یادنامه شهید؛
پنجاه و سومین جلد از مجموعه کتاب های یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان "ایثار نامه" به سفارش معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی تألیف شده است. فرازهایی از زندگی امیر سپهبد شهید "علی صیاد شیرازی" بخشی از این مجموعه است که به معرفی آن پرداخته ایم.
کد خبر: ۴۷۴۷۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷
پنجاه و دومین جلد از مجموعه کتاب های یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان "ایثار نامه" به سفارش معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی تألیف شده است. فرازهایی از زندگی سردار سرلشگر شهید "محمد ناصر ناصری جازار" بخشی از این مجموعه است که به معرفی آن پرداخته ایم.
کد خبر: ۴۷۴۷۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲
در همین لحظات بود که "شهید علی تاجاحمدی" هم از گرد راه رسید و با دوربینش این عکس را گرفت و ... ادامه این خاطره از همرزم شهید را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین از دست ندهید.
کد خبر: ۴۷۴۷۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴
همسر شهید گرانقدر "خلیل حسین زاده ثانی " در خاطره ای از شهید چنین بیان می کند :« شب آخر حال و هوای عجیبی داشت و خوابش نمی برد در حالی که خوابم برده بود فرزندانمان را در عالم خواب بوسده بود و با آنها خداحافظی کرده بود و دیگر هم فرزندانش را ندید. »
کد خبر: ۴۷۴۵۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳
خاطراتی پیرامون شهید «غلامحسین خزاعی»؛
نزديك صبح يك نفر نارنجك را به طرف سنگر پرت كرد. در نور انفجار چشمم به حسين افتاد. به طرفش رفتم. پرسيد: « نماز صبح خوانده اي؟» گفتم: « نه ... هنوز نخوانده ام.» قبله را نشان داد و گفت: « قبله اين طرف است ،بخوان.»
کد خبر: ۴۷۴۵۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۱
هر بار که به قاسم نگاه میکرد، هیجانزده میشد و میگفت: بیبین! به من مِخَندَه! حال آن که هیچ نوزادی در آن سن و سال نمیخندد... ادامه این خاطره از همسر شهید «حجتاله صنعتکار آهنگریفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۴۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۳۰
گفتگوی اختصاصی نوید شاهد هرمزگان با مادر شهید احمد سنگی نژاد
شیرین جعفر زاده مادر شهید "احمد سنگی نژاد " در گفتگو با نوید شاهد هرمزگان علاقه فرزندش در درس خواندن را اینگونه توصیف می کند : زرنگ و درس خوان بود ، به هیچ عنوان تنبلی نمی کرد. با چراغ فانوس درس می خواند. با دوستان خود به مکان هایی می رفت که برق وجود داشت و زیر تیربرق درس میخواند. در ادامه گفتگوی اختصاصی خبرنگار نوید شاهد هرمزگان با وی برای علاقمندان منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۷۴۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳
شهید "محمدرضا میرکو" اهل سمنان است. او یکسال پس از شروع جنگ تحمیلی، بهمن ماه 1360 در دشت عباس بر اثر اصابت ترکش به قلب، آسمانی شد. این خاطرات از مادر وبرادر این شهید بزرگوار نقل شده و "ماجرای پذیرایی از ساواکی ها" یکی از این مجموعه خاطرات است که در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۷۴۴۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۸
مادر شهید "موسی الرضا نورانی " در خاطره ای از فرزند شهیدش چنین بیان می کند : « از کودکی خیلی دلسوز بود. پدربزرگش شناسنامه اش را پنج سال بزرگ گرفت می گفت دوست دارم تا زنده ام عروسی اش را ببینم. پسرم بچه خوبی بود از بس خوب بود که هنوز بعد از چند سال عزادار او هستم وقتی به دنیا آمد مردم روستا می گفتند او یک فرشته است که به دنیا آمده است . »
کد خبر: ۴۷۴۲۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۶
خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری»؛
حسین لبخندي چاشني کلامش کرد و گفت: خستگي اي که رضاي خدا در آن باشد، خيلي شيرين است؛ اين شيريني هم براي همه قابل فهم نيست .
کد خبر: ۴۷۴۱۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۵
همسر شهید"خلیل الله بهرامی" نقل می کند:«گفتم: از جبهه برام بگو! گفت: خاطرات جبهه، مثل سیب است که مزه اش قابل حسه، ولی قابل بیان کردن نیست.» نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت این شهید بزرگوار شما را به مطالعه خاطراتی از ایشان دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۴۱۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
شهید "سیامک افرادی" شهیدی از خطه پایتخت ایران،تهران بزرگ است. او بهمن سال 64 در فاو عراق شربت شهادت نوشید. در ادامه نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت می کند. این خاطرات از مادر،خواهر و همرزم این شهید گرانقدر نقل شده و "ماجرای اشک های ارزشمند" یکی از این مجموعه خاطرات است که در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۷۴۱۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
خاطراتی پیرامون شهید «علی ژاله»؛
به شهید «علی ژاله» ملتمسانه گفتم: «اگر سلمان بيمار شود، چه كسي او را به پزشك ميرساند؟» در جوابم با آرامش و مهرباني خاصي گفت: «مسألهي جبهه مهم تر از من و تو و فرزندانمان است.»
کد خبر: ۴۷۴۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
علی بخش حجتی پور، همرزم شهید" حاجیعلی نور علی پور" روایت می کند:(( گفت می خواهم اگر دشمن حمله کرد به چند طریق مقابله کنم تا فکرکنند تعداد ما زیاد است. اگر هم درگیری رخ داد تو به هیچ وجه اینجا نمان. من را جا بگذار و خودت با بولدوزر برگرد چون بولدوزر برای ما خیلی مهم است .))
کد خبر: ۴۷۴۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
همسر شهید «نقدعلی الیاسی» در خصوص روایت خاطرات همسرش میگوید: ما همیشه 28 صفر برای امام حسن مجتبی (س) نذری میپختیم. بعد از شهادتش یک مدت، پختن حلیم را فراموش کردیم. همسایهامان در خواب دیده بود که منتظر حلیم نذری است. خواسته بود که ما دوباره حلیم نذری بدهیم.
کد خبر: ۴۷۴۰۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
«یکسری از اسرای عراقی را سوار کمپرسی کردیم. یک بچه سیزده چهارده ساله را برای حفاظت از اسرا روی تاج کمپرسی گذاشته بودیم. زمانی که ماشین به طرف شهر در حال حرکت بود، این برادر از بالا پرت شد میان عراقی ها. آنها هم این بچه را بلند می کنند و دوباره او را می گذارند روی تاج کمپرسی.» آنچه خواندید مصاحبه رادیویی با شهید رضاعلی اعرابیان است که نوید شاهد سمنان شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۴۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
«مصاحبه کننده پرسید:نماز ظهر چند رکعته؟ پاسخ داد: چهار رکعت. نماز مغرب؟ سه رکعت. نماز صبح؟ خوب دو رکعت. نماز شکسته عشا چند رکعته؟ دو رکعت. نماز شکسته مغرب چند رکعته؟ تأملی کرد و محکم جواب داد: خوب معلومه دو رکعت. همه خندیدیم. مصاحبه کننده گفت: اخوی! نماز مغرب شکسته نداره.» آنچه خواندید به نقل از برادر شهید "محمدرضا معینیان" است که نوید شاهد شما را به مطالعه این خاطره خواندنی دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۹۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
همسر شهید "رمضانعلی ایزدی " در خاطراتی از شهید چنین بیان می کند : «رمضانعلی برایم خیلی نامه می نوشت به یاد دارم در نامه آخر نوشته بود در خواب حضرت علی (ع) را دیدم که فرمودند سه شب دیگر میهمان من هستی ، دیگر هم بعد از این نامه نامه دیگری دریافت نکردم و او میهمان مولایش علی (ع) شد.»
کد خبر: ۴۷۳۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
خاطراتی از شهید «علي يار شول»؛
همسر شهید «علي يار شول» می گوید: به او گفتم: با اين پاي زخمي كجا ميروي؟ گفت بالاخره ميروم وقتي شهيد صادقي آمد به احوالپرسياش گفتم علي يار نيست. گفت كجاست؟ گفتم: برگشته. گفت با اين پا برگشته اهواز؟
کد خبر: ۴۷۳۹۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
هم دانشگاهی شهید "مجتبی مداح" نقل می کند:« شب از نیمه گذشته بود. از خواب پریدم. دیدم مجتبی سر جایش نیست. توجهی نکردم. دوباره خوابیدم. بعدها متوجه شدم که وقتی همه خوابند، مجتبی از اتاق بیرون می رود، گفتم: ناقلا حتماً جای دنجی گیر آورده و درس می خونه، قرارمون این نبود. باید سر از کارش در میاوردم. یک شب خودم را به خواب زدم. طبق معمول، سر ساعت از اتاق رفت بیرون. ظاهراً کتابی هم دستش نبود. شکّم بیشتر شد... » نوید شاهد شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید والامقام دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱