شهید سلمان کوهساری؛ برادرانم
اما برادرهاى عزيزم رمضان و ايوب و داود اميدوارم برادر كوچكتان سلمان را ببخشيد و از من راضى باشيد و اگر مرا دوست داريد سنگرم راخالى نگذاريد اسلحه به زمين افتاده برادرتان را برداريد و قلب دشمنانتان راهدف بگيريد ورهبر عزيز را دعا كنيد
به گزارش نوید شاهد گلستان: شهید سلمان کوهساری/ نوزدهم شهریور 1348، در روستای الهادی از توابع شهرستان رامیان به دنیا آمد. پدرش یعقوب، کشاورز بود و مادرش کشور نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. در خوابار فروشی کار می کرد. پاسدار وظیفه بود. یازدهم تیر 1368، در سردشت هنگام تخلیه مهمات بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش قرار دارد.
شهید سلمان کوهساری؛ برادرانم اگر مرا دوست داريد سنگرم راخالى نگذاريد
بسم الله الرحمن الرحيم   به درستي كه همه از خدا هستیم و بايد به سوى او بازگرديم.
   خوشا به حال كسى كه در راه خدا قدم بگذارد و در راه خدا كشته شود وشهيد راه خدا باشد.
 كسى كه در را ه خدا به شهادت برسد او نمرده است بلكه زنده است و نزد خداى خويش روزى مى خورد. 
امام حسين فرمود اگر دين ندارى لااقل آزاده باشید. 
امام حسن مجتبى در هنگام شهادت پنج سفارش كرد. سه مورد از آنها يكى فرمود اى جناح آماده مرگ باش پيش از آنكه مرگ به تو برسد. به دستورات خدا عمل كن به دنيا خيلى اهميت مده . دركارها آنچنان استوارباش كه گويا تا قيامت زنده هستى و به فكر مرگ باش گويا فردا ميميرى اگر ميخواهى درميان مردم عزيز باشى ترك دنيا كن وعمل نيك انجام بده.
امام صادق فرمود: روز قيامت شود از طرف خداوند ندا مى كنند ستمكاران كجائيد حتى كسى كه براى ستمكاران قلمى تراشيده  باشد تا آنكه به مظلوم ظلم شود تمام آنهارا درآتش جهنم مياندازد كار نمودن  وكمك كردن براى ستمگر گناهى بزرگ است. 
خداوند كريم در قرآن فرموده است: براى فتنه و آشوب نمودن و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الذين كله الله بكشيد دشمنان اسلام را تا فتنه و فساد ازميان جامعه برچيده شود و دين تمام براى خدا باشد اسلام براى اين آمده است كه عدالت را در سراسر جهان بگستراند و عدالت اجتماعى را بر پا دارد هر كس راه ظلم را پيش گيرد و از عدالت دورى كند بر مسلمانان لازم است براى يكتا پرستى بجنگد. 
و نيز قرآن كريم مى فرمايد: كسانيكه مردان و زنان با ايمان را در فتنه مى اندازد و از گناه توجه نمى كند براى آنها آتش سوزان همه هست. 
اى خداى بزرگ من شهادت در راه خدا و قرآن و ميهن عزيزم را از خداوندبزرگ آرزو مى كنم. من به طور شش ما ه درجبهه هاى حق عليه باطل حضور داشتم و مدت يك سال درجهاد سازندگى مشغول كار بودم  و من از طريق سپاه براى خدمت مقدس سربازى اعزام شدم و آرزوى بزرگ من اين است كه در راه خدا بزرگ به شهادت برسم. 
و فعلا مشغول خدمت مقدس به ميهنم مى باشم. 
در اينجا اى پدر عزيزم مى دانم الان گوشه‌اى نشسته‌اى غمگين و ناراحت و از ديدگانت اشك ميريزد اميدوارم اشكى كه مى ريزى‌براى رضاى خدا باشد. 
خدا را شكر كن كه اين فرزند خودت را چنين تربيت كرده اى و در راه خدا داده اى آيا مردن در خانه بهتر است يا درجبهه حق عليه باطل بلكه چنين نيست خودت بهتر مى دانى.
پدرعزيزم مرا با سختى بزرگ كرده اى  و با نان كارگرى با آن دست هاى پينه بسته ات هنوز كه بیست سال از عمر من ميگذرد احتياج به تو دارم به خدا خجالت ميكشم چطور از تو تشكر كنم. 
پدرم انشالله در آن‌دنياى مرگ با هم ملاقات مى كنيم. 
مادر مهربانم مرا از كوچكى از روزى كه بزرگ كرده اى ناراحتى هاى بسيار كشيده اى تا مرا بزرگ كرده ايد اميدوارم شيرت را به من حلال كنى اگر تا زنده بودم به تو بدى كردم يا حرفهاى زشت زدم مرا ببخشيد. 
و اما برادرهاى عزيزم رمضان و ايوب و داود اميدوارم برادر كوچكتان سلمان را ببخشيد و از من راضى باشيد و اگر مرا دوست داريد سنگرم راخالى نگذاريد اسلحه به زمين افتاده برادرتان را برداريد و قلب دشمنانتان راهدف بگيريد ورهبر عزيز را دعا كنيد.
 و دراينجا با تمامى اهل جمع يكايك شما دوستان و فاميله ا و عموهايم و دايى هايم و خانواده محترم خودم پدر و مادر برادرهايم خداحافظى مي كنم و به اميد پيروزى حق بر باطل مرگ بر صدام وتمامى حاميانش آمريكا و اسرائيل وشوروى در اينجا چند قطعه شعر دارم كه مى خوانم. 
در غربت اگر مرگ بگيرد بدن من
   آيا كسى كند قبر كه دوزد كفن من؟ 
تابوت مرا جاى بلندى بگذاريد 
 تا باد برد بوى مرا بر وطن من
   لب نهادم به لب يار و جان سپردم 
  گفته بودى كه طبيب دل بيماران تويى 
  پس طبيب دل من باش كه بيمار توام  
 گفته بودى چه پيامى غم دل با تو بگويم 
  چه بگويم كه غمم از دل برود چون تو بيايى  
 تو كجايى كه فلك كرده مرا از تو جدا 
  از كجا چينم كه دهد بوى تو را 
  در ميان همه گلها گشتم و عاشق نشدم  
 تو چه بودى كه تو را ديدم و ديوانه شدم  
 درگلستان طبيعت من گل پژمرده بودم 
  عمرم گهى با عجله گذشت در سفر 
  ايام زندگانى من همه با دردسر گذشت  
 اين زندگانى سزاى جوانى من نبود
   شرمنده ام از اين جوانى كه بى ثمر گذشت  
 باغبان در را نبندى من مرد گلچين نيستم  
 من خودم گل دارم محتاج هر گل نيستم 
  ما از آن پاك دلانيم كه با دل كينه نداريم  
 يك شهر پر از دشمن  يك دوست نداريم  
 افسوس رفتم كه سفرى نيست مرا 
  دوستان برادران گر خواهى مرا ياد كنيد 
  با فاتحه اى روح مرا شاد كنيد   والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده