چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۹
شهید فتح الله هندیانی در سال 1340 در یک خانواده مذهبی از طبقه کشاورز در قم، چشم به جهان گشود. او بعد از شرکت در کلیه مراحل عملیات رمضان در مرحله پنجم عملیات به آنچه آرزو داشت دست یافت و به خیل عظیم شهدا پیوست. جنازه نورانیش بعد از 24 روز که در گرمای سوزان جنوب سوخته بود و به همت برادران بسیج بدست آمد و به اهواز منتقل شد. بالاخره پس از شناسایی توسط دوستانش به زادگاهش قم شهر خون و شهادت حمل شد و در تاریخ 8 شهریور 1361 درست یک ماه بعد از شهادت در میان انبوه امت شهید پرور قم که در غم جانگداز فراقش می گریستند تشییع و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.

شهید فتح الله هندیانی در سال 1340 در یک خانواده مذهبی از طبقه کشاورز در قم، چشم به جهان گشود. از همان دوران کودکی تحت تعلیم مذهبی خانواده اش قرار گرفت. مدتی زمانی در مکتب خانه گذراند و بعد به مدرسه رفت. در کنار مدرسه به کار نیز مشغول بود. بعلت خلق و خوی آرام و مهربان او و عشق به اسلام در اواخر دوران دبستان توسط یکی از دبیران مذهبی با کتابهای مختلف مذهبی آشنا شد و بعد از فراغت از درس و کار به مطالعه کتابهای مذهبی می پرداخت. او در امور درس و مدرسه شاگرد ممتاز بود. اغلب اوقات در کتابخانه های مختلف به مطالعه مشغول بود. بیشتر وقت خودش را در کتابخانه آیت الله نجفی می گذراند و در کنار مطالعه به مسائل سیاسی آگاهی پیدا میکرد. شهید فتح الله در این دوران الفبای مبارزه را می آموخت و در برنامه های مطالعه و بحث جمعی که با شرکت چند تن از دانشجویان مسلمان و انقلابی تشکیل می شد شرکت فعال داشت. فتح الله توانست با شرکت در این سری مطالعات و بحث ها و زیربنای تفکر مذهبی خود را غنا بخشد و خود را برای فردای انقلاب آماده سازد. او به اهمیت کار فرهنگی و مطالعاتی واقف بود و به همین جهت لحظه ای از مطالعه بحث و تحقیق باز نایستاد. شرکت در برنامه های خودسازی و کوهنوردی و انجام عملیات دشوار از سوژه های مورد علاقه او بود. بطوریکه بسیاری از دانش آموزان همدوره او بخاطر راهنمائیها و ارشادات او جذب اینگونه برنامه های انقلابی می شدند....

جریانات مبارزاتی روزبروز گسترش می یافت تا اینکه پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی حالت علنی پیدا کرد. فتح الله با عشق سرشار به اسلام و امام، در کنار دیگر مبارزین وارد میدان جهاد شد. و تا پیروزی انقلاب اسلامی همچنان به مبارزه علیه طاغوت ادامه داد در تمام برنامه های تظاهرات قم شرکت فعال داشت. و بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود. فتح الله با شور فراوان به اسلام و امام عشق می ورزید و بدین سبب تا پایان دست از مبارزه برنداشت.

در جریان شبهای حکومت نظامی یکبار مورد هجوم تفنگچیان آریامهری قرار گرفت که جای ترکش گلوله تا موقع شهادت در پیشانی او نمایان بود.

فتح الله فعالیتهای سیاسی خود را در کنار خانواده و خواندن درس با نظم خاصی ادامه می داد. با فوت پدرش فتح الله سرپرستی خانه را به عهده گرفت. او با بردباری تمام کارهای منزل و خارج از منزل را انجام میداد و شبها را با مطالعه و درس می گذراند و بارها تا صبح بیدار می ماند و کتابهائیکه خوانده بود، خلاصه میکرد و در کنار مطالعه به درسهای دبیرستانی هم می پرداخت. تا اینکه با فعالیت و کوشش بسیار توانست دیپلم خود را از دبیرستان حکیم نظامی اخذ نماید. بعد از پایان درس، مدتی به عنوان کارگر بنا به کار مشغول شد تا بتواند استقلال اقتصادی خود را تجربه، و در ماههای مبارک رمضان با زبان روزه در گرمای تابستان کار میکرد و این سختی و مشقت را به جان پذیرا بود. بعد از چندی به همکاری هیئت هفت نفره زمین پرداخت و بعنوان عضو گروه تحقیقات روستائی انتخاب شد و به خدمت در آن ارگان انقلابی مشغول بود. خدمات ارزنده او به روستائیان محروم در خاطره کشاورزان مستضعف اطراف قم باقی خواهد ماند و مبارزات او با فئودالها و چپاولگران مستکبر فراموش نخواهد شد.

با بروز جنگ تحمیلی که امپریالیسم امریکا بخاطر پیشرفت همه جانبه انقلاب اسلامی از طریق عامل خود صدام بدان دست زد، فتح الله سر از پا نشناخته روانه سربازی میشود.

او دوره آموزشی خود را در بیرجند گذراند و هنوز این مرحله را به پایان نرسانده بود که بطور داوطلب به جبهه رفت و مدتی در میمک بود و بعد به جنوب «خوزستان» رفت. و در حمله آزاد سازی جاده ماهشر آبادان شرکت فعال داشت.

از آن به بعد در تمام عملیاتهای موفقیت آمیز شرکت کرد و عشق به شهادت او را شبانه روز به مبارزه مشغول کرده بود و ضمن جنگیدن در خط مقدم جبهه به فعالیت در قسمت سیاسی، ایدئولوژی ارتش هم مشغول بود کار زیاد فتح الله باعث شده بود که کمتر از مرخصی استفاده کند. در عملیاتهای طریق المقدس، بیت المقدس، فتح المبین و در آخرین عملیات (رمضان) شرکت مستقیم و فعال داشت.

یکبار او در میمک به طور سطحی مجروح شد و بار دیگر در تنگه چزابه (بستان) تا چند قدمی شهادت رفته بود، اما بقول خودش سعادت نداشت. فتح الله پس از آن باهمان تن مجروح در عملیات فتح المبین شرکت نمود.

عشق او به اسلام و رهبری یک لحظه او را از ترویج دین باز نمی داشت. ایمان او بقدری خالصانه بود که نمازهای شب او کمتر اوقاتی ترک می شد. همه دوستان را به دعا و نماز و عبادت تشویق میکرد. دعای کمیل شبهای جمعه را به هر شکلی که بود برپا میکرد و خودش با احساس و سوز وگداز عجیبی می خواند که دوستانش تحت تاثیر او قرار می گرفتند.

او در سیاسی ایدئولوژیک لشگر 77 پیروز سمت رابط و در این اواخر مسئول سیاسی ایدئولوژیک گردان از تیپ 1 شده بود و غیر از داشتن مسئولیت خطیر ارشاد و تبلیغ در فعالیتهای مختلفی از قبیل تشکیل کلاس سواد آموزی و تقسیم وسائل و امکانات و همچنین ساختن مسجد در خط مقدم جبهه، شرکت فعال و هدایتگر داشت.

حتی در مواقعی یکتنه مسئولیت کارهای بزرگ را قبول و به انجام آن می پرداخت. با اینحال او در مواقع حمله به تمام واحدها از قبیل: سپاه و بسیج کمک می کرد فتح الله 2 سال و اندی در جبهه ها بود و از جبهه ای به جبهه دیگر میرفت تا اینکه بعد از شرکت در کلیه مراحل عملیات رمضان در مرحله پنجم عملیات به آنچه آرزو داشت دست یافت. و به خیل عظیم شهدا پیوست.

جنازه نورانیش بعد از 24 روز که در گرمای سوزان جنوب سوخته بود و به همت برادران بسیج بدست آمد و به اهواز منتقل شد. فتح الله به هنگام شهادت هیچ نشان و آثاری که هویت او را مشخص کند باخود نداشت، گوئی از همه این علامتهای دنیائی گریزان بود. حتی پلاک مخصوص خود را قبل از شهادت باز کرده بود و به همین دلیل شناسایی او بسیار دشوار بود.

بالاخره پس از شناسایی توسط دوستانش به زادگاهش قم شهر خون و شهادت حمل شد و در تاریخ 8 شهریور 1361 درست یک ماه بعد از شهادت در میان انبوه امت شهید پرور قم که در غم جانگداز فراقش می گریستند تشییع و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد. یادش گرامی و راهش پر رهرو و روح مطهرش با پیامبران و امامان بزرگوار و شهدا عالی مقام محضور باد.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده