وصیت نامه و دستنوشته «عظیم اله حیدری»
براى من گریه نکنید، چون که شهادت افتخار است.
کد خبر: ۵۶۷۸۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۴
پیکر یک شهید گمنام تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس در استان قزوین تشییع میشود.
کد خبر: ۵۶۷۵۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
شهید محمد باقرجواهری، جواهری از بهشت بود که طاقت ماندن در زمین نداشت.
کد خبر: ۵۶۳۲۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۷
وصیت نامه و دستنوشته شهید «محمد باقر جواهری»
شهید «محمد باقر جواهری» در وصیتنامهاش توصیه کرده است: در طول زندگی خود به اسلام که همان مکتب اهل بیت باشد خدمت نمائید.
کد خبر: ۵۶۳۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۷
تاملی در زندگی شهید «بهمن دالاندار»
شهید «بهمن دالاندار» سال 1343 به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی به رشته تربیت معلم پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و پس از چندی مفقودالاثر شد. مادر و پدر در پی نشانه ای از فرزند خود بودند که...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۳۲۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
مادر شهید جاویدالاثر «علیرضا کرکهآبادی»
مادر شهید «علیرضا کرکهآبادی» گفت: «گرچه پسرم همیشه آرزوی شهادت در سر داشت، اما شاید آرزوی گمنامی نیز در دل داشت که سرنوشتش اینگونه رقم خورد. شهدای گمنام با تاسی از حضرت زهرا(س) که قبرش پنهان است، دوست داشتند گمنام بمانند و فرزندم نیز هنوز هیچ اثری از پیکرش پیدا نشده است.»
کد خبر: ۵۶۰۹۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۷
وصیتنامه شهید عملیات بیتالمقدس؛
شهید «هادی ابرار» در وصیتنامه خود خطاب به امت اسلامی نوشته است: از سنگر آزادی و عدالت و مستضعفان حمایت کنید و با وحدت کامل برخیزید و در این امر جهاد شریک شوید و از جنگ و شهادت نهراسید و بر شیطانهای غرب و شرق و اسرائیل جنایتکار بشورید و دست این خونآشامان را از کشورهای اسلامی کوتاه نمائید. در ادامه خبر متن کامل این وصیتنامه را بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۴۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۹
شهید «مولود کریمی» از شهدای استان کردستان است که در منطقه عملیاتی شرهانی به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از ۴ سال شناسایی و به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۵۵۷۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱
روایت اسرای مفقودالاثر؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطرهای از دوران اسارت میگوید: مدت انجام خدمت سربازی در عراق خیلی بالا بود در زمان جنگ چیزی به اسم پایان خدمت نداشتند بعضیها ۱۳ سال و بالاتر از آن هم خدمت کرده بودند. در ادامه این خاطره دوران اسارت را بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۲۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸
مادر شهیدان «محمود و منصور حسینزاده» دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.
کد خبر: ۵۵۶۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۱
«ماه طلعت نورعلی» از نحوه به شهادت رسیدن فرزندش در 22 خرداد 1362 چنین روایت کرد: «خبردار شدیم که غلامعلی طی عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسیده و مفقودالاثر شده است. من سالها چشم به راه برگشت او بودم. هنوز هم ساک لباسش بسته است و برای نشان و یادگاری نگه داشتهام!!»
کد خبر: ۵۵۵۸۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
اندر خاطرات دوران اسارت؛
از کارهای دستی و مفید، ساختن تسبیح با هسته خرما بود. هر چند ماه یک بار عراقیها مقدار کمی خرما به ما میدادند بچهها هستهها را دور نمینداختند و همه هستهها را میدادند به کسانی که علاقه داشتند با آنها تسبیح درست کنند. هیچ وسیلهای برای این کار در دست نبود. با خلاقیت و ظرافت خاصی آنها را به کف سیمانی آسایشگاه میسائیدند تا بهصورت مستطیل در میآمد. مرحله بعد یک اندازه کردن آنها و شکل دادن به مستطیلها به اندازه دلخواه بود... در ادامه این خاطره از آزاده ایلامی محمد سلطانی منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۴۹۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۶
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در بدو ورود خود به استان لرستان با حضور در گلزار شهدای خرم آباد به مقام شامخ شهدای لرستان ادای احترام کرد.
کد خبر: ۵۵۴۴۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
اندر خاطرات اسرای مفقودالاثر؛
«آیاتِ قرآن در اسارت برای بچهها علاوه بر اینکه درس زندگی بود، یک کلینیک درمانی فوقالعاده شفابخش نیز محسوب میشد که با زمزمه و تلاوت آیات آن، آلام روحی، روانی التیام پیدا میکرد.» در ادامه خاطرهای از آزاده مفقودالاثر محمد سلطانی منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۴۰۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۴
شهید «فرشاد فولادی» سوم بهمن ۱۳۴۷ در سمنان به دنیا آمد. بعدها در جبهه، دوستان رزمندهاش نام علی را برای او انتخاب کردند. در عملیات بدر در بیست و پنجم اسفند ۶۳ زخمی و مفقود شد. سال ۱۳۷۳ پیکرش کشف و به همراه کاروان سه هزار شهید دفاع مقدس به سمنان انتقال یافت.
کد خبر: ۵۵۰۹۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۷
روایت اسرای مفقودالاثر؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطرهای از دوران اسارت میگوید: وقتی در آسایشگاه هفت بودم یک بسیجی معتقد و دلسوز مسئولیت آسایشگاه را به عهده داشت و به هیچوجه حاضر نبود کسی را به بعثیها معرفی کند و هر وقت از او میخواستند کسی را به عنوان مخالف لو بدهد، میگفت سیدی (قربان) همه ساکتند و کسی خلافی نکرده و هر کی سرش بکارِ خودش هست. آنها پی خلافکار نمیگشتند. دنبال عقدهگشایی و آزاردادن بچهها به هر بهانهای بودند. ادامه این خاطره دوران اسارات را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۵۰۱۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۰
روایت اسرای مفقودالاثر؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان استان ایلام در بیان خاطرهای از دوران اسارت میگوید: شبهای طولانیِ زمستان فرصت خوبی بود برای عبادت، وقت فراوان بود و ما هم جز کتکخوردنهای گاه و بیگاه مشغولیت دیگهای نداشتیم. پیش خودم گفتم هر چند روزها اذیت میشویم، ولی شبها فرصت خوبی است برای عبادت و نوافل و خواندن نماز قضا؛ لذا شروع کردم خواندن نوافل یومیه. تا اینکه یکی از بچههای دلسوز به من گفت هر وقت که نگهبانها رد میشوند تو را در حالت نماز میببیند، یک وقت فکر میکنند تو طلبه هستی و جانت به خطر میافته پس حواست را جمع کن. ادامه این خاطره دوران اسارات را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۹۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۸
روایت اسرای مفقودالاثر؛
اوایل اسارت یکی از فرماندهای بعثی دستور داد که اول صبح باید دور محوطه بدوید و چند دقیقهای نرمش انجام بدهید. تعدادی رزمنده ایرانی کنار هم ورزش صبحگاهی شروع کردیم و در زادگاه صدام! خیلی باشکوه بهنظر میرسید. نزدیک بود چشمانشان از حدقه بیرون بزند. باورشان نمیشد اینها همانهایی هستند که با کابل دنبالشان میکنند و تحقیرشان میکردند! چند دقیقهای مات و مبهوت به این نظم و حرکات هماهنگ نگاه کردند آخرش کاسه صبرشون لبریز شد و بعد با کابل و چوب ریختند سر بچهها و بزن بکوب شروع شد و ورزش تبدیل شد به تعقیب و گریز و غلتاندن بچهها توی خاک محوطه... ادامه این خاطره آزاده ایلامی را بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۴۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۱
روایت اسرای مفقودالاثر (1)؛
دکتر «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز ایلامی است که در عملیات کربلای ۵ سال ۱۳۶۵ در منطقه مرزی شلمچه به اسارت دشمن درآمد و تا مدتها جز اسرای مفقودالاثر بود. وی در خاطراتش بیان میکند: «بعد از چند هفته یک روز آمدند برای بردن دو نفر به بهداری و من به خودم اجازه دادم که بلند شوم و برای اولین بار در اردوگاه پانسمان شوم. یک نگهبان قوی هیکل و سیاه چهره همراه بهیار بود. از قبل با ارشد آسایشگاه هماهنگ کرده بودم که امروز من بروم. وقتی آمدند من هم بلند شدم. نگهبان با اشاره گفت که تو چته؟ و من هم زخمم رو نشان دادم که وضع فجیعی پیدا کرده بود. نگاهی به من کرد و گفت تَعال. خوشحال شدم که بالاخره بعد از مدتها زخمم ضدعفونی میشود و پانسمان میکنند، اما تا نزدیک شدم آنچنان با سیلی به صورتم کوبید که.... ادامه این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۴۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
دلتنگی 36 ساله همسر شهید «نیک محمدی» که در یک کلمه خلاصه شد، «سلام مسعود»
کد خبر: ۵۴۶۱۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰