نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«آقای بهتویی با درایت، شجاعت، صبوری و خلوص نیتی که داشتند بچه‌ها را به خوبی راهنمایی می‌کردند تا عملیات موفق‌آمیز شود و نقش ایشان در عملیات والفجر ۴ بسیار زیاد و مهم دلیرانه بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۲۸۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۸

برگی از خاطرات شهید دانشجو «سیاه‌پوش»؛
«دیگه توان نداشتم، داشتم از حال می‌رفتم. همین طور از دست و پاهام خون می‌رفت. کوچه تنگ و تاریک بود. جای تیغ موکت بری که منافق‌ها زده بودن به شدت می‌سوخت ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاه‌پوش» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۸۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۸

برگی از خاطرات شهید «عباس بابایی»؛
«ممکن است زنان یا دخترانی باشند که این طلا‌ها را در دست تو ببینند و توان خرید آن را نداشته باشند؛ آنگاه طلا‌های تو آنان را به حسرت وامی‌دارد و در نتیجه تو مرتکب گناه بزرگی می‌شوی ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۲۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۸

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«ای پرچم‌دار راه کربلای حسینی، تو را دوست دارم چراکه راهت را، هدفت را و مولایت حسین (ع) را دوست دارم. آری اگر مبارزه و جهاد نبود، دین محمد (ص) در همان روز‌های نخستین توسط کفار و منافقین در هم می‌شکست ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۷۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۷

«چهار روز قبل از عملیات به شهید صنعتکار خبر داده بودند که فرزندش به دنیا آمده، منطقه، منطقه حساسی بود و، چون زمان عملیات بود، به‌سختی مرخصی می‌دادند ...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۷

«شهید شالباف گفت: برادر مهدی! مگر ما یک جان بیشتر داریم؟ آن هم فدای حسین (ع) …» این آخرین کلامی بود که از زبان مهدی شالباف و قبل از شهادتش شنیدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۲۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۷

«هنوز راه نیفتاده بودیم که دیدیم حاج‌آقا به اتفاق یکی از دوستان از کوه پایین می‌آیند. گفتیم حاج‌آقا! کجا بودید؟ حاج‌آقا گفتند ما رفتیم و برگشتیم حالا هم در خدمت شماییم که دوباره به کوه برویم ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱

خاطرات شهید «شهمراد ابدالی چراغ» به نقل از فرزندش؛
فرزند شهید «شهمراد ابدالی چراغ» در بیان خاطرات پدرش می گوید: پدرم زمانی که به جبهه رفت یک نوار کاست به مادرم داد که آن را نگه دارد. بعد از شهادتش متوجه شدیم که وصیتنامه خود را روی آن ضبط کرده و تنها یادگار پدرم بود.
کد خبر: ۵۶۲۴۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۹

«شهید «شالباف» دور از چشم رزمندگان می‌رفت و لابه‌لای کانکس‌ها، زباله را مانند بقیه نفرات عادی گردان جمع می‌کرد و به سطل زباله می‌ریخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۲۴۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۸

برگی از خاطرات؛
«شهید چگینی به عنوان یک انسان متفکر، از شخصیت‌هایی مانند استاد شهید مطهری و شهید بهشتی در تمام محافل و جلساتی که حضور داشت، حمایت می‌کرد ...» ادامه این خاطره از شهید ترور معلم «قدرت‌الله چگینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۸

«شهید بهتویی عمر خود را صرف اسلام و وطن کرد و مظلومانه به شهادت رسید به گونه‌ای که همرزمان شهیدش او را شهید مظلوم می‌نامیدند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۲۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۸

«به‌قدری روی تأمین تدارکات به رفاه نیروهایش حساس بود که یادم هست روزی آقای رحمت‌الله نبی از فرماندهان گردان به او می‌گفت آقا مسیب شما را به مسئول تدارکات می‌گذاشتند بهتر بود تا مسئول اطلاعات، چرا که در آن صورت دیگر هیچ کم‌وکاستی در تیپ نداشتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادی‌کشمرزی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۲۴۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷

«حاج رضا یزدان‌پناه که معلم قرآن و اخلاق بچه‌ها بود، بیشتر مسایل شرعی را برای آن‌ها بازگو می‌کرد و نقش زیادی در هدایت دینی و اخلاقی بچه‌های رزمنده داشت ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷

زندگینامه شهید «علی عباس چاچ»؛
شهید «علی عباس چاچ» در همه گرفتاری‌های انقلاب در کردستان، خوزستان جنگ با گروهک‌ها و در جنگ تحميلی با تمام قدرت و هميشه شرکت داشت و در اکثر عمليات شرکت کرد. چهار بار مجروح شد اما هيچ وقت احساس خستگی يا کسالت ابراز نمی‌کرد و يا حتی نمی‌گفت مجروح شده است و آمادگی خود را چندين برابر می‌کرد.
کد خبر: ۵۶۲۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵

خاطرات شهید «احمد قاسم‌زاده»؛
«سبزخدا دریکوند» از همرزمان شهید «قاسم‌زاده» اینچنین تعریف کرده است: خیلی از نیروهای رزمنده اهل نماز شب بودند. امّا نماز شب شهید «احمد قاسم‌زاده» چیز دیگری بود.
کد خبر: ۵۶۲۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۴

«۲ فروند هواپیمای جنگی ایرانی در منطقه نمایان شد. دقیقاً یادم می‌آید بچه‌ها با سوت و صلوات از ورود آن هواپیما بسیار خوشحال شده بودند، هواپیما‌ها آن‌قدر پایین آمده بودند که می‌شد خلبانان شجاع و بلندپرواز ایرانی را دید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵

«قبل از شهادتش خواب دیدم که شهید شده و در جمع شهداست. من و مادرم داشتیم می‌رفتیم که شهدا را ببینیم. همینطور که داشتیم می‌رفتیم یکدفعه دیدیم که حجت سرش را بلند کرد ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۱

روایتی خواندنی از همرزم شهید«غلامرضا سیاه کمری»
«عباس جعفری»، می‌گوید: بسیار مقید به امور شرعی بود. همیشه با احتیاط با همه برخورد می‌کرد. به شدت دلبسته‌ی اهل بیت و بویژه حضرت فاطمه(س) بود. همیشه ما را از گناه حتی گناهان صغیره هم بر حذر می‌داشت.
کد خبر: ۵۶۱۹۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۶

«گفتم خوب، فردا ما هم با شما هستیم؟ ما را هم با خودت می‌بری؟ نگاه معناداری به من کرد و جواب داد اگر با من بیایی دیگه برنمی‌گردی! ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۶۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱

«مدتی که گذشت به‌علت ازدحام مجروحان بخش زایمان تعطیل گشت وقتی تعداد مجروح‌ها زیاد می‌شه کف بیمارستان جای سوزن انداختن نداشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانی‌ها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۱۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۹