نوید شاهد - دایی شهید "حسین مقصودلو محلی" نقل می کند؛ «روزی شهید نزد من آمد که رضایت نامه رفتن به جبهه اش را امضا کنم وقتی با مخالفت من روبرو شد در جوابم گفت: «در سرم شوری افتاده که نمی‌توانم خودم را کنترل کنم این شور خدایی است این عشق حسینی است؛ اینک زمانی است که باید در راه خدا به جبهه بروم؛ اگر قسمتم باشد شهادت نصیبم می‌شود وگرنه بازخواهم گشت.» در ادامه متن کامل این خاطره زیبا را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید حسین مقصودلو محلی فرزند غلام در سال 1343 در سرخنکلاته از توابع شهرستان گرگان متولد و در تاریخ دهم آبان 1361 در منطقه عملیاتی موسیان به شهادت رسید.

شوق وصل

خاطره ای به نقل از دایی شهید

روزی در محل کار خود، جهاد سازندگی مشغول کار بودم؛ تلفن زنگ زد؛ گوشی را برداشتم گفتند که شخصی آمده و با شما کار دارد.
حسین بود که به دیدنم آمده بود. خیلی مودبانه سلام کرد و گفت:
من پیش «دایی محمود» و «دایی سیف‌الله» رفتم تا برای رفتن به جبهه رضایت‌نامه بگیرم. آن‌ها به بهانه بیماری مادر موافقت نکردند.
گفتم: حسین جان! راست می‌گویند، تو سیزده‌ساله بودی که از نعمت پدر محروم شدی؟ حالا که مادرت در بیمارستان بستری است و به تو احتیاج دارد، تو می‌خواهی به جبهه بروی؟
حسین گفت: دایی جان! من هم می‌دانم که رسیدگی به مادر خیلی واجب است؛ من برای شفایش دعا می‌کنم اما چه کنم که در سرم شوری افتاده که نمی‌توانم خودم را کنترل کنم این شور خدایی است این عشق حسینی است؛ به خدا اگر اجازه ندهید، هیچ‌وقت نمی‌توانم خودم را ببخشم که چرا نتوانستم به یاری حسین زمان بشتابم. اینک زمانی است که باید در راه خدا به جبهه بروم؛ اگر قسمتم باشد شهادت نصیبم می‌شود وگرنه بازخواهم گشت.
این سخنان مرا منقلب کرد؛ چاره‌ای جز تسلیم نداشتم، ناخودآگاه قلم را برداشتم و رضایت‌نامه را برایش نوشتم. در آن هنگام وقتی به صورتش نگاه کردم، با خود گفتم شاید این آخرین باری است که او را می‌بینم همین‌طور هم شد او در شب «عاشورای حسینی» سال 1361 در جبهه «موسیان» تپه فرماندهی، براثر اصابت ترکش به ناحیه گلو، به‌سوی مولایش امام حسین «ع» شتافت.

منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا  
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده