گفتگو با «حبیب اله میرزایی»
سه‌شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۱۴
نوید شاهد -"حبیب اله میرزایی" دلیرمردی از اهالی روستای دیفکن از توابع شهرستان خمین استان مرکزی است که با داشتن 70 درصد جانبازی، کارهای زیادی را برای اهالی روستا اجرایی کرده است ازجمله: برق کشی روستا، ساخت حمام عمومی، شرکت تعاونی برای روستا، آب شرب روستا. خبرنگار نوید شاهد به گفتگوی صمیمانه و بیان خاطرات با ایشان نشسته است که شما مخاطبین گرامی را دعوت به مطالعه متن این گفتگو می کنیم.
نوید شاهد استان مرکزی، حبیب اله میرزایی جانباز 70 درصد از ناحیه کمر که سال1361 در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی به مجروحیت رسید. اما بعد از آن دست از تلاش و جهاد در راه سازندگی ایران و خدمت به اسلام برنداشته و مقاوم‌تر از گذشته شروع به فعالیت نمود.

 مصاحبه با جانباز 70% | «حبیب اله میرزایی»

نوید شاهد: لطفأ برای ما و مخاطبین از حالو هوای کودکی بگویید.

میرزایی: سال 1336 در روستای دیفکن بدنیا آمدم. 4 برادر و 2 خواهر بودیم. پدرم عزیزاله کشاورزی می کرد. بعد از پایان 6 سال ابتدایی من همبه کشاورزی مشغول شدم. البته ناگفته نماند که چون جمعیت روستای ما کم بود مدرسه نداشت و ما مجبور بودیم هر روز حدود 6 کیلومتر را تا مدرسه طی کنیم. 

 

نوید شاهد: گفته بودید که در هوا برد شیراز دوران سربازی را گذرانده اید.

میرزایی : بله، بعد از چند سال کشاورزی در روستا به تهران رفتم و در کارخانه ای به حرفه نجاری مشغول شدم. شب ها هم در منزل خواهرم می خوابیدم که موعد سربازی رسید.

دوران آموزشی را در 014 شاهرود بودم و بعد از آن در هوابرد شیرازی تیپ 55 دوران خدمتم به عنوان چترباز سپری شد. 18 تیر 1357 که سربازی ام تمام شد و برگشتم به روستا و سه ماه بعد ازدواج کردم.

در شور و شوق ازدواج بودیم که بوی خوش انقلاب نیز به مشام آمد و عیشمان به قول گفتنی نوش شد.

مصاحبه با جانباز 70% | «حبیب اله میرزایی»

نوید شاهد: در دوران انقلاب و بعد از انقلاب چه کارهایی انجام دادید.

میرزایی: ابتدا به عضویت سپاه پاسداران خمین درآمدم. در پاسداری از محلات و پل ها و ادارات شرکت می کردم. چون بیم آن می رفت که ضد انقلابیون به مراکز دولتی و بیت المال بخواهند ضربه بزنند.

بعد از آن سال 1366 به همراه پسر عمویم داوطلبانه و بعنوان بسیجی راهی جبهه جنوب شدیم.

ابتدا به دشت عباس رفتیم و بعد 12 روز در تنگه چزابه ماندیم و در نهایت به منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی رفتیم. رسته ام آرپی جی زن بود .

مصاحبه با جانباز 70% | «حبیب اله میرزایی»

نوید شاهد: از شب عملیات و نحوه مجروحیتتان برایمان بگویید.

میرزایی: شب عملیات که البته توسط منافقین لو رفته بود اما اگر انجام نمی دادیم مورد پاتک شدید دشمن قرار می گرفتیم. در این عملیات فاصله ما با نیروهای دشمن بسیار کم بود.

همه در دشتی دراز کشیده بودیم و دشمن از سه طرف آتش بر سر بچه ها می ریخت. کسی حرکتی نمی توانست بکند. بعثی ها جواب یک تیر را با موشک میدادند که ناگهان یک احساس سوزش در کمرم کردم. ابتدا حس کردم ترکش خورده ام، بعد دیدم اصلا پاهایم را حس نمی‌کنم. پسر عمویم را صدا کردم و او آمد و زخمم را با چفیه اش بست. من را به پشت خاکریز رساند و خودش به عملیات ادامه داد که بعد هم اسیر شد.

چند ساعت که گذشت من را به بیمارستان صحرایی بردند و گلوله را از کمرم درآوردند و به بیمارستان اهواز و بعد از آن به بیمارستان فیروزگر تهران فرستادند.

مصاحبه با جانباز 70% | «حبیب اله میرزایی»

نوید شاهد: بعد از جانبازی چه می کردید و چطور با شرایط ایجاد شده سازگار شدید؟

میرزایی: حدود یک سال دچار افسردگی شدید بودم و بشدت ناسازگاری می کردم. اما روزی اتفاقی افتاد که باعث شد به خودم بیایم.

یک روز که عصبانی شدم کاسه ای را به سمت نوزاد 6 ماهه ام پرتاب کردم. او درحال بازی بود که کاسه به سرش خورد و افتاد. بسیار از کار خودم پشیمان شدم و دیگر هرگز این کار را نکردم.

بعد از مدتی به عضویت شورای اسلامی روستا در آمدم. کارهای زیادی را به همراهی اهالی روستا اجرایی کردیم ازجمله: برق کشی روستا، ساخت حمام عمومی، شرکت تعاونی برای روستا، آب شرب روستا و...


مصاحبه با جانباز 70% | «حبیب اله میرزایی»

مصاحبه با جانباز 70% | «حبیب اله میرزایی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده