در سالروز شهادت سردار گلستانی
فرزندانم مبادا باعث ننگ در خانواده باشید، هرگاه به یاد پدر افتادید، به مزارم بیایید و بر سر قبر من با من صحبت کنید، من تمام حرکات شما را می بینم مبادا کاری کنید که باعث عذاب من شوید. که در آن صورت پیش فاطمه ی زهرا(س) شکایت می کنم. شما باید باعث افتخار خانواده ی ما بشوید.
نوید شاهد گلستان؛محمدرضا عسگری/ یکم اردیبهشت 1336، در روستای لیوان غربی از توابع شهرستان بندرگز به دنیا آمد. پدرش علی اکبر و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1359 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. دهم تیر 1365، با سمت جانشین فرمانده لشگر 25 کربلا در مهران هنگام درگیری با نیروهای عراقی به شهادت رسید. تا کنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.

بسم رب الشهداء

وصیت من به دخترم بت الهدا و پسرم محمد طه

سلام بر شما فرزندانم، سلام بر تو بنت الهدای عزیز و محمدطه شیرخواره ام. اینک سخنی با شما دارم، زمانی به جبهه می روم که کفار در خاک عزیزمان مسکن گزیده اند و امام فرمان بسیج داده است. من با گفتن کلمه ی لبیک یا اباعبداله به سوی جبهه اعزام شده ام.

اساس جبهه رفتن من به خاطر اسلام است، زیرا اسلام برترین دین هاست و هیچ دینی بالاتر از آن نیست. فرزندانم! بهترین و بارزترین و شاخص ترین و نیکوترین بندگان نزد خدا کسی است که از همه با تقواتر باشد. من به همین خاطر به جبهه رفتم تا تقوای بیشتری را فرا گیرم. «ان اکرمکم عندالله اتقکم» و ان شاءالله هم چنین خواهید کرد.

فرزندانم! به خاطر اسلام و پیروزی و فتح قله های اسلام چه حرف ها که از دوست و دشمن نشنیده ام. خودخواهی، مقام پرستی و غیره را به من تهمت زده اند، ولی باز من این سدها را شکستم و به راهم ادامه دادم، فرزندم بنت الهدی جان! زمانی که این نامه را می خوانی هم چون کوه استوار در برابر حوادث ناگوار مقاومت کن، زیرا خداوند فرمود: «من شما انسان ها را در سختی ها آفریدم و در سختی ها آزمایش خواهم کرد.»

«شهید محمدرضا عسگری» جانشین لشکر 25 کربلا وصیت به فرزندانم

پس باید صبور باشی و نگویی که پدرم خود را به کشتن داد. نگویی که پدرم هیچ نمی دانست، بلکه باید در جامعه ی زمان خود، فخربفروشی و بتوانی به مردم روزگار خودت بگویی که من در زمانی که پدرم به جبهه می رفت مانند علی اصغر حسین 6 ماهه بودم و پدرم فدای قرآن شد و اینک راهش را با آگاهی تمام ادامه خواهم داد. دخترم اگر به مدرسه رفتی و باسواد شدی که ان شاءالله می شوی و توانستی مطالعه کنی کتابهای استاد شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح، امام خمینی و مشکینی و دیگر روحانیون مبارز را بخوان! راستی یک نصحیت پسرم و دخترم! هیچ وقت در زندگی تان از خط روحانیت اصیل جدا نشوید. از اسلام بریده اید، زیرا شاهرگ حیاتی اسلام روحانیت مبارز که در رأس آن امام خمینی(ره) است، می باشد.

دخترم و پسرم! من زمانی به جبهه می روم که شما بزرگ نیستید، اگر بزرگ بودید شما را به عنوان رزمنده و بهیار به جبهه می آوردم تا از رشادت های قاسم ها و اکبرها عباس ها درس عبرتی بگیرید. ولی چه کنم که زمان شما را به عقب انداخت. دیگر بیش از این سفارش تان نمی کنم.

دخترم و پسرم! من در راه عقیده و اسلام عزیز شهید شدم. از شما به عنوان دو فرزندم و یادگارم می خواهم که مرا خوشحال نمایید و راه پر افتخار امامان را که همان راه سرخ خونین شهادت است، دنبال کنید و برای جامعه کوشش کنید و تمام تلاش تان برای خدا و برای اسلام باشد. هدی و طه جان! دیگر «بابا آب داد» تمام شده است، زمان «بابا خون داد» است. آری عزیزان جانم، فرزندانم، بابا خون داد. بله اما فکر کنید که بابا برای چه خون داد؟ این به عهده ی خود شماست. مبادا مانند رقیه ی حسین(ع) بهانه ی بابا بگیرید.

«شهید محمدرضا عسگری» جانشین لشکر 25 کربلا وصیت به فرزندانم

دختر جان! آن یزید حداقل یک کار کرد و آن این بود سر بابا را برای رقیه فرستاد. اما دختر جان و پسرم! شاید یزید زمان ما حتی قسمتی از بدن پدر را برای شما نفرستد بهانه ی پدر گرفتن جزر جر دادن به مادرت نیست. فرزندم! بهشت زیر پای مادران است، من که نتوانستم ام به محبت های مادرت پاسخ مثبت بدهم، اما به جای من او را یاری کنید، چون او خیلی زجر کشیده است و این روزگار بود که او را به این جا کشانده است.

فرزندانم مبادا باعث ننگ در خانواده باشید، هرگاه به یاد پدر افتادید، به مزارم بیایید و بر سر قبر من با من صحبت کنید، من تمام حرکات شما را می بینم مبادا کاری کنید که باعث عذاب من شوید. که در آن صورت پیش فاطمه ی زهرا(س) شکایت می کنم. شما باید باعث افتخار خانواده ی ما بشوید.

پدر پاسدار شما محمدرضا عسگری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده