خاطره ای از فرحناز رحیمی
دوشنبه, ۰۳ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۰۵
نوید شاهد- خاطره ای از فرحناز رحیمی در مورد همسر شهیدش که از شهادت خود با خبر بود و برای خداحافظی از همسرش به خانه برگشت.

کرامات شهدا/ لحظات بی خودی

نوید شاهد: در سال 65 که شهید علی نقی ابونصیری در تهران بود، لشکر به او خبر داد عملیاتی در پیش است. با اینکه تازه یک هفته بود از کازرون به تهران رفته بود و معمولاً یک ماهه به شهر باز می گشت، یک دفعه دیدم درب خانه را می زند. تعجب کردیم. معلوم شد برای خداحافظی به کازرون آمده است، پس از آن هرگز یکدیگر را ندیدیم و دیدارمان با او به قیامت افتاد.

در یکی از همین روزها که فقط من و او در خانه بودیم با اینکه خیلی کم از حالات روحی و عرفانی خود، حتی برای من که شریک زندگیش بودم تعریف می کرد: به من گفت در دعای کمیل هفته قبل در دانشگاه تهران حال معنوی عجیبی به من دست داد، به طوری که از شدت گریه در وسط دعا بی هوش شدم و هیچ چیز نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم با تعجب دیدم در بیابانی تک و تنها هستم و ازجمعیت و مراسم دعا هیچ خبری نیست.

در آن بیابان هیچ کس نبود و همه رفته بودند. تا علی این را تعریف کرد مثل کسی که سرّی از اسرار خود را فاش کرده است یک دفعه ساکت شد و هیچ نگفت. انگار یک نیروی پنهانی هم مرا از ادامۀ صحبت و سوال از او بازداشت و این یکی از حسرتهای همیشگی من است که چرا از او حقیقت آن حادثۀ عجیب را نپرسیدم.


منبع: کتاب لحظه های آسمانی/ غلامعلی رجایی/ ناشر: نشر شاهد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده