برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «همین که فهمید باید برای شناسایی منطقه عازم ماموریت شویم فرزند چند روزه‌اش، ابوذر را زیر بغل زد و گفت: برویم. پرسیدم: این طفل معصوم را کجا می‌آوری؟ می‌رویم جنگ نه مهمانی! ...» ادامه این خاطره از "منوچهر مهجور" یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

این طفل معصوم را کجا می‌آوری؟ می‌رویم جنگ نه مهمانی!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، منوچهر (علی‌اصغر) مهجور، متولد ۱۳۲۶ در قزوین است و از فرماندهان دوران دفاع مقدس، فرمانده اولیه تیپ ۱۷ قم و معاون عملیات سپاه بانه در جنگ تحمیلی به شمار می‌رود. وی که هشت سال مدیرکل بنیاد جانبازان قزوین نیز بود، پدر شهید مجید مهجور و برادر شهید جواد مهجور است و تنها دارنده نشان فتح در استان قزوین از سوی رهبر معظم انقلاب می‌باشد.

این طفل معصوم را کجا می‌آوری؟ می‌رویم جنگ نه مهمانی!

منوچهر (علی‌اصغر) مهجور از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس روایت می‌کند: آقای آذربون که به خوبی از عهده رهبری بچه‌های انقلابی ارتش برآمده بود و در سرپل ذهاب فرمانده گروه ضربت ما بود، در جبهه جنگ نیز بی‌نظیر و منحصر به فرد عمل می‌کرد و به اصطلاح کم نمی‌گذاشت.


زمانی که در سپاه قزوین مشغول خدمت بودم بنا به درخواست آذربون با حکم خدمت در سرپل ذهاب به همراه یک گردان بسیجی راهی این شهر شدم. در کنار آذربون با تعریف خاطرات مشترک‌مان، روز‌های قدیم را زنده می‌کردیم و در جبهه نیز روز‌های سخت و فراموش نشدنی در کنار هم می‌گذراندیم.

به یاد دارم یک شب خبر آمد که ضد انقلاب گردنه پاطاق را تصرف کرده و در فکر پیشروی به سوی پاسگاه است. آذربون در حالی که فرزند تازه متولد شده خود را در آغوش داشت برای سرکشی از راه رسید.


همین که فهمید باید برای شناسایی منطقه عازم ماموریت شویم فرزند چند روزه‌اش، ابوذر را زیر بغل زد و گفت: برویم. پرسیدم: این طفل معصوم را کجا می‌آوری؟ می‌رویم جنگ نه مهمانی! به شوخی گفت عیبی ندارد! شاید قسمت بود و شهید شد و خانواده آذربون هم یک شهید به اسلام تقدیم کرد.

گفتم: تو نیا! ما خودمان می‌رویم. با این حال همگی به اتفاق آذربون و فرزندش راهی منطقه شدیم و بعد از درگیری و دستگیری افراد ضد انقلاب، آن‌ها را تحویل ژاندارمری دادیم و ساعت سه نیمه شب بازگشتیم.


آذربون در قیدوبند پست و مقام نبود و به تنها چیزی که فکر نمی‌کرد درجه و منصب بود. یک روز خبردار شدم که در حین حرکت با خودروی نظامی برای شناسایی منطقه‌ای در سرپل ذهاب مورد اصابت خمپاره ضد انقلاب قرار گرفته و ماشینش به ته دره رفته.

خیلی نگران شدم تا اینکه خبر آمد زنده است، ولی به دلیل شدت جراحات در بیمارستان شهدای تجریش بستری است. بعد از این حادثه، آذربون به دعوت صیاد شیارزی فرمانده نیروی زمینی ارتش به نزد او رفت. وی در حالی که از سوی حضرت امام، حکم فرماندهی منطقه غرب را در جیب داشت سمت معاونت آقای صیاد شیرازی را پذیرفت و در نزد او مشغول خدمت به مملکت شد.

منبع: کتاب مرد روز‌های بارانی (روایت زندگی علی‌اصغر مهجور از فرماندهان دوران دفاع مقدس)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده