احمد خطيبي، فرزند مصطفي و ملك ابن يمين، در بيست و پنجم تير ماه سال 1342 در اصفهان به دنيا آمد.

زندگی نامه شهید احمد خطیبی

نویدشاهد: احمد خطيبي، فرزند مصطفي و ملك ابن يمين، در بيست و پنجم تير ماه سال 1342 در اصفهان به دنيا آمد.

مصطفي خطيبي، پدرش، مي گويد:« در دوران خردسالي احمد، گرفتار و بي كار بودم و به همراه همسرم جاي فردي كه تفأل با قرآن مي زد رفتيم، ايشان گفتند: خداوند هفت فرزند به شما مي دهد كه مقام دو نفر از آنان به عرش اعلا مي رسد. فكر كردم دو نفر وزير، يا وكيل و يا مقامي كسب مي كنند نمي دانستم مقام عرش اعلا شهادت است.» اولين فرزند خانواده بود. از همان كودكي به قرآن علاقه داشت، با اينكه خيلي بازيگوش بود ولي گاهي در جلسات قرآن حضور پيدا مي كرد.

مادرش بسيار عفيف و با حيا بود و احمد اين خصلت را از مادرش آموخته بود. با خواهر و برادرهايش مهربان بود. با آنكه فعال و پرجنب و جوش بود اما هنگام صبحت كردن با ديگران آرام و مودب به سخنان آن ها گوش مي داد.

به پدر و مادر بسيار احترام مي گذاشت. مخصوصاً مادر را بسيار دوست داشت و در انجام كارها او را ياري مي كرد . وضعيت اقتصادي خانواده مطلوب نبود و احمد از همان ابتدا با محروميت و كمبودها آشنا گشت.

دوره ابتدايي را از سال 1347 تا سال 1351 در مدرسه الله ورديخان گذراند. علاقه زيادي به درس داشت و درسش خوب بود.

كسي را از خودش نمي رنجاند، معمولاً جاذبه اش خيلي بيشتر از دافعه اش بود و به همه علاقه داشت.

دوره راهنمايي را در مدرسه ششم بهمن از سال 1351 تا 1354 و دوره دبيرستان را از سال 1354 تا 1358 در دبيرستان صارميه گذراند.

زماني كه به تحصيل ادامه مي داد، بيشتر به كارهاي فني و الكتريكي مي پرداخت و ساعات فراغت را با تعمير و درست كردن اين گونه وسايل مي گذراند. البته به ورزش فوتبال نيز علاقه داشت و به آن مي پرداخت.

كتاب هاي مذهبي و روزنامه ها و مجلات روز را مي خواند . كتاب هاي شهيد مطهري و دستغيب را مطالعه مي كرد.

احمد ترابي، دوست و همرزم، مي گويد:« در دبيرستان كه با هم بوديم، اهل فعاليت هاي سياسي بود و در تمام صحنه ها حضور داشت، اين اواخر هم هميشه مي گفت: در مقابل حضرت امام بايد صم بكم باشيم . خط ايشان، خط امام و اطاعت محض از ايشان داشت.»

او همه چيز و حتي زندگي خصوصي خود را بر مبناي انديشه امام برنامه ريزي مي كرد. حضرت امام را خوب مي شناخت و علاقه زايدالوصفي به ايشان داشت. بيشتر وقت خود را صرف ديدار از خانواده شهدا مي كرد و به شهرهاي دور مانند پادگان مي رفت دوشنبه ها و پنج شنبه ها به گلزار شهدا مي رفت و به فعاليت هاي اجتماعي مي پرداخت.

بهترين صفت ايشان خضوع و خشوع در عبادت بود كه نسبت به همه صفات خوب ديگران ايشان برتري داشت.

در اواخر حكومت شاه و آغاز انقلاب با امام آشنا شد و حدود 10 عدد نوار كاست از سخنراني هاي او باقي مانده و ترجمه دعاي كميل به صورت شعر از شهيد موجود است.

اوايل انقلاب ايشان از سازمان تبليغات كتاب مي گرفت و بعضي از منافقين كتاب ها را از او مي گرفتند و پاره مي كردند . ايشان هميشه در صحنه بود، مخصوصاً در ترغيب و تشويق بچه هاي مسجد، حتي بسيج خواهران را با همكاري يكي از خواهران راه اندازي كرد.

وي با افتتاح كتاب خانه مسجد قمربني هاشم سعي داشت جوانان را با اسلام محمدي )ص( آشنا نمايد.

جزو اولين گروهي بود كه به سيستان و بلوچستان و سپس به كردستان و بعد از آن به جنوب رفت . با وجود اينكه سال چهارم دبيرستان را مي گذراند، درس را رها كرد و براي دفاع از انقلاب رفت. هدفش از رفتن به جبهه فقط عشق به امام و اطاعت از فرمان و دستورات امام بود . او جبهه را بهترين مكان جهت رشد و تعالي خود مي ديد. روحانيت و معنويت جبهه او را جذب كرده بود و مسير شهادت را طي مي كرد.

از جمله مسئوليت هايش در جبهه فرمانده گردان هاي موسي بن جعفر)ع)، امام حسين)ع( و محمد رسول الله)ص(و فرمانده محور بود . از نيمه سال 1359 تا خرداد ماه سال 1364 در جبهه به مبارزه پرداخت.

آن هايي كه احمد را مي شناختند از خلق و خوي، از فعاليت و شور و نشاطش در راه انقلاب خبر داشتند و مجموعه اين خصوصيات از او فرمانده اي رشيد ولايق ساخته بود.»

آقاي كمال پور، همرزم، مي گويد:« در فاصله بين عمليات ها به صورت مخفيانه در منطقه دشمن نفوذ مي كرد تا بتواند پيكر شهيد را به عقب منتقل كند.»

همچنين مي گويد:« براي حفظ روحيه نيروهاي گردان مراسم هاي مختلفي و به مناسبت هاي مختلف مثل 22 بهمن و غيره انجام مي داد.»

روحيه اش بسيار شاد و خندان و با تمام وجود به خدا عشق مي ورزيد، در عمليات هايي از جمله «عمليات بدر، رمضان، خيبر و والفجر » شركت كرد.

رابطه او با خداوند محكمتر و معرفت او نسبت به عظمت پروردگار فزوني يافته بود. سجده هاي طولاني و راز و نيازهاي شبانه و خواندن نافله شب او را خدايي كرده بود.

در عمليات طريق القدس با توكل به خدا مبارزه مي كرد و پيش مي رفت كه تانك ها عقب نشيني كردند و محاصره شكسته شد و در همين عمليات بود كه از ناحيه دست مجروح گشت.

احمد خطيبي در عمليات هايي كه در آن شركت داشت، 5 بار مجروح شد و در بيمارستان هاي صدوقي، شريعتي، حاج آقا مصطفي خميني و بيمارستان چمران بستري شد.

در عمليات محرم شركت كرد. او معاون گردان بود . وقتي در عمليات فرمانده گردان و معاون اول گردان شهيد شدند، فرماندهي گردان را به عهده گرفت و در حفظ تپه هاي 175 كوشيد.

در عمليات والفجر 1 - با آنكه فرمانده گردان و دو بيسيم چي شهيد و پيك هاي گردان مجروح شدند - همچنان مقاومت نمود و شجاعانه جنگيد . او هيچ ترسي از مرگ نداشت. عاشق شهادت بود طوري كه انتظار آن را مي كشيد.

هميشه در قنوت، دعاي «اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك» را مي خواند و به هيچ چيز جز پيروزي اسلام و انقلاب نمي انديشيد.

در يادداشت هاي خود اينگونه نقل مي كند: «من در شب عمليات خدا را حس مي كنم، معني آيات را مي فهمم و معجزات الهي را مي بينم . آن شب در گشت و شناسايي بار ديگر نشانه هايي از عنايت الهي را نظاره گر بودم كه در يكي از عمليات ها نزديك انبار مهمات عراقي ها رفتيم، 2 نفر از بچه ها را بيرون براي نگهباني گذاشتيم و با يكي از بچه ها داخل انبار شديم. در همين حين بچه ها گزارش دادند كه يك سرباز عراقي همراه با سگ به اين طرف مي آيد، در يك گودال پنهان شديم، عراقي مست بود و توجهي به اطراف نداشت من به همراهان گفتم آيه ي «وجعلنا من بين ايديهم...» را بخوانيد.

سگ بالاي گودال آمد ولي متوجه ما نشد و رزمندگان اسلام با توكل به خدا توانستند انبار را منفجر كنند و با خيالي آسوده باز گردند.

احمد ترابي، دوست و همرزم آن بزرگوار، مي گويد:« احمد در مورد جنگ خيلي تأكيد داشت و ديگران را تشويق به شركت در جنگ و جبهه مي كرد. خيلي توصيه مي كرد به دوستانش كه گروهي به ديدار خانواده شهدا بروند. گلزار شهدا را فراموش نكنند. به خود من توصيه اداي نمازهاي قضا را مي كرد. در نوار او هم هست كه مي گويد : خدا ر ا! خدا را فراموش نكنيد، آخرت را خودتان انتخاب كنيد نه اينكه براي شما انتخاب كنند.»

در عمليات بدر برادرش، علي خطيبي ، به شهادت رسيد و بعد از چهلم برادرش به جبهه رفت.

احمد خطيبي در تاريخ1364/3/21 در جاده خندق و مصادف با21 ماه مبارك رمضان به شهادت رسيد.

شهيد احمد خطيبي در وصيت نامه اش مي نويسد:« برادران عزيز وصيتم به شما ادامه آگاهانه خط امام است. امام را رها نكنيد. برادران و خواهران عزيز، اجازه ندهيد كه امام و طرفداران او را بكوبند . برادران عزيز ميدان، ميدان انتخاب حق و باطل است. ميدان آزمايش مردان حق است . از اين ميدان كارزار پيروز درآييد. وصيتم به شما همين است و اين نه وصيت من بلكه پيام خون تمام شهيدان اين خاك است . پيامي است كه از حلقوم يكايك اين شهيدان در مي آيد. ندايي است كه از پيكرهاي پاره پاره شده از شهيدان بر مي خيزد.، به اين ندا لبيك گوييد كه اين ندا همان نداي امام است. قيام ما نور اميدي است در دل مستضعفان و مسلمانان جهان، اين نور را خاموش نكنيد كه از انسانيت ما به دور است.»

پيكر پاك احمد خطيبي بعد از تشييع در گلستان شهداي اصفهان به خاك سپرده شد.

پي نوشت ها

-1 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد

-2 خطيبي، مصطفي- سرگذشت پژوهي 1، ص 5

-3 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد

-4 خطيبي، مصطفي- سرگذشت پژوهي 1، ص 6

-5 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 1

-6 همان

-7 خطيبي، مصطفي- سرگذشت پژوهي 1، ص 5

-8 همان، ص 6

-9 همان، ص 7

-10 خطيبي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 26

-11 حطيبي، مصطفي- سرگذشت پژوهي، ص 8

-12 ترابي، احمد- سرگذشت پژوهي، ص 30

-13 همان

-14 همان

-15 همان، ص 31

-16 پرونده فرهنگي شاهد- طرح احيا

-17 همان

-18 خطيبي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 27

-19 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه ص 1

-20 خطيبي، مصطفي- سرگذشت پژوهي 1، ص 12

-21 ترابي، احمد- سرگذشت پژوهي، ص 30

-22 معمار، محمود- سرگذشت پژوهي، ص 30

-23 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2

-24 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-25 همان- مشخصات شهيد

-26 همان- زندگي نامه

-27 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2

-28 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 2

-29 ترابي، احمد- سرگذشت پژوهي، ص 31

-30 سرگذشت پژوهي، ص 14

-31 ترابي، احمد- سرگذشت پژوهي، ص 30

-32 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه،

-33 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، صص 1 و 2

-34 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه

-35 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2

-36 همان

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده