عكس شهيد مي شود عكس او را بعد از دو سال از سر تعزيه بر می دارند ولي عكس پدر من هنوز آنجاست و از روز اول عزاداري پرچم نخل را می انداخت و آئينه ها را نصب مي كرد ، بعد از بیست و شهت سال اسم پدر را می آوريم داغش هنوز زنده است .

من در زمان جنگ كه هنوز سينما ركس آبادان پس از آتش سوزی بقايايش مانده بود رفتم و ديدم و به بنگاهی كه پدرم آنجا بار بربده بود را رفتم ديدم و با افراد آن بنگاه صحبت كردم ، يكی از آن افرادی كه با پدرم بود تعريف می كند كه در آن قسمت باربری كه ميدان تره بار بود برق نبود و هوا هم گرم بود پدرت خوابيده بود بيدار كرديم و گفتيم سيد اينجا گرم است برويد سمينا ركس آبادان چهار كولره است و بهترين جا برای خوابيدن است سينما ركس بيشتر بخاطر چهار كولره بودنش معروف بود و خنک بود و وقتی پدر با دو تا از دوستانش دم در سينما می روند آن دو نفر می گويند ما برويم تاب بخوريم بعد می آئيم ،

روایتی از یک شهادت...

پدر می رود و می خوابد به آنها می گويد موقع برگشت بيائيد مرا بيدار كنيد وقتی آنها می آيند پدر می گويد برويد بگذاريد كمی ديگر هم بخواهبم و دوباره آنها كه مي خواهند برگردند می بينند در سينما بسته است آنها را ورود پيدا نمی كنند چون خدا نخواسته بود آنها كارشان درست نبود ه و حالت طبیعی نداشتند، پدر من كارش درست بود فرد زحمت كش بود و دائم رابطه با امام حسين ( ع) داشت در عزاداری ها او بطور مخفيانه تعزيه و هيئت راه می انداخت .

پدر با همه قشرها رابطه خوبی داشت مرا در محل نمی شناسند و تنها در محل كار ما را می شناسند ولي پدر را در محل و محل كار و همه جا او را می شناختند به همه كمک می كرد و به افراد نيازمند و گرفتار كمک می كرد حتی به زن و بچه اش نمی گفت و چون خداوند كار او را پسنديده بود او را جز و كلا قرارداد و افرادی كه در دهاقان هستند پدر مرا می شناسندو حتی با شنيدن نام او منقلب مي شوند .

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده