برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«مارش عملیاتی که به گوش میرسید خانه ما میشد عزاخانه. مادرم دست از کار میکشید رادیو به دست کنار تلویزیون مینشست. اشک میریخت، دعا میکرد و گریه میکرد ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۰۱۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱
«طبق عادت دوباره پابرهنه به طرف چادر برگشت پاهاش گلی شده بود. حمید مقدم خندید و گفت شیرین. من بهت گفتم برای پاهات رو بشوری که تمیز شه. نه این که با پای گلی بیای داخل چادر ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۰۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰
«از او خواستم قرعه خودش را به من بدهد. گفت فکر کردی من بچه هستم که قرعهام را به تو بدهم؟ هیچ میدانی من برای اینکه اسمم دربیاد پانصد صلوات برای حضرت فاطمه زهرا (س) نذر کردهام ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۰۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰
قسمت نخست خاطرات شهید «رمضان نجار»
مادر شهید «رمضان نجار» نقل میکند: «با خود میگفتم: اگه رمضان بیاد، بهترین غذاها رو برایش میپزم! قشنگترین لباسهاشو براش اتو میکشم! رختخوابش رو در آرامترین اتاق خانه پهن میکنم تا استراحت کنه! آخه نُه ماهه که پسرم خوب نخوابیده!»
کد خبر: ۵۶۹۹۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹
شهید «علی اکبر محبی» به روایت خواهرش؛
خواهر شهید «علی اکبر محبی» می گوید: وقتی علی اکبر شهید حتی پیکرش را نیاوردند تا 11 سال بعد در چهاردهم تیرماه 1376 دوباره برایش مراسم گرفتیم.
کد خبر: ۵۶۹۹۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹
خاطره شهید «رضا کرم زمانی» به نقل از همرزمش؛
همرزم شهید «رضا کرم زمانی» می گوید: هنگامی که پیکر پاک شهید را جهت تشییع به سپاه شهرستان دلفان انتقال دادند، مادر شهید بدون اینکه ذرهای ناراحت شوند در کمال شجاعت به مسئول معراج شهدا فرمود که مقداری از آستین پسرش را بالا بزند و پس از روی نشانی که در بدن فرزندش بود، گفت بله این شهید پسر بنده است.
کد خبر: ۵۶۹۹۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۸
برگی از خاطرات شهید «میوهچین»؛
«طی دوران تحصیل و در مقطع راهنمایی من و علی همکلاس بودیم. ایشان از بهترین و ممتازترین شاگردان کلاس محسوب میشد که با یک بار توجه به درس، مطالب را کاملا فرا میگرفت و نیاز به تکرار معلم و یا مطالعه مجدد نداشت ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوهچین» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۹۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
«مادرم پیش ما که برگشت، حمید گفت: «زندایی شما چرا رفتی جلو؟ خودم میرم برای هفته بعد هماهنگ میکنم، شما همینجا بشینید. حمید که جلو رفت مادرم خیلی آرام و با خنده گفت فرزانه این از بابای تو هم بدتره! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالیمرادی» است که در آستانه ایام محرم تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۹۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
«مادرم اعتقاد زیادی به شهید انصاریان داشت و هر وقت که برای حل مشکلش به سراغ این شهید رفته است میگوید حاجت روا شدم ...» ادامه این خاطره از شهید «محمد انصاریان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۸۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
«همه وسایل خانه را با گریه نگاه میکردم دوست حسین آمد کنارم و گفت منیژه خانم گریه نداره. حسین قهرمانه. کارش رو خوب انجام داده چند تا تانک عراقی رو زده عملیاتش عالی بوده. موقع برگشتن بدشانسی آورده با موشک هواپیماش رو زدهان. آزاد بشه، کارش خوب میشه درجهاش ارتقا پیدا میکنه...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۹۸۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
شهید «قنبر قنبری» باایمان آگاهانه و آشناییاش به مسایل فرهنگی روز،در جبهه فرهنگی فعالیت چشمگیری داشت و از اینرو در روستای محل سکونتش برای نخستین بار کتابخانه ای را تأسیس کرد.
کد خبر: ۵۶۹۸۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
«مهدی شالباف خیلی شیفته حضرت امام خمینی(ره) بود. مواقعی که رادیو سخنرانی حضرت امام را پخش میکرد، وی کارهای متفرقه را رها کرده و در گوشهای مینشست و با دقت تمام به سخنرانی آقا گوش میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۹۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۳
شهید رحمت اله حیدری در خاطرات خود مینویسد: «گلوله توپ اطراف ما میخورد و يک توپ سه متری خورد، ولی الحمدالله کسی آسیب ندید...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۶۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹
شهید«رحمت اله حیدری» در دفترچه خاطرات خود مینویسد: «به خط اول رسيديم که بعثیها با شليک چندين گلوله توپ و آرپیجی از مهمانان تازه وارد (ما) پذيرایی کردند و...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۶۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
«یادمه شهید مطهری که شهید شد، چند ساعت سرش رو برده بود زیر پتو، توی اتاقش کلی گریه کرد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۹۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۰
شهید علیاصغر جلمبادانی، یادگار «عبداله» یکم مردادماه سال ۱۳۴۸ در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. به عنوان بسیجی عازم جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام پس از رشادتهای فراوان شانزدهم اسفندماه سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۹۴۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹
«در سال چند باری هم مجلس زنانهای با حضور مبلغی به نام خانم مشتاقی که تبحر و تسلط وافری در مسائل مذهبی و اعتقاد داشت برگزار میشد. این مجالس به اندازهای مورد استقبال قرار میگرفت که در منزل ما جای سوزن انداختن نمیماند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانیها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۹۴۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹
زندگینامه شهید «سیدشیرخدا موسوی»؛
به گفته همرزمان شهید «سید شیرخدا موسوی» در شب قبل از شهادتش با آب سرد غسل شهادت کرد.
کد خبر: ۵۶۹۳۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸
شهید «اسداله حسنوند» در یادداشتی می نویسد: تقوی ملکه ایست که صاحب خود را از زیاده روی و هرج و مرج حفظ می کند.
کد خبر: ۵۶۹۳۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸
«وقتی حاج آقای ابوترابی وارد مجلس شد، همه احترام کردند، به کناری رفتند و نه تنها او را بازرسی نکردند بلکه به ما هم که همراه ایشان بودیم هیچ کاری نداشتند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸