به مناسبت سال روز شهادت
وقتی به او می گفتم که تو هنوز کوچک هستی و نمی توانی بجنگی در جوابم می گفت: با ایمان ما می توانیم کفر را از صحنه روزگار محو کنیم. ما به صدام سیلی خواهیم زد به طوری که نتواند از جایش بلند شود.


زندگی نامه شهید سید علی اکبر مفیدی نژاد


نام: سید علی اکبر

نام خانوادگی: مفیدی نژاد

تاریخ تولد: 70/08/1345

تاریخ شهادت: 30/07/1362

محل شهادت: اهواز عملیات والفجر4

زندگی نامه شهید سید علی اکبر مفیدی نژاد


به گزارش نوید شاهد گلستان: شهید سید علی اکبر مفیدی نژاد در روستای کوچکی در ده کیلومتری  غرب گرگان  به نام کلا جان سادات به دنیا آمد. خانواده او مذهبی و کشاورز بودند. پس از گذراندن دوران طفولیت در فضای پاک و بی پپالایش خانواده به وادی علم آموزی گام نهاد. او تا کلاس چهارم را در این روستا و کلاس پنجم را در روستای مجاور گذراند و به علت مشکلات زندگی نتوانست ادامه تحصیل بدهد. علی اکبر چون بلال حبشی موذن مسجد بود و نادی منادی ایمان بود. در سن 9 سالگی شروع به نماز خواندن کرد و از سن 11 سالگی روزه می گرفت و علاقه زیادی به قرآن  و دعا داشت.

علی اکبر جوانی خوش اخلاق و مهربان و مظلوم بود و اهل شوخی و مزاح با دوستان بود. از بارزترین خصوصیات اخلاقی او خجالتی بودنش  که کمتر به منزل دوستانش می رفت. بر لبانش همیشه لبخندی از مهر نقش می بست. چهره مهربانش هیچ گاه از دیدگاه انسان های حق بین پنهان نمی گشت. همیشه آرزوی کمک به خانواده را در ذهن و فکرش می پروراند. در مسجد محل دعای کمیل برگزار می کرد حتی با اندکی از افراد همیشه دعای کمیل  پا برجا بود.

بیشتر اوقات بیکاری خود را صرف خواندن کتاب های دینی و اخلاقی می کرد  و به بچه های محل در مسجد آمورش قرآن می داد. او فردی ساده زیست برای جامعه و هم نوعانش بود اخلاق نیکو و پسندیده ای داشت. هرگز دروغ نمی گفت و برای مهمان احترام زیادی قائل بود.

او به امر امام «ره» وارد بسیج شد تا بتواند فعالیتهای اجتماعی و مذهبی خود را گسترش دهدو عضو فعال در پخش اعلامیه ها و نوارهای مملو از سخنان گهر بار امام عزیزمان بود برای ارشاد مردم روستا بر روی دیوارها مشغول دیوار نویسی می شد.

او به تواضع و فروتنی و سادگی معروف بود همیشه نگران خانواده خود بود. آرزو داشت روزی بتواند مادر و خواهرش را از رنج و سختی آسوده نماید. آری شهید حق را شناخته بود و برای گرفتن حق محرومان و مستضعفان و برای بر پایی عدل و داد به جبهه رفت.

برادر شهید می گوید: هرگاه می گفت؛ که می خواهم به جبهه بروم و دشمن را از پا در بیاورم، وقتی به او می گفتم که تو هنوز کوچک هستی  و نمی توانی بجنگی در جوابم می گفت: با ایمان ما می توانیم کفر را از صحنه روزگار محو کنیم. ما به صدام سیلی خواهیم زد به طوری که نتواند از جایش بلند شود.

او یک بار به جبهه کردستان رفت و به مدت سه ماه در آن جا با مزدوران نبرد کردبعد از مدتی آموزش دوباره به جبهه اعزام شد و اول در هشتپر و بعد به اهواز و از آن جا به جبهه مریوان رفت.سرانجام در حمله والفجر4 در تاریخ 30/7/1362 بر اثر اصابت تیر به ناحیه سر و عدم امکانات امدادی به فیض عظیم شهادت نائل گردید.

در فراضی از وصیت نامه شهید این چنین می خوانیم؛

ای خوشا جان باختن در راه عشق، ترک سر کردن به قربانگاه عشق، چون خلیل وقت جانان سوختن، عشق بر پروانگان آموختن، مردگان را زنده کردن و جان شدن، چون مسیحی بر فلک پران شدن.آنچه را که می خواستم برای برادران و خواهران بنویسم این است که در زندگی صبر و شکیبایی داشته باشید و همیشه بر اسلام و جامعه و مسلمین خدمت کنید و سعی کنید در نماز جماعت و نماز جمعه شرکت نمائید.

منبع: معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا


 


 


 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده