سه‌شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۴۱
دفعه آخر که با سعید دو روزی برای ثبت و ضبط حماسه های رزمندگان از همدان به خرمشهر میرفتیم در طول مسیر به شوخی به من گفت: من می دانم که شربت را میخورم...

کرامات شهیدان؛ (133) عکس های خوبی گرفته ام

نوید شاهد:

دفعه آخر که با سعید دو روزی برای ثبت و ضبط حماسه های رزمندگان از همدان به خرمشهر میرفتیم در طول مسیر به شوخی به من گفت: من می دانم که شربت را میخورم (منظور او شربت شهادت بود) گفته او را با شوخی پاسخ دادم.
چند روز بعد در محل هتل آبادان که مقر بچه های سپاه بود شب هنگام سعید مرا صدا زد و گفت: فلانی ، من شهید می شوم. گفتم چه مطمئن حرف میزنی؟ گفت : جدی می گویم. آن هم با صلابت ترکش خمپاره ای که به حلقم میخورد . بعد گفت حالا بنشین و برای من از بهشت حرف بزن.
او میگفت: فکر نمیکردم به استقبال شهادت رفتن این قدر لذت بخش باشد. احساس نشاط عجیبی می کنم. سپس ادامه داد : اگر حین شهادت دوربین عکاسی ام سالم ماند عکس هایش را بدهید چاپ کنند و در هفته دفاع مقدس به مردم نشان بدهند. عکس های خوبی گرفته ام. روز بعد در حالی که در مسجد جامع خرمشهر به یاد شهدا مراسم دعای توسل داشتیم از بیرون مسجد خبر آوردند که سعید ترکش خورده و با اصابت ترکش به حنجره اش در آستانه شهادت است.
وقتی سراسیمه به بالین او رفتم آخرین حرکتی که از خود نشان داد تنها به روی من یک لبخند زد و به بهشت پر کشید.

راوی: حسین عباسی
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد سوم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد

در این زمینه بخوانید:

کرامات شهیدان؛ (132) مگر ما مرخصی نگرفته ایم؟
کرامات شهیدان؛ (131) من امشب حال دیگری دارم




 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده