با نخبگان قرآنی شاهد و ایثارگر/11
سه‌شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۶
لیلا معین دانشجوی دکترای تخصصی طب سنتی و فرزند شهید «حسن معین» می گوید: بسیاری از فرزندان شهدا و ایثارگران براساس توانمندی های خود به مدارج عالی دست یافته اند بنابراین بنیاد شهید باید با مستندسازی و گزارش های رسانه ای از این افراد نگاه جامعه را نسبت به سهمیه ها تغییر دهد.

توانمندی نخبگان شاهد باید رسانه ای و مستند شود

«لیلا معین» فرزند شهید «حسن معین» است که پدرش سال 1365 در جریان علمیات «کربلای 5» به شهادت رسید. او هنگام شهادت پدر، سه ساله بود اما فعالیت‌های فرهنگی و قرآن پدرش را به‌خوبی به یاد دارد. بر اساس وصیت پدر، به همراه برادر و خواهرش وارد فعالیت‌های قرآنی و اجتماعی شده و با حمایت‌های بی‌دریغ مادر علاوه بر حفظ قرآن به نماینده‌ای موفق از ایران در برخی سازمان‌های بین‌المللی تبدیل شده است. دکتر معین رتبه دوم مسابقات ملی قرآن کریم را در نوجوانی را به دست آورده و در زمینه علمی و پزشکی نیز به چهره‌ای بین‌المللی است. گفت‌وگوی نوید شاهد با این پزشک نخبه را در ادامه می‌خوانید.

خانم معین در ابتدا خودتان را برای مخاطبان نوید شاهد معرفی بفرمایید.

بنده «لیلا معین» فرزند شهید «حسن معین» هستم. سال 1362 در «رودسر» به دنیا آمد. در حال حاضر در مقطع دکترای تخصصی «طب سنتی» درس می‌خوانم.

پدرتان چه سالی و در چه عملیاتی به شهادت رسید؟

ایشان نوزدهم دی ماه 1365 در اولین روز عملیات کربلای 5 در شلمچه شهید شد.

در کارنامه فعالیت‌های فرهنگی شما، رتبه دوم مسابقات ملی قرآن کریم به چشم می‌خورد. چه سالی این رتبه را به دست آوردید و چه دلیلی باعث شد که در مسیر حفظ قرآن گام بردارید؟

کلاس دوم راهنمایی این رتبه را کسب کردم. آن زمان در شهرستان «رودسر» در استان گیلان زندگی می‌کردیم. کلاس پنجم دبستان بودم که به همراه خواهر و برادرم در کلاس حفظ قرآن بنیاد شهید شرکت کردیم و من موفق شدم هفت جزء را حفظ کنم و خواهرم تا جزء پانزده را حفظ کرد.

خاطرم هست درهر دوره‌ای که مسابقات قرآنی توسط بنیاد شهید برگزار می‌شد به طورمعمول رتبه به دست می‌آوردیم. کلاس دوم راهنمایی بودم که در زمینه حفط پنج جزء قرآن در سطح کشور نفر دوم شدم.

آیا پدرتان هم فعالیت‌های قرآنی و فرهنگی داشت؟

بله، ایشان در این زمینه بسیار فعال بود. پدرم به تلاوت قرآن با صدای بلند تأکید داشت. در مدت کوتاهی که در جبهه بود حدود دوازده نامه برای خانواده نوشت و در نامه‌ها سفارش کرده بود که فرزندانش از نظر اجتماعی فعال باشند. ایشان اهل کتاب خواندن بود؛ در دبیرستان فلسفه تدریس می‌کرد و با گروهک‌هایی که اوایل انقلاب سعی می‌کردند آدم‌ها را به چالش بکشند، صبورانه بحث می‌کرد. اطرافیان تعریف می‌کنند که پیروان این گروهک‌ها سعی می‌کردند صبر پدرم را لبریز کنند اما هیچ‌گاه موفق نمی‌شدند. ایشان همواره با آرامش و طمانیه پاسخ شان آن‌ها را می‌داد. به تفسیر قرآن هم اهمیت می‌داد و تفاسیر علمی و عربی قرآن را مطالعه و نت‌برداری می‌کرد. بعد از شهادت ایشان، مادرم مشوقمان برای حفظ قرآن و انجام فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی بود.

از نحوه شهادت و ماجرای ورود ایشان به جبهه برایمان بگویید.

ابتدا اجازه بدهید کمی از خانواده پدرم بگویم. عمویم سال 1361 در عملیات شکست «حصر آبادان» و در پانزده سالگی به شهادت رسید. عموی دیگرم هم از ابتدای جنگ تحمیلی در جبهه بود در عملیات «کربلای 5» جانباز شد. بعد از شهادت عمویم، پدربزرگم مدام از پدرم می خواست که جبهه نرود زیرا نگران بود پسر دیگرش را هم از دست بدهد.

پدرم دانشجوی مقطع کارشناسی «ادبیات فارسی» در دانشسرای عالی زاهدان بود. از آنجا که مادرم هم معلم بود از اول مهرماه سال 1365 همراه ما به شمال برگشت. همان زمان پدرم برای آن دل پدربزرگم را نشکند، بدون آن‌که خانواده را در جریان بگذارد از زاهدان با سپاه محمد (ص)» به‌صورت داوطلبانه به جبهه اعزام می‌شود و بعد از یک دوره 45 روزه آموزش نظامی، به «فاو» می‌رود. اولین نامه را از «فاو» برای مادرم می‌فرستد و از آنجا خبردار می‌شوند که به جبهه رفته است. عملیات «کربلای 5» آغاز می‌شود و یکی از دوستان عمویم می‌گوید «برادرت اینجاست». یک شب قبل از شهادت، عمویم و پدرم همدیگر را می‌بینند اما از آنجا که در دو گردان متفاوت بودند، مجبور می‌شوند از هم جدا شوند. پدرم سحرگاه دهم دی ماه 1365، روز اول عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت می‌رسد. می‌گویند گروهی که آنجا شهید شدند، پیکرشان آسیب‌های زیادی می‌بیند. گویا بعد از عملیات، منطقه را بمباران می‌کنند. علت شهادت پدرم اگرچه تیر مستقیم به قلب بود اما پای راستش هم از بالای زانو قطع شده بود. بعد از شهادت ایشان، پدربزرگم تاب زندگی کردن نداشت و یک سال بعد مرحوم شد.

ایشان در «رودسر» به خاک سپرده شد؟

بله، پیکر پدرم در زادگاهش آرام گرفت. ایشان در روستایی که متولد شده بود، مدرسه و مرکز مخابرات ساخته بود و سعی می‌کرد هرجا که می‌رود باعث آبادانی شود. در زاهدان هم مسئول جهاد دانشگاهی و تربیت‌بدنی بود و با رادیو زاهدان همکاری داشت. بعد از شهادت به دلیل فعالیت‌های فرهنگی بسیاری که انجام داده بود، در دانشگاه زاهدان باشگاهی ورزشی به نام ایشان افتتاح کردند.

توانمندی نخبگان شاهد باید رسانه ای و مستند شود

خانم معین شما علاوه بر حفظ قرآن، موفقیت‌هایی هم در زمینه همکاری با سازمان‌های بین‌المللی دارید. این فعالیت‌ها از کجا آغاز شد و شامل چه مواردی می‌شود؟

در دوران دانشجویی روی کارهای پژوهشی تمرکز کردم. سال 2004 مقاله‌ام برای کنگره «تاریخ پزشکی» در ایتالیا پذیرش شد که در آن کنگره جوان‌ترین محقق شناخته شدم. به‌طور متوسط هرسال یکی از مقاله‌هایم در کنگره‌های بین‌المللی در حوزه «طب سنتی» و «تاریخ پزشکی» پذیرفته می‌شد.

در دوره‌ای با انجمن حمایت از قربانیان سلاح‌های شیمیایی آشنا شدم. به‌واسطه انجمن و با همکاری وزارت امور خارجه، به‌عنوان نماینده دانشجویان پزشکی ایرانی، دریکی از انجمن‌های بین‌الملل بزرگ ضد جنگ به نام «IPPNW» (انجمن پزشکان مخالف جنگ‌های هسته‌ای) عضو شدم. این انجمن زیرشاخه‌ای با عنوان «پزشکان با مسئولیت‌های اجتماعی» دارد که آن را در ایران راه‌اندازی کردیم و بنده مسئول روابط بین‌الملل و برنامه‌ریزی این انجمن در ایران هستم.

به‌واسطه این انجمن در سال 2010 به کنفرانسی خبری در سازمان ملل دعوت شدم. همان‌جا به کمپین بین‌المللی مخالف سلاح‌های هسته‌ای به نام «آیکن» دعوت شدم که سال 2017 جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. حدود چهل کشور از جمله ایران عضو این کمپین هستند و بنده نماینده ایران این کمپین هستم. این‌گونه فعالیت‌هایمان در موزه صلح تهران انجام می‌شود و داوطلبان علاقه‌مند به این حوزه با ما همکاری دارند.

در کسب این موفقیت‌ها، انس شما با قرآن تا چه اندازه اثرگذار بوده است؟

آرامش و اطمینان خاطری که به‌واسطه انس با قرآن به وجود می‌آید برای من بسیار کمک‌کننده بود. راهم را مشخص کرد و از لغزش‌ها دورم کرد. همان‌طور که در حدیثی آمده است «قرآن را به فرزندانتان آموزش دهید تا قرآن با گوشت و خونشان آمیخته شود»، ما هم در همان دوران با قرآن مؤانست داشتیم. در بسیاری از موارد برخی از آیات به خاطرم می‌آید. زمانی که بسیار ناراحت می‌شوم، همیشه قرآن است که به من آرامش می‌دهد.

خانم معین در پایان برایمان بگویید که نخبگان شاهد و ایثارگر در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت چگونه می‌توانند نقش‌آفرینی کنند و در این زمینه بنیاد شهید برای استفاده از پتانسیل نخبگان چه‌کارهایی باید انجام دهد؟

در دورانی که دانشجو بودم، بنیاد شهید توجه خوبی به نخبگان داشت و تشویق‌ها و حمایت‌های بنیاد باعث می‌شد فعالیت علمی و پژوهشی فرزندان شاهد و ایثارگر بیشتر شود. در آن دوران نخبگان برای حضور در مسابقات مختلف به خارج از کشور اعزام می‌شدند. در آن دوران اگر به ما می‌گفتند با سهمیه در دانشگاه قبول شده اید، موفقیت‌های علمی‌مان باعث می‌شد دانشجویان پی به سواد علمی‌مان ببرند. متأسفانه در جامعه نگاهی خوبی نسبت به قبولی فرزندان شاهد و ایثارگر در دانشگاه وجود ندارد در حالی که بسیاری از این عزیزان باسواد و نخبه هستند و به جایگاه‌های قابل قبولی دست یافته‌اند.

نخبگان توانمندی که می‌شناسم، اغلب تخصص گرفته‌اند و امروز مسئولیت‌های حساسی را بر عهده دارند و توانایی‌هایشان بسیار بالاست. نخبگان شاهد و ایثارگر برای آن‌که خود را ثابت کنند، تلاششان چند برابر است. بنیاد در گذشته توجه بیشتری نسبت به نخبگان داشت؛ ازجمله درباره نخبگان مستند ساخته می‌شد اما امروز به این موارد توجه کمتری دارند که باید بیشتر به آن پرداخته شود.

ترویج فرهنگ ایثار و شهادت از نظر رسانه‌ای به مصاحبه با خانواده شهدا و ایثارگران خلاصه نمی‌شود بلکه ایثاری که امروز جامعه ایثارگری با تمام مشکلات انجام می‌دهد، ایثار بزرگی است. جامعه ایثارگری امروز در جبهه فرهنگی و جبهه علمی افراد توانمندی دارد که بنیاد شهید باید به این نخبگان توجه داشته باشد. تا زمانی که مردم با این نخبگان آشنا نشوند، نگاه منفی به سهیمه ها وجود دارد. بنیاد شهید باید تغییر نگاه فرهنگی نسبت به جامعه ایثاری ایجاد کند. فرزندان شهید در جنگ نقشی نداشتند و برای آن‌که جزئی از خانواده ایثارگران باشند، حق انتخاب نداشتند. این فرزندان تلاش می‌کنند تا به سهم خود از آرمان‌های پدر شهیدشان دفاع و به جامعه خدمت کنند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده