پیغام شهید شعبانعلی رحیمی
خالصانه راهم ر انتخاب نمودم و پيمانى كه با رهبر انقلاب بسته ام هرگز نخواهم شكست و پيام من به ملت شهيد پرور مان است كه نگذاريد دشمنى كه رفته است مجددا پيدا شود و خون شهيدان بدين وسيله پايمال شود

 به گزارش نوید شاهد گلستان: شهید «شعبانعلی رحیمی»، بیســتم بهمن 1312، در روستاي میقان از توابع شهرستان شاهرود به دنیا آمد. پدرش زین العابدین (فوت )1361و مادرش زینب نام داشــت. خواندن و نوشتن نميدانست. پارچه فروش بود. ســال 1336ازدواج کرد و صاحب هفت پسر و دو دختر شد. از سوي بسیج در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت 1361، با ســمت مســئول مخابرات در کرخــه نور بر اثر اصابت گلوله به گلو، شــهید شد. مزار او در گلزار شهداي امامزاده روستاي الازمن تابعه شهرستان علي آبادکتول قرار دارد. او را علي نیز مي نامیدند.

پیغام شهید شعبانعلی رحیمی؛ خون شهیدان را پایمال نکنید

ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

گمان نبريد كسانيكه در راه خدا كشته ميشوند مرده گانند بلكه آنها زندگانى هستند كه در نزد خداى خويش روز ى مى خورند

ملتى كه شهادت دارد اسارات ندارد       امام خمينى

من وصيت نامه ام را با سلام به امام زمان و درود بر امام خمينى اين سلاله پاك رسول خدا اين مرد علم  تقوا و شرافت دانش اغزا مى كنم.

من بر اساس مسئوليت و رسالتى كه حس مى كردم و براى پاسدارى از انقلاب اسلامى كه خونبهاى هزاران شهيد و معلول است خود را خالصانه راهم ر انتخاب نمودم و پيمانى كه با رهبر انقلاب بسته ام هرگز نخواهم شكست و پيام من به ملت شهيد پرور مان است كه نگذاريد دشمنى كه رفته است مجددا پيدا شود و خون شهيدان بدين وسيله پايمال شود.

بخدا سوگند كه اگر هزار بار جان داشتم در راه اين انقلاب و رهبر فدا مى كردم. و از پدر و مادرم مى خواهم كه براى من گريه نكنند ما شهادت را يك فوز الهى مى دانم و ملت ما شهادت را يك سعادت مى داند.

سلام و درود بر محمد (ص) سلام و درود بر على (ع) تا مهدى (عج) امام زمان كه از روزى پا به اجتماع گذاشتم در چهارده سالگى با تمام وجود براى اين مكتب جانفشانى مردم سلام بر رهبر كبير انقلاب اين پيغمبر زمان ابراهيم بت شكن اى كسيكه  محمد گونه از كعبه به مدينه هجرت كردى يعنى از ايران به كربلا رفتى و برگشتى به وطن تمام بت هاى زنده را درهم شكستى.

سلام بر تو اى رهبر كبير  كه به ما عزت و شرف و انسانيت آموختى امروز كه روانه به جبهه حق عليه باطل هستم. بزرگترين آرزويم اين بود كه در چنين جهاد مقدسى شركت كنم و همچون حسين كه در كربلاى خونين او را يارى نمودند و به  حسين زمان خود خمينى را يارى نمايم.

 اكنون كه عازم جبهه ميشوم و يكپارچه عشق و شور سراسر وجود من را فرا گرفته و انگار كه مى خواهم براى شركت در جنگ با كفر مثل ظهر عاشورا حماسه بيافرنيم و اميدوارم كه خداوند سعادت شهادت را به من بدهد.

 بچه ها به من مى گفتند: پيرمرد تو مى خواهى به جبهه بروى يادم از سخن حبيب بن مظاهر آمد كه در كوچه اى پى خضاب ميگشت. به حبيب گفتند: كه چه مى كنى؟ گفت: مى خواهم خضاب بخرم. گفتم: حبيب خضاب خوبى است. در كربلا كه با خونت محاصنت را خضاب كن در ركاب فرزند مرا من اين كوچكترين سرباز رفتم به يارى حسين زمان تا در كربلاى ايران مخاضم را با خون ناچيزم رنگين كنم.

اما اى مردمى كه اين سخنان مرا گوش مى دهيد به نام يک سرباز كوچك و به نام يك سرباز پير تا آنجا كه فكر كردم  هميشه منافقينى بودند از صدر اسلام تا قيام امام و امت ديدم على چند سال مظلوم و در خانه نشاندند و امروز على زمان را فلبش را آزرده اند.

اى بيچاره گان و اى سيه روزان تاريخ كه هميشه در گودال هاى كثيف مى لوليد، هر روز توبره گدائى و دست بدبختى به سوى شرق و غرب دراز مى كنيد. و اى بر شما كه صداى هل من ناصر ينصرنى امام را شنيدى و سر خجالت و ذلت به زير اندازيد و پشت به نداى پيامبر گونه رهبر كيند. كه بهترين افراد در نزد خدا  شما هستيد به خدا قسم كه نه از آمريكا و نه از شوروى ونه از صدام يك ذره هراس به دل راه نمى دهيم. امام دشمن خانگى شما بدانيد كه شما از خانه به خانه بيرون خواهيم كرد و شما زودتر از اربابانتان دفن خواهيم كرد.

شما اى برادان كه مخلصانه در نهادها براى مردم خدمت مى كنيد. هيچگاه از مسئوليت ها غفلت نكنيد. كه مبادا امامان و مردم شهيد پرور را از خود برنجانيد چون اين انقلاب و اسلام عزيز از شما انتظار زياد دارد و پيامم به فرهنگيان همان معلمين هستند و موقعيتى خوب در دست شماست كه اين نهال ها و اين غنچه هاى شكفته كه بعد از ما به دست شما سپرده شده اند.

شماها ديديد كه در رژيم گذشته چه فرهنگ كثيف غربى و شرقى  در ايران ما وجود داشت. و ما را به سيه روزى و ذلت انداخته بود اما تاريخ شما به آن فرهنگ غنى به آن پدر و مادر و پسر غربى و خود فروخته هميشه لعنت خواهد فرستاد.

و از شما مى خواهم كه به خاطر خدا و پيغمبر چنان فرهنگى كه همانا فرهنگ قرآنى مى باشد را پياده كنيد كه تاريخ و پدران هميشه از شما معلمين به نيكى ياد كنند.

اما پيامم به بازاري ها كه من خودم هم يك بازارى بودم اين است كه قبل از انقلاب تمام فكرمان جمع آورى سرمايه و پول بود. اما پول به تنهايى سعادت نمى آورد. بخدا قسم يك مقدار از وقت تان را درباره تربيت فرزندانتان صرف كنيد كه باعث افتخار خودتان و دوستان باشد.

 خيلى سخن گفتم اما اميدوارم كه بيشتر برادران گوش فرا دهند و اين پيام يك سرباز كوچك اسلام را گوش بدهند و آويزه گوش قرار دهند و چون در عرض چند سال در شهرو در دبستانهايتان خدمتگزار كوچكى بودم بخدا قسم اين مردم روستاها از پير و جوان مرد و زن  همه دل پاك و قلبى سرشار از اسلام و رهبر كبير انقلاب دارند.

و پيامم اين است كه حرف رهبر را گوش كنيد و عمل نماييد و اين كودكان گاهى در پشت مادرنشان مشغول كاشتن برنج و گاهى با همان دست دسته گهواره را تكان مى دهند ، لحظه اى ب همان دست سر تنور به پختن نان و گاهى بچه به كول بسته به پختن عذا بسر  مى برند.

آیا بخدا اين مردم دوست داشتنى نيستند كه همه در رفاه در شهر ولى هيچ چيز از رفاه شهر در روستا نيست.

سلام به مادرم كه تو زينب نامت بود و مثل زينب رنج ها كشيدى  از ما راضى باش كه مرا به راه خدا هدايت كردى سلام به پسرانم با همديگر شفيق و مهربان باشيد و خط سرخ شهادت حسين را فراموش نكنيد.

منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا


 

 

 


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده