خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «14»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «دیشب حدود ساعت 9 با بعضی از برادران هم‌گردانی (گردان شهید همت) که تقریباً نصف گردان یا حدود 110 نفری بودند روی مزار 3 شهید گمنام جوان رفتیم و...» متن خاطره چهاردهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خانه داری خانم ها از دید یک مدافع
 
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید عسکر زمانی در 11 بهمن ماه 1372 در روستای تیرازجان از توابع شهرستان ممسنی و رستم دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در زادگاهش تا مقطع دیپلم با نمرات عالی گذراند. پس از دوران تحصیلی بی‌درنگ به خدمت مقدس سربازی رفت و در پادگان 07 کازرون مشغول آموزش گردید. چند ماهی از خدمت نظام وظیفه نگذشته بود که در دانشگاه سراسری «مهندسی برق» و دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شد. او با علاقه ای که به ولایت داشت دانشگاه امام حسین(ع) را برگزید. وی سرانجام در 16 بهمن ماه 1394 در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید.
 
 
خاطره خودنوشت «14» : دعای کمیل و حس و حال دوران جبهه و جنگ

5 مهر ماه 1392 اولین جمعه ورود به دانشگاه امام حسین 7:31 صبح ما در حال حاضر توی خوابگاه 8 نفره هستیم که الان 7 نفر در خوابگاه حاضرند. من الان روی تخت خودم دراز کشیده‌ام و همین طور فرشید که روی تخت من پیش من نشسته و وارد حرف‌های خلاف حضورش در این‌جا رد و بدل می‌کند که اعصاب من را برانگیخته که نزدیک یهست بپپونمش.

امروز مثل این‌که کار زیادی ندارم به جز پتویی را که روی تخت پهن هست گفتن که بیرون زیر آفتاب باید بیندازم.

یکی از برادران در حال مطالعه‌ی نهج‌البلاغه است و همین الان فرشید به طبقه‌ی سوم رفت پیش یاسر سلیمانی یکی از بچه‌های هم‌زبان نورآبادی رستمی و همین طور احتمال می‌دهم که یکی از بچه‌ها مثل من در حال نوشتن خاطره هست.

دیشب در حدود ساعت 9 با بعضی از برادران هم‌گردانی (گردان شهید همت) که تقریباً نصف گردان یا حدود 110 نفری بودند، روی مزار 3 شهید گمنام جوان و نوجوان رفتیم. بعد از قرائت سوره حمد همانجا نشستیم و در حس و حال همان دوران (تا حدودی) دعای کمیل را به نیت شهدا زمزمه کردیم که امیدوارم خدا از ما قبول کند و ما را در همان حس و حال دیشبی و حتی بالاتر قرار دهد.

 همچنین صبح بعد از نماز دعای ندبه توی حسینیه با حضور همه‌ی برادران گردان ما برگزار شد که باز هم حس و حال خود را داشت من توی این دو و سه روز دنبال این بودم که چه جوری و کجا نماز شب بخونم که خداوند این خواسته‌ی ما را رسانید. 5 دقیقه قبل از بیداری من بیدار شدم که برم وضو بگیرم برای نماز صبح که دیدم یکی از بچه‌ها دارد نماز شب همین جا توی خوابگاه می‌خواند و این من را بر این داشت که از فردا صبح بیدار بشوم و نماز شب را شروع کنم که امیدوارم که خدا این لطف را نصیب من کند به حق این روز عزیز.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده