سه‌شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۰۱
در توصیف شهادت، این سخن پیر جماران که شهادت را هنر مردان خدا دانسته، گویای افتخاری بس بزرگ می باشد که فقط نصیب انسان های پاک و وارسته از بند تعلقات مادی می گردد.
زندگی نامه سردار شهید حاج مهدی نریمی به قلم همرزم ایشان آقای محمدرضا کلاه کج

بسم رب الشهداء والصدیقین

" یاد شهدا کمتر از شهادت نیست " (مقام معظم رهبری)

در توصیف شهادت، این سخن پیر جماران که شهادت را هنر مردان خدا دانسته، گویای افتخاری بس بزرگ می باشد که فقط نصیب انسان های پاک و وارسته از بند تعلقات مادی می گردد. آن هایی که وجودشان و دل های دریایی شان در ظرف زمان و مکان نمی گنجد و این کره خاکی را با همه بزرگی و وسعت تنگ و کوچگ یافته و عطای این دنیای فانی را به لقای دوست و دیار باقی می بخشند. سیری در زندگی و سلوک این افلاکیان، و راه و رسم صحیح زندگی و دستیابی به قلل رفیع والای انسانی و آسمانی هاست. او بهترین سال های عمرش را صرف تلاش و مجاهدت در راه خدا و حفظ دین مبین اسلام نمود و تا بدان جا استقامت ورزید تا به آنچه استحقاقش را داشت یعنی همان شهادت و مرگ با عزت در راه خدا و اعتلای کلمه حق دست یافت.

متن زیر مروری کوتاه بر زندگی و نحوه سلوک و رفتار آن سردار شهید عزیز می باشد. انشاءاله مورد قبول حق تعالی قرار گرفته وشفاعت آن شهید سعید را، شامل حال ما سازد. در شامگاه سرد پاییزی بیست و پنجم آذرماه سال 1342 هجری شمسی مصادف با نیمه شعبان سال 1383 هجری قمری کودکی در شهر امیدیه چشم به جهان گشود که پدر بزرگش نام او را به میمنت شب میلاد آن عزیز عالم هستی، مولا و آقایش امام زمان(عج)" مهدی " نهاد. مهدی از پدر و مادری متدین، روستازاده و با صفا متولد گردید و در خانواده ای مذهبی رشد و نضج یافت. پدربزرگ هایش هردو متدین، خداترس بودند. نیای پدریش معروف به آخوند، زاهد مؤمن روستا بود. نیای مادریش حاج عباس نیز اهل دل، قاری قرآن و از معتمدین و متدینین منطقه آغاجاری به شمار می رفت. باری مهدی در دامان چنین خانواده ای پرورش یافت و روح لطیفش با تعالیم روح بخش دین مبین اسلام و معارف الهی آشنا و عجین شد.

پرورش در چنین محیطی باعث آشنایی عمیق و عاشقانه مهدی با روح تعالیم اسلامی و دلداری و دلبستگی به ائمه اطهار(ع) شد به طوری که مهدی از همان دوران کودکی در مساجد حضور پیدا می گردد و نماز خواندن را در کنار خانواده آغاز نمود و تا لحظه دیدار معبود آن را رها ننمود.او پسری فعال، جسور، بی باک و پرشور بود. در همان اوان کودکی با شیرین کاری هایش و شیطنت های کودکانه دل پدر و مادر را بلکه دل همه فامیل را ربود و مورد محب دوستان، هم سالان و اهالی محل بود. مهدی در سال 1348کلاس اول دبیرستان را در مدرسه ابن سینا امیدیه آغاز نمود، ذهن فعال و استعداد خدادادی وی باعث شد او دانش آموزی ساعی،کوشا و موفق باشد و مدارج ترقی را یکی پس از دیگری پشت سرگذارد. در سال 1350 پدرش برای بهبودی وضع معیشت خانواده و برای یافتن کار مناسب آنها را به شهرستان اهواز منتقل نمود و در محله آسیه آباد که از محله های قدیمی و مستضعف نشین شهر اهواز بود سکنی گزیدند. مهدی کلاسهای سوم تا پنجم ابتدایی را در دبستان علامه آن محل تحصیل نمود. در آن سال ها به تناوب در مناطقی چون زیتون کارگری و بیست متری شهرداری که آنها نیز از مناطق قدیمی و هم جوار محله آسیه آباد بود سکونت گزیدند. شهید نریمی دوران تحصیل راهنمایی را در مدرسه ای واقع در زیتون کارگری که اکنون به نام شهید عزیز و گران قدر عبدالرضا شجرات نامیده می شود گذراند. این دوران اوج شور و نشاط مهدی نوجوان و فعال بود.

او که از ذهنی خلاق و پویا برخوردار بود، ضمن تحصیل بعنوان سر دسته ی گروه نوجوانان هم سن و سال خود در فامیل و محل شناخته می شد و قدرت مدیریت خوب خود را در همان سالهای نوجوانی به هم سالان خود دیکته می نمود. سال 1356 اتفاق مهم و سرنوشت سازی در زندگی مهدی جوان رخ داد. در این سال خانواده وی با پس انداز و استقراض موفق شدند خانه ای در مقابل مسجد امام حسین(ع) واقع در لین 3 کوی بیست متری شهرداری خریداری نمایند. این اتفاق مبارک، باعث آشنایی بیش از پیش مهدی با معارف ناب اسلام و تلطیف روح و صفای باطن وی شد. به طوری که در آن سال ها بین خانه و مسجد تفاوتی قائل نبود و اغلب اوقات خود را در مسجد و در حال انجام دادن فعالیت های مذهبی بود. باید گفت که آن شهید از همان دوران آماده پذیرش نقش های فعال خود در حوادث آتی شد.

کم کم توجه وی به زندگی مادی کم و گرایش وی به معنویات روز به روز افزایش می یافت. درهمین روزها اولین جرقه های انقلاب کبیر اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) با واقعه 29 دی شهر قم زده و آغاز شد. مهدی که اکنون در پایه اول دبیرستان در رشته بازرگانی و اقتصاد در دبیرستانی در منطقه زیتون کارمندی(شهید مطهری فعلی) مشغول به تحصیل بود، با شروع مبارزات مردم مسلمان و حق جوی ایران،به خیل عظیم ملت پیوست و با شور و حالی وصف نشدنی در برپایی تظاهرات و راهپیمایی علیه رژیم ستم شاهی شرکت فعال داشت. وی شیفته حضرت امام و مرید مراد خود بود و با عشق و محبت ارادت خاصی که نسبت به رهبر عظیم الشأن انقلاب داشت، خالصانه و بی ریا از جان مایه گذاشت و شب و روز در حال مبارزه با اعمال رژیم اضمحلال رژیم طاغوت می گذراند. با به ثمر نشستن خون شهیدان و پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران در 22 بهمن 1357، مهدی دست از مبارزه برنداشت و چون میلیون ها عاشق انقلاب در قالب پایگاه های مردمی در مسجد محل، مسجد امام حسین(ع) به پاسداری و حراست از انقلاب بزرگ مردم ایران پرداخت. دیگر مهدی آن نوجوان پر شور و شر گذشته که فقط دل خوش به گذران اوقات خویش با دوستان و فامیل باشد نبود.

هم جواری با مسجد و وقوع انقلاب، مهدی را برای حضور در عرصه های خطیر انقلاب آماده نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید نریمی هم زمان با تحصیل به انجام فعالیت های تبلیغی و عبادی در مسجد روی آورد و در راه اشاعه احکام دین مبین اسلام و نشر تعالیم نجات بخش آن همت گماشت.در این سال ها رشد و نمو قارچ گونه گروهکهای ملحد و شرق و غرب زده منشعب از ایدئولوژی های مارکسیست و سوسیالستی چپ و راست، که مدعی مبارزه و سهم خواهی از انقلاب بودند،باعث فتنه انگیزی و التهاب فضای سیاسی جامعه و بروز درگیری های بسیاری در سطح کشور شد. مهدی در این دوره برای پاسداری، حفاظت و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی سر از پا نمی شناخت و با راه اندازی گروه تبلیغات اسلامی و ارائه کتب روشنگرانه دینی و مذهبی به مبارزه با این گروههای ملحد پرداخت و سعی در برملا کردن اهداف خائنانه آنها نمود. نگارنده این ستور از زبان پاک آن شهید، شرح درگیری ها و مرارت هایی او و دوستانش در مواجهه با آن گروهک ها داشته، شنیده است که توصیف آن از حوصله این مقاله خارج است. اما اتفاق دوم و مهم دیگر در زندگی شهید نریمی آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه انقلاب اسلامی مردم ایران در 31 شهریور 1359 بود. روح بلند و متعالی شهید که اکنون جوانی جسور و متهور بود با شروع جنگ دیگر در کالبد جسم قرار نمی گرفت. روحیه سلحشوری و جوانمردی او را به عرصه دفاع از کیان اسلامی و ایران عزیز دعوت می نمود. شهید در همان روزهای آغازین جنگ، هم چون سایر جوانان پاک باز و مؤمن شهر اهواز در مساجد گرد آمده و با تشکیل هسته های مقاومت دفاع از شهر را در دو جبهه مبارزه با دشمن بعثی و مزدوران داخلی آغاز نمود. شور و هیجانی وصف ناپذیر مدافعان جوان را که از همه اقشار، آحاد و اقوام جامعه بودند، در برگرفت.

زندگی نامه سردار شهید حاج مهدی نریمی به قلم همرزم ایشان آقای محمدرضا کلاه کج

آنان چنان یک دل و یک رنگ و یک زبان و ید واحد بودند، که هیچ کس قادر به رسوخ و ایجاد رخنه بین صفوف فشرده رزمندگان جان برکف نبود. پس از فروکش نمودن حملات اولیه دشمن و توقف آنها در نزدیکی شهرهای آبادان و سوسنگرد، مهدی همچنان به فعالیت در قالب پایگاه بسیج مسجد امام حسین (ع) مشغول بود. در سال 1359 شهر اهواز به دلیل قرار گرفتن در معرض گلوله باران خمپاره ای و توپخانه ای دشمن، نا امن شده بود و خانواده وی برای مدت کوتاهی شهر را ترک کردند. دراوایل سال 1360 با اصرار و ابرام پدر و مادر، آن عزیز برای مدت کوتاهی به شهر امیدیه آمد و در امتحانات سوم متوسطه در دبیرستان شهید فارسی مدان شرکت کرد. این آخرین سال تحصیل شهید حاج مهدی نریمی بود و دیگر تا پایان جنگ وفصل شهادت به تحصیل روی نیاورد. چرا این که او عرصه دفاع از میهن اسلامی و شرف و ناموس کشور را در اولویت می دید. پس از سپری شدن امتحانات، مهدی همچون مرغی از قفس پرکشید و مشتاقانه به سوی جبهه های نور شتافت. ایشان در اوایل سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران حمیدیه درآمد و این اتفاق مصادف بود با آشنایی، همراهی و هم آوایی همیشگی سردار سرلشکر علی هاشمی بود. آشنایی و همراهی تا ملکوت اعلی ادامه یافت.

خصوصیات منحصر بفرد. مهدی همچون بی باکی، چالاکی، اخلاص، طمأنینه و آرامش او باعث شد که سرلشکر شهید سپاه اسلام، با اعتماد کامل به وی، او را جذب و یار همیشگی خود قرار دهد. در این سال تا مقطع عملیات آزادسازی بستان، مهدی در معیت شهید هاشمی در سپاه حمیدیه به پیکار و رزم با دشمن بعثی مشغول بود و از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد. پس از پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات غرورآفرین طریق القدس و عقب نشینی دشمن بعثی از نزدیکی سوسنگرد، شهید علی هاشمی به فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب شد. ایشان نیز مهدی را به خاطر خصوصیات ویژه ای که داشت با خود به سپاه سوسنگرد برد. بعد از عملیات های موفقیت آمیز فتح المبین و بیت المقدس که منجر به آزاد سازی بخش عظیمی از میهن اسلامی شد، جنگ وارد مرحله جدیدی شد. عملیات های برون مرزی رمضان، والفجر مقدماتی و والفجرهای 1 و بدلیل آمادگی ارتش بعثی و پیش بینی زمان وقوع حمله، جنگ را با بن بست روبه رو ساخت.این امر، فرماندهان جنگ را به فکر چاره جویی انداخت. در این زمان تفکر عبور از هورالهویزه و نفوذ به عمق خاک عراق در استراتژی فرماندهی ارشد جنگ قرار گفت. تا قبل از این تجربه هیچ گونه عملیات آبی و خاکی در جنگ وجود نداشت. لذا فرماندهی سپاه بر آن شد تا با شناسایی کامل منطقه هورالعظیم، زمینه را برای انجام عملیات بزرگ و غافلگیر کننده ای آماده کند. شهید هاشمی با ایجاد قرارگاه سری اطلاعاتی نصرت در سال 1361 کار با با جوانان پرشور و جان برکف سپاه و راهنماهای بومی منطقه آغاز کرد. در این جا هم به دلیل همان اعتمادی که قبلاً سخن آن رفت و عشق و محبت و مدتی که بین آن دو شهید عزیز بود. مهدی را به فرماندهی مخابرات قرارگاه نصرت منصوب کرد. مهدی که دارای قدرت مدیریت و خلاقیت وافری بود به خوبی به اعتماد علی پاسخ داد و با ارادت قلبی و امتثال اوامر فرماندهی، به تلاش و کوشش مداوم و خستگی ناپذیر دست زد و با همراهی جمعی از بهترین عزیزان سپاهی و بسیجی در مخابرات قرارگاه نصرت، منشأ خدمات بزرگی در اجرای طرح های مخابراتی آبی و خاکی شد. از جمله این طرح های خلاقانه، ایجاد شبکه مخابراتی بی سیم و باسیم در زیر آب در هورالعظیم بود. دوستان و همرزمان شهید از تلاش و کوشش و مجاهدت شبانه روزی و بی وفقه و بدون خستگی او در شگفت بودند. مهدی در عین این همه تلاش مجدانه و مخلصانه به وضعیت نیروهای تحت امر خود توجه ویژه ای داشت. همین امر باعث ایجاد علاقه و محبت و روابط صمیمانه و گرم وی با نیروهایش می شد. از دیگر نکات بارز اخلاقی شهید مهدی نریمی اخلاص و ایمان وی بود. او نماز را اول وقت و با شور و حال خاصی می خواند و در دعاهای کمیل و ندبه حاضر می شد. از غیبت پرهیز می کرد و از حضور در مجالس شادی و طرب خودداری می ورزید.

در تدین و دین داری مقید بود. عشق زاید الوصف وی به امام(ره) و ادای تکلیف از او فردی وارسته، متکی به ایمان و مهذب به نفس ساخته بود. در کارش بسیار جدی بود و هر کاری را که به او محول شده بود، تا به نحواحسن به پایان نمی برد از پای نمی نشست. پس از عملیات های موفقیت آمیز خیبر و بدر،گسترده عملیاتی قرارگاه نصرت افزایش یافت و مأموریت های دیگری در سایر جبهه ها به آن قرارگاه محول شد. این امر تلاش بیشتر و همت مضاعف می طلبید که مهدی آن را در خود سراغ داشت. پوشش مخابراتی منطقه ای به وسعت طلاییه تابستان در آن شرایط جوی و اقلیمی، دشواری های کار در هور و لزوم مراقبت مستمر از خطوط مخابراتی برای حفظ ارتباط مطلوب نیروهای خودی در خطوط و سنگرهای خط مقدم با عقبه، به راستی از مردمان پاک و خود ساخته و بی ادعایی چون شهید نریمی و یاران صدیقش برمی آمد. در بهار سال 1365 شهید در راستای عمل به سنت حسنه رسول الله با دختری عفیف و مؤمن از خانواده ای متدین و محترم،پیمان عقد و ازدواج بست. حاصل این پیوند مبارک و کوتاه مدت، دو فرزند بود. دخترش به نام مریم و پسرش به نام محمدصادق.

اما شهید هرگز محمدصادق را ندید و پیش از تولد او به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در سال 1366 افتخار تشرف به حج بیت الله الحرام و حضور در حریم یار را یافت.در همان سال اجتماع عظیم حجاج در مراسم برائت از مشرکین در مکه مکرمه توسط عمال آل سعود به خاک و خون کشیده شد. شهید مهدی چون شیران غران در سنگر دفاع از حجاج زن و مرد مسلمان به درگیری با نیروهای پلیس سعودی پرداخت. در این درگیری شهید از ناحیه پا مورد اصابت گلوله پلیس سعودی قرار گرفت و زخمی گردید. بدین ترتیب برگ زرین دیگری در افتخارات آن شهید بزرگوار در دفاع از حریم دین و ولایت پذیری آن شهید ورق خورد. در انتهای جنگ، هجوم همه جانبه استکبار جهانی و اجماع قدرت های زورگو در پشتیبانی از رژیم بعث عراق منجر به تجهیز و تسلیح ماشین جنگی منهدم شده عراق به انواع تجهیزات پیشرفته جنگی گردید. مضاف بر آن آمریکا و اذنابش با حضور عملی در صحنه جنگ، خصوصاً هدف قرار دادن هواپیماهای مسافربری ایران و حمله به سکوهای نفتی شرایط دشواری را برای ادامه جنگ رقم زد از سوی دیگر کمبودها و تحریم ها و عدم وجود منابع لازم برای تأمین نیازهای حیاتی جنگ، ادامه کار را با مشکل مواجه ساخت. رژیم عراق در شرایطی جدید باحملات وسیع زمینی، هوایی وشیمیایی، مناطق مرزی را یکی پس از دیگری تسخیر کرد. در آن ایام شهید علی هاشمی با تغییر ساختار سپاه ششم منصوب نمود. اینک منطقه ای به وسعت جفیر، طلائیه، جزایر مجنون، هورالهویزه، بستان تا فکه تحت فرماندهی آنها قرار داشت. وظیفه سنگینی که بردوش آن مردان مردم نهاده شد و برای حفظ امانت و انجام صحیح وظایف محوله، شبانه روز فعالیت می نمودند. شهید علی هاشمی و فرماندهان سپاه ششم در ماه های آخرین جنگ(1367)با علم به اینک دشمن در تدارک حمله ای وسیع برای باز پس گیری جزایر مجنون می باشد، تمام تلاش و مساعی خود را با بسیج امکانات موجود برای حفظ جزایر انجام دادند. در این رهگذر شهید نریمی نیز همچون فرمانده شجاع خود بی وقفه وشبانه روز در پی تلاش برای جلوگیری از تک دشمن و حفظ جزایر بود.

زندگی نامه سردار شهید حاج مهدی نریمی به قلم همرزم ایشان آقای محمدرضا کلاه کج

سرانجام در تاریخ 4/4/1367 حمله سنگین دشمن به جزایرآغاز شد. علیرغم دفاع جانانه رزمندگان اسلام، دشمن تا بن دندان مسلح به دلیل برتری تجهیزات و یورش توپخانه ای سنگین موفق به شکست خطوط خودی و پیشروی درجزایر شد. شهید علی هاشمی و فرماندهان سپاه ششم که در قرارگاه عملیاتی خاتم الانبیاء4 حضور داشتند علیرغم خروج نیروهای تحت فرمانش از جزایر ودستور فرماندهان عالی رتبه جنگ مبنی بر بازگشت به عقب، از ترک قرارگاه خودداری نمود و سعی داشت با نیروهای تحت فرماندهان عالی رتبه جنگ مبنی بر بازگشت به عقب، از ترک قرارگاه خودداری نمود و سعی داشت با نیروهای تحت فرمان خود محلی را برای صف آرایی و مقاومت در برابر هجوم و پیشروی دشمن در خاک خودی آماده نماید. در همین زمان دشمن اقدام به هلیبرد و پیاده نمودن نیرو در محوطه قرارگاه خاتم الانبیاء4 نمود شهید علی هاشمی به اندک یاران خود که سلاحی برای دفاع نداشتند، دستور داد تا محل قرارگاه را ترک نموده و از طریق آب های هور خود را از چنگ دشمن و تسلیم شدن برهانند. شهید علی هاشمی و شهید مهدی نریمی به همراه شخصی به نام – هوشنگ جووند- از طریق پشت قرارگاه، مسافتی را از محل دور شدند. سپس آن سه از هم جدا شدند و هوشنگ جووند پس از اندکی اسیر شد و پس از آن دیگر هیچکس از سرنوشت آن عزیزان اطلاعی نداشت و جستجوی آثاری از آنها در محل مفقودیت و حتی پس از آن دیگر هیچکس از سرنوشت آن عزیزان اطلاعی نداشت و جستجوی آثاری از آنها در محل مفقودیت و حتی پس از سقوط صدام در عراق به نتیجه نرسید.سرانجام پس از سالها گرد غربت و تنهایی، قایای اجساد مطهر آن شهیدان عزیز در تفحص محل شهادتشان یافت شد و به میهن اسلامی بازگشتند. اکنون پرستوهای خونین بال عاشق یکی پس از دیگری پس از 22 سال که از مهاجرتشان می گذرد، به لانه باز می گردند. نکته جالب اینکه شهید مهدی نریمی در نیمه شعبان متولد گردید و اینکه در آستانه نیمه شعبان سالروز تولد مولا و مقتدا و امام زمانش مهدی صاحب الزمان(عج)به خانه باز می گردد. اکنون ما مانده ایم و یاد وخاطره رشادت ها، ایثار، ایمان و اخلاص و جوانمردی های آن شهیدان عزیز که ما را به ادامه راه آنها فرا می خواند. امید آنکه ما نیز رهروان صدیق آن شهیدان عزیز و خیل شهدای انقلاب خونبار اسلامی و امام عزیز راحل باشم و شفاعت آنها به روز واپسین شامل حال ما شود. در سال62 قرارگاه نصرت درحال انجام مأموریت های محوله بود و قرار شد که هر واحد از قرارگاه در راستای عمل به مأموریت خاص خود،راهکارهای مناسب با در نظر داشتن مسائل سری بودن قرارگاه فعالیت های ابتکاری وخلاقانه ارائه و پیگیری نماید.

آن زمان با توجه به سن و سال کمی که داشتم حقیقتاً اطلاعات کافی و تجربه لازم را در خصوص سیستم های مخابراتی نداشته و به مرور زمان سیستم های مخابراتی را یاد می گرفتیم. درآن زمان مأموریتی از طرف مخابرات قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) به مخابرات قرارگاه نصرت واگذار شد، مبنی بر اینکه تمام منطقه جفیر و هورالعظیم تا خطوط پدافندی عراق را می بایست تحت و پوشش مخابراتی و کنترل قرار دهیم. برای این کار لازم بود تا از دستگاهی به نام رادار رازیت (چشم گرگ) استفاده و در منطقه راه اندازی کنیم.اما نه تنها آن دستگاه را در اختیار نداشته بلکه هیچ نوع اطلاع و تجربه ای در نحوه کار با این تجهیزات نداشتیم، قرار شد که با حاج مهدی به منطقه ی دریایی خلیج فارس برویم و از نمونه آن دستگاه را که در اختیار یگان دریایی سپاه بود بازدید نماییم و از نحوه کار و راه اندازی آن دستگاه مطلع گردیم. وقتی حاج مهدی موضوع را به من گفت قرار شد فردای آن روز به سمت آبادان و قفاص حرکت کنیم. فردای آن روز به آبادان رفته و از آنجا به سمت قفاص حرکت کردیم. سپس با یک قایق به سمت یک کشتی کوچک جنگی رفتیم. وقتی وارد کشتی جنگی شدیم مستقیماً وارد یک کابین کاملاً مخابراتی شدیم. برایمان خیلی جالب بود که تمام نیروهای داخل آن کشتی بسیجی و پاسدار بودند. حقیقتش کمی شوکه شدم و تعجب کردم که این کشتی جنگی با این همه سیستم های مختلف و متنوع مخابراتی توسط نیروهای سپاهی اداره وکنترل می شود. تا آن موقع چنین چیزی ندیده بودم. بعد توسط کارشناس مربوطه دستگاه رازیت که به آن چشم گرگ می گفتند نشان داده شد و طرز کار سیستم آن دستگاه را به ما آموزش دادند. در واقع دستگاه رازیت یک رادار بسیار قوی بود که تمام تحریکات شناورها و هواپیماها و هر تجهیزات نظامی و غیرنظامی را در شعاع معین، مشخص می نمود و با تمام مختصات کامل جغرافیایی توسط مانیتور نشان داده می شد بعد از آموزش، به سمت جفیر بازگشتیم. در بین راه به مهدی گفتم که آیا ما می توانیم از چنین دستگاهی استفاده کنیم؟ مهدی گفت که هیچ وقت خودت را دست کم نگیر. مگر آن هایی که با این دستگاه کار می کردند، چه کسانی بودند؟ افرادی مثل ما بودند. سپاهی بودند، پس اعتماد به نفس داشته باش و مطمئن باش که ما می توانیم از پس این کار برآییم. آن موقع به خودم می بالیدم و افتخار می کردم در کنار و خدمت مهدی هستم و دوست نداشتم از مهدی فاصله بگیرم و یا او را ترک کنم، چون می دانستم مهدی آدمی است که می تواند پشتیبان خوبی برای من و دیگر برادرانی باشد که در کنار او هستند. مهدی باعث می شد که همه رشد و ترقی کنند و همین طور هم شد. حقیقتاً ما هرچه داریم از مهدی بود، چون او به همه اعتماد به نفس می داد، مهدی همیشه کارهای نشده را تمام می کرد. هیچ وقت ندیدم کاری که به او واگذار شود و نتواند انجام دهد. از مهدی درس مدیریت، مسئولیت، اخلاق، ایثار، شهامت، انجام تکالیف و خودباوری و اعتماد به نفس و غیره ...یاد گرفتم و با خدا عهد نمودم که تا آخر با همین روش و سلوک زندگی کنم. من اعتقاد دارم که اگر مهدی را بخواهیم توصیف کنیم باید بگویم که او مبارز گمنام بود و گمنام هم شهید شد. مهدی شهیدی بزرگ در تاریخ جنگ می باشد. به لحاظ رده نظامی، مهدی سرور و سیدالشهدای شهیدان مخابرات سپاه و ارتش در جنگ است. درتمام رده های مخابرات یگان های رزمی ارتش و سپاه هیچ شهیدی بالاتر از مهدی نداریم. روحش شاد و یادش گرامی باد.

روزی مهدی به من گفت خودت را آماده کن تا فردا برای شناسایی مسیرهای ارتباطی هورالعظیم به منطقه هورالعظیم برویم. فردای آن روز با مهدی به سمت رفیع رفتیم تا از آنجا وارد منطقه آبی و جاهایی که نیروهای اطلاعات قرارگاه مشغول انجام وظیفه بودند حرکت کردیم. قرار شد تمام مسیرهای تردد و آبراه ها بررسی وعمق آب اندازه گیری شود. همچنین نی زارها را بررسی و شناسایی نماییم تا برای سیم کشی زیر و روی سطح آب با مشکلی مواجه نشویم. وقتی می خواستیم حرکت کنیم به مهدی گفتم که قایق را من می رانم. مهدی گفت بلدی قایق برانی؟ گفتم بله من حرفه ای هستم، خاطرت جمع باشد. مهدی گفت: فقط حواست جمع باشد که قایق را واژگون نکنی! چون شنا بلد نیستم. گفتم خیالت راحت باشه! در طول مسیر چون علاقه وافری به قایق رانی داشتم مرتب سرعت قایق را زیاد می کردم. متوجه شدم مهدی نگران است و مرتب می گفت: یواش برو. سرعتت را کم کن. در مسیر آبراه ها، در بعضی جاها مسیر خیلی باریک و تنگ می شد. لذا سرعت رفتن در مسیر آبراه ها، مخاطره آمیز بود و اگر نتوانی قایق را به درستی کنترل کنی، باعث می شد که قایق در اثر سرعت زیاد و عدم کنترل آن قایق به داخل نی زار برود و مشکلاتی را بوجود آورد. لذا باید خیلی دقت می کردم تا این مسائل پیش نیاید. مهدی در این خصوص تجربه کافی را داشت نگران واژگونی احتمالی وسقوط در آب بود. مهدی چون می خواست عمق مسیر آبراه ها را اندازه گیری کند مجبور بود لب قایق بنشیند و مرتب عمق آب را اندازه گیری کند. از بد شانسی در یک مسیر باریک و در سریک پیچ تند، کنترل قایق از دستم خارج شد و مهدی به داخل آب پرت شد. مهدی در فاصله ی چند متری قایق در آب افتاده بود و من دست و پاچه شدم که چکار کنم، چون با فن شنا آشنا نبود، لحظاتی به زیر آب می رفت و مجدد با تقلا به روی آب می آمد. درآن لحظه نگران بودم که نکند غرق شود. با هر دردسری بود قایق را به سمتش بردم و کنارش نگه داشتم، تا او خود را به درون قایق بیاورد اما چون وزنش زیاد بود و از طرفی اما چون لبه قایق لگنی از سطح آب بلند بود، هرچه تلاش کرد نتوانست به درون قایق بیاید وتلاش و کمک من هم بی ثمر بود. مهدی با دو دستش لبه قایق را گرفته بود تا غرق نشود و در آن لحظه کمی استراحت کردیم. کمی خندیدیم و به مهدی گفتم: شما باید توی آب بمانی تا کمکی برایمان بیاید و تو را به درون قایق بیاوریم. در این هنگام مهدی به من گفت: ببین محمد اگر اومدم توی قایق می دونم چه بلایی سرت بیارم. گفتم مثلاً چه کار می خوای بکنی؟ مهدی گفت همین بلایی که سر من آوردی، منم به سرت می آورم.

گفتم: مهدی یعنی می خواهی منو توی آب بیندازی؟ گفتم پس بمون توی آب تا یه کمی شنا یاد بگیری. کمی باهم کل کل کردیم بعد از مدتی خوشبختانه یک قایق از یکی از پاسگاههای آبی از آن مسیر رد شد و مهدی را با کمک آنها به درون قایق آوردیم. حقیقت کمی ترسیده بودم و گفتم نکند مهدی مرا توی آب بیندازد. اما بعد از دقایقی او نگاهی به من کرد و با تواضع و متانت و صبورانه اش گفت: اشکالی ندارد، نترس! نمی خواهم تلافی بکنم و شوخی کرد. سپس ادامه کار را انجام دادیم وقتی این برخورد فروتنانه و متواضعانه را از آن بزرگوار که فرمانده من بود دیدم، ناراحت شدم و پیش خود گفتم محمد تو باعث آزار و اذیت مهدی شدی، اما ببین او چگونه بزرگوارانه همچون برادری مهربان و با سعه صدر از اشتباه تو گذشت کرد. درحقیقت مهدی با آن نوع رفتار و برخوردی که داشت به من درس برادری، مهربانی و از خود گذشتگی می داد. مهدی همیشه با آن روحیه ای که داشت رفتار غلط دیگران را اصلاح و برطرف می کرد.

روحش شاد و یادش گرامی باد

محمدرضاکلاه کج

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده