گفتگوی نوید شاهد با"اسحاق کوکلانی" ایثارگر و برادر شهید؛
اگر امروز استقلال و امنیت به عنوان دستاورد این نظام مورد توجه قرار گرفته، بی شک مدیون ایثار گری و گذشت همین شهدا و ایثارگران است وما برای پاسداشت خون هزاران شهید والا مقام که هر کدام جایگاه رفیعی نزد پروردگار دارند وظیفه سنگین و خطیری بر عهده داریم.
 در کوچه پس کوچه های همین شهر، هنوز هم هستند مردان و زنانی که حکایت دلاوری های آنان در گرد و غبار گذر زمان به فراموشی سپرده شده است. شهدا، جانبازان و ایثار گرانی که دانش آموختگان مدرسه عشق و شهادتند. نوید شاهد گلستان گفتگویی را با رزمنده ایثارگر هشت سال دفاع مقدس" اسحاق کوکلانی"برادر شهید اکبر کولانی ترتیب داده است که در پی می آید:

مصاحبه ای خواندنی با رزمنده ایثارگر هشت سال دفاع مقدس، اسحاق کوکلانی، برادر شهید اکبر کولانی ؛ من همسرم را در جبهه های جنگ یافته ام/ فعلا منتشر نشود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


-لطفا خودتان را برای خوانندگان نوید شاهد معرفی کنید.
اینجانب اسحاق کوکلانی، فرزند محمد، برادر شهید اکبر کوکلانی، از توابع شهرستان علی آباد شهر مزرعه کتول، متولد 1339، کارشناس مدیریت دولتی و بازنشسته بنیاد شهید و امور ایثارگران هستم که در دوره جنگ تحمیلی به عنوان فرمانده گروهان در جبهه حضور داشتم.
-چطور به جبهه اعزام شدید؟
سال 59 وقتی که از هنرستان فارغ التحصیل شدم ، به لحاظ شرایط دوران انقلاب به خدمت سربازی اعزام شده و خدمت سربازی را در نیروی دریایی به پایان رساندم.
سال 64 از طریق بسیج به جبهه اعزام شدم و در منطقه غرب کشور به عنوان فرمانده گروهان دوران جبهه را سپری کردم.
البته از سال 1361 هم در بنیاد شهید مشغول به کار شده بودم واز اوایل  تاسیس بسیج به عنوان عضو فعال و فرمانده پایگاه بسیج سلمان فارسی فعالیت می کردم. در طول دوران فعالیت و خدمت در بنیاد شهید در حوزه های مختلف تعاون و بهداشت و درمان به ویژه در حوزه حقوقی و در نهایت به عنوان مسئول بنیاد شهید به کار ادامه دادم. تا اینکه در سال 1388، بازنشسته شدم. 

مصاحبه ای خواندنی با رزمنده ایثارگر هشت سال دفاع مقدس، اسحاق کوکلانی، برادر شهید اکبر کولانی ؛ من همسرم را در جبهه های جنگ یافته ام/ فعلا منتشر نشود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-از برادر شهیدتان اکبر کولایی بگویید.
ایشان فروردین 41 به دنیا آمد و دو سال از بنده کوچکتر بود. تا چهارم متوسطه درس خواند و کشاورزی می کرد.سپس به عنوان  بســیجي در جبهه حضور یافت و بیســت و چهارم اردیبهشت 61، با سمت آرپي جي زن در جفیر به شهادت رسید. آن سال من در خدمت مقدس سربازی مشغول به فعالیت بودمو از او خواسته بودم تا آمدن من به جبهه نرود.اما او قبول نکرد. تا جایی که مادرم به او که جوان نوزده ساله ای بود پیشنهاد داد تا ازدواج کند شاید از فکر رفتن به جبهه منصرف شود. اکبر در پاسخ مادرم گفت:" من همسرم را در جبهه های جنگ یافته ام.تا زمانی که  که جنگ است، بودنم در جبهه ضرورت دارد و من فعلا قصد ازدواج ندارم."
او آنقدر جبهه ماند تا اینکه اردیبهشت 61، در مرحله دوم عملیات بیت المقدس در منطقه جفیر به عنوان آرپی جی زن شرکت و به شهادت رسید.
برادرم که اولین بار با 6 نفر از دوستان و همرزمان شهر علی آباد کتول به جبهه رفته بود، روز شهادتش هم به همراه همین افراد در یک روز و یک زمان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. 

-آیا خاطره جالبی از شهید بزرگوار دارید؟
یکی از همرزمانش از شهید بزرگوار نقل می کند که:" به او گفتم، حالا که فشار دشمن بعثی زیاد شده است و امکان مقاومت وجود ندارد بهتر است عقب نشینی کنیم."
اکبر با ناراحتی جواب داد: "ما باید تا آخرین نفس مقاومت کنیم. تا این دژ و خاکریز به دست دشمن نیافتد. زیرا پیروزی عملیات مدیون مقاومت ماست."

-از بینش و شجاعت برادرتان بگویید.
شهید از شجاعت مثال نزدنی و بینش بالایی برخوردار بود .یادم هست سال 58 اردویی در نیشابور به عنوان اردوی بسیج برگزار شد. ایشان در آن زمان برای اولین بار با شجاعت بالا به سیاست های بنی صدر اعتراض کرد و هیچ ابایی از بیان نظراتش نداشت.

-عشق به شهادت چقدر در ایشان نمود داشت؟
شهید علی اکبر عاشق شهادت بود و آتش شهادت در وجودش شعله می کشید. این را زمانی متوجه شدم که من در کتابخانه شخصی خود بالغ بر ششصد جلد کتاب داشتم. بعد از شهادت شهید وقتی کتاب های کتابخانه را جابه جا می کردم به طور اتفاقی متوجه شدم در پشت تمامی کتاب ها با دست خود نوشته بود:" یادگاری از شهید اکبر بوکلانی و آن را امضا کرده بود." 

-چطور خبر شهادتش را شنیدید؟
آن زمان من خودم در واحد حفاظت و اطلاعات نیروی دریایی ستاد کل تهران مشغول به خدمت بودم. توسط یکی از دوستانم از شهادت شهید با خبر شدم. بعد از شهادتش به دلیل شدت عملیات پیکر شهید چندین روز در منطقه مانده بود. و پس از گذشت دوازده روز با تلاش سایر رزمندگان پیکر پاکشان به معراج شهدا منتقل شد و هفتم تیر61 با حضور مردم خوب و قدرشناس شهرستان علی آباد تشییع و در گلستان شهدای امامزاده ساور کلاته به خاک سپرده شد.

-از جنگ و خاطرات خودتان بگویید.
 در طول دوران جنگ توفیق آن را داشتم که یک مرحله به جبهه اعزام شوم و مدت سه ماه در دوران جبهه با تعدادی از برادران سپاه به عنوان یکی از ارکان گروهان « شهید فتح الهی» همکاری و فعالیت خوبی داشتم.

-خاطره جالبی هم از دوره فرماندهی دارید؟
 یکی از اعضای گروهان شهید فتح الهی که مسئولیت فرماندهی اش با من بود بدون هماهنگی  به منطقه خارج از حوزه فعالیت رفت که در آنجا دچار یک حادثه غیر مترقبه شد.این موضوع قدری مشکلات  ایجاد کرده بود که سعی کردیم با تدبیر برای جلوگیری از وجود صدمات بیشتر به گروهان اقداماتی را انجام دهیم. همکاری عزیزان پاسدار رسمی و من به عنوان یک بسیجی حکایت از این موضوع  داشت که پیروزی در جنگ بدون همکاری و همفکری و تعامل چند جانبه میسر نمی شود.


مصاحبه ای خواندنی با رزمنده ایثارگر هشت سال دفاع مقدس، اسحاق کوکلانی، برادر شهید اکبر کولانی ؛ من همسرم را در جبهه های جنگ یافته ام/ فعلا منتشر نشود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-چه پیامی برای خوانندگان دارید؟
اگر امروز استقلال و امنیت به عنوان دستاورد این نظام مورد توجه قرار گرفته، بی شک مدیون ایثار گری و گذشت همین شهدا و ایثارگران است. ما برای پاسداشت خون هزاران شهید والا مقام که هر کدام جایگاه رفیعی نزد پروردگار دارند وظیفه سنگین و خطیری بر عهده داریم.
باید آنچه که این شهیدان برای ما به یادگار گذاشته اند را پاس بداریم و برای تداوم این انقلاب از هیچ کوششی دریغ نکنیم.بی شک دنیا طلبی آسیب زیادی به اهداف مقدس ما وارد می کند و همه باید تا سر حد جان در مسیر اسلام و انقلاب راستین قدم برداریم.  



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده