خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(15)
فعاليتهاى شهید "اسداله حیدری" به حدى رسيده بود كه موجب نگرانى برادر بزرگترش شده بود، مادرش مى‏ گويد: "برادرش يك روز به من گفت: به اسد بگوييد چنين نكند، مى ‏آيند و او را مى‏ گيرند". اسداله هم در جواب گفته بود ما براى كشته شدن آماده ‏ايم."


به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید "اسداله حیدری" نوزدهم شهریور ۱۳۴۱‏، در شهر سلطانیه از توابع شهرستان ابهر به دنیا آمد. پدرش عزت الله (فوت ۱۳۵۲‏) و مادرش محترم نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هجدهم فروردین ۱۳۶۱‏، در شوش بر اثر اصابت گلوله به پا و شکم، شهید شد.

مزار او در زادگاهش واقع است.

شهید "اسداله حیدری" تقريباً 16 ساله بود و با جسارت در رساندن پيام انقلاب به زادگاهش فعاليت مى ‏كرد. او عكسهاى امام خمينى قدس سره را با كمك ساير اعضاى خانواده مى‏ فروخت و درآمد آن را صرف تهيه اعلاميه و سريش براى چسباندن آنها مى‏ كرد. همچنين نوارهاى سخنرانى حضرت امام قدس سره را تهيه و پخش مى ‏كرد و براى مردم در خصوص انقلاب اسلامى سخن مى‏ گفت.

فعاليتهاى او به حدى رسيد كه موجب نگرانى برادر بزرگترش شد، مادرش مى ‏گويد: "برادرش يك روز به من گفت: به اسد بگوييد چنين نكند، مى ‏آيند و او را مى‏گيرند". اسداله هم در جواب گفته بود ما براى كشته شدن آماده ‏ايم."

او به تلاشهاى خود ادامه داد و روزى نوار سرود "خمينى اى امام..." را از بلندگوى مسجد فاطمه الزهرا عليها السلام در روستا پخش كرد. در مدرسه با معلمانى كه تفكرى مخالف با جريان انقلاب داشتند مؤدبانه به بحث مى ‏پرداخت و اين امر موجب شد در درس مربوطه نمره قبولى نگيرد.

روزى يكى از مسئولان مدرسه، گروه زيادى از بچه‏ ها و جوانان انقلابى را به پاسگاه فرستاد، او با مشاهده اين صحنه گفت: "روزى خانه‏ تان را ويران مى‏ كنيم." و همين‏طور هم شد. پس از پيروزى انقلاب آن فرد را به جرم همكارى با رژيم سابق و ارتباط با فرقه بهائيت دستگير و اموالش را ضبط كردند.

اسداله در آستانه ورود حضرت امام قدس سره به ايران، براى شركت در مراسم استقبال عازم تهران شد. مادرش در اين باره مى ‏گويد: "اسداله هنگام رفتن چنان ذوق و شوق داشت كه گفتم به پيشباز پدرش مى‏ رود، در جواب گفت: "شما چه ساده ‏ايد پدر و پدربزرگ كجا و امام كجا؟" در مدتى كه براى استقبال از امام قدس سره در تهران بود، خانواده‏ اش حدود يك هفته از او بي خبر بودند خاله‏ اش كه در تهران ساكن بود گفته بود آن قدر اين مسيرها را رفت و برگشت كه كفش هايش پاره شد و مجبور شد پوتين تهيه كند.

در بازگشت، نوار سخنرانى حضرت امام قدس سره در بهشت زهرا عليها السلام را به روستا آورد. پس از بازگشت با بروز كمبود نفت با كمك برادرش به جيره ‏بندى و تقسيم عادلانه آن بين مردم پرداخت. در همين زمان با تشكيل گروهى متشكل از دوستان خود كه تعدادى از آنها از جمله "صفى‏ الدين صفوى "بعدها به شهادت رسيدند به كمك محرومين و روستائيان در كار كشاورزى و اقدامات فرهنگى شتافتند. پس از پيروزى انقلاب از اتمام دوره راهنمايى، حدود 3 ماه در يك چلوكبابى در تهران مشغول به كار شد؛ ولى پس از مدتى به پيشنهاد برادر بزرگترش "حجت ‏الله" كه عضو سپاه پاسداران انقلاب بود از اين كار دست كشيد و در سال 1358 به سپاه پاسداران پيوست.

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده