به بهانه سال روز شهادت
فرزندم با سختی و مشکلات زیاد بزرگ شد امرار و معاش و اجاره خانه را از طریق جمع کردن تمشک و میوه های جنگلی به اتفاق خانواده اش تامین می نمودند.
به گزارش نوید شاهد گلستان:  شهید «گل محمد ملکان»، بیست و چهارم تیر 1322، در روستای کمر دار از توابع  شهرستان شاهرود دیده به جهان گشود. پدرش شیر محمد «فوت1324» و مادرش حمیده نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. کارگر بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و پنج دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن 1364، با سمت تک تیر انداز در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی در گلزار شهدای شهرستان کلاله به خاک سپرده شد. برادرش شیر محمد نیز شهید شده است.
   
زندگی نامه شهید/ گل محمد ملکان

خاطرات شهید:

مادر شهید می گوید: با توجه به این که در روستا مغازه نبود روزی از روزها شهید بزرگوار به یکی از روستاهای همجوار رفتند و یک عدد نوشابه خریدند وقتی که به خانه آمدند در بین راه یکی ار اهالی محل از او تقاضای نوشابه کرد. بلافاصله همه نوشابه ها را به آن زن می بخشد و خود دست خالی به خانه برمی گردد. شهید در روستا در کارهای مختلف به مردم کمک می نمود. فرزندم با سختی و مشکلات زیاد بزرگ شد امرار و معاش و اجاره خانه را از طریق جمع کردن تمشک  و میوه های جنگلی به اتفاق خانواده اش تامین می نمودند. برای خودش شغلی نداشت. زندگی در روستا خیلی سخت بود. 

از زبان یکی از همرزمانش به نام میثم ممشلی که خودش جانباز می باشد این چنین می گوید:
 با معرفی خودش می گوید من کارمند اداره ثبت اسناد مینودشت و جانباز انقلاب اسلامی می باشم از آن جایی که همکلاسی ایشان بودم شهید از نظر خصوصیات اخلاقی و برخورد اجتماعی فردی با وقار و فردی متدین بودند. بسیار مردم وار بودند و زبان زد خاص و عام بودند. اهل نماز و عبادت بودند. همیشه اول وقت نمازش را می خواند. انسان بسیار دوست داشتنی بود. یک روز در کلاس درس عنوان کرد آقای ممشلی آیا پدر و مادرمان به ما اجازه رفتن به جبهه را می دهند؟
بالاخره این توفیق شامل حال ایشان شد. و با هم به آموزش رفتیم در پادگان منجیل به فراگیری آموزش پرداختیم . بعد از پایان دوره آموزشی یک بار ساعت دقیقا 4 بعد از ظهر جلوی عکس شهدا ایستادیم گفتند: آیا می شود یک روز ماهم شهید شویم؟
خبر شهادت ایشان توسط یکی از همرزمانش به من داده شد. همیشه به من می گفت: از امام «ره»، حمایت کنید و به جبهه بروید. در ادامه این جانباز یزرگوار فرمودند: شهید از نظر وجه اجتماعی و اخلاقی بسیار مورد تحسین بود و الگوی همه بود.

مادرش این چنین می گوید: 
وقتی که علی رضا به جبهه می رفت گفتم: فرزندم از خودت مراقبت کن . او در جواب من گفت: مادر جان من بر نمی گردم. من بسیار ناراحت شدم. در ادامه پرسیدم پسرم چرا این حرف را می زنی؟ شهید جواب داد؛ مادر جان این راهی است که برگشت  ندارد. من تا آخرین نفس در راه اسلام، دفاع از میهن  و انقلاب  و امام  را حمایت می کنم. من می جنگم تا پشتیبان  مملکت  و ناموس خود باشم.
دقیقا یادم هست زمانی که ماشین سپاه برای تبلیغ  کمک خواستن به رزمندگان به روستا می آمد؛ به من می گفت: مادر جان با صدای این بلندگو دلم برای جبهه پر می کشد . روحم پرواز می کند. من می خواهم بروم و راه امام حسین را ادامه بدهم. 

زندگی نامه شهید/ گل محمد ملکان

از خصوصیات اخلاقی شهید ملکان چنین بازگو می کند.
شهید از نظر اخلاقی، از جایگاه خوبی یرخوردار بودند به کوچک و بزرگ احترام خاصی قائل بودند و احترام می گذاشتند و امکان نداشت کسی از او رنجیده باشد. زمانی که در شهر مستاجر بودند و تحصیل می کردند صاحبخانه هنوز از اخلاق و رفتارش تعریف و تمجید می کند.

 از نظر تحصیلات شهید می گوید:
شهید ملکان تا اول دبیرستان تحصیل نمودند و به علت احساس وظیفه درس را رها کرده و به جبهه رفتند و دیگر به درس خواندن ادامه ندادند. جبهه و جنگ و شهادت را به درس ترجیح دادند. 

مادرش در مورد وصیت شهید چنین می گوید:
فرزندم وصیت نمود که پیکرم را در مزار شهدای مینو دشت کنار جاده دفن کنید تا مردم و خانواده ام بدانند که ما برای دفاع از اسلام و ناموس به شهادت رسیده ایم.

درمورد خبر شهادت فرزندش چنین می گوید:
وقتی که خبر شهادت فرزندم را شنیدم به خود گفتم، همه شهدا به خاطر دفاع از اسلام و انقلاب و ناموس یه شهادت رسیده اند و هیچ گونه ناراحتی به خود راه ندادم  و همیشه دعا می کنم  که همه شهدا و فرزندم هم نشین امامان ائمه «ع» باشند. 

مادردرمورد فعالیت های اجتماعی شهیداین گونه ادامه داد:
فرزندم صدای بسیار خوبی داشت و همیشه در ماه محرم در مسجد به نوحه سرایی می پرداخت. همه شهید را دوست داشتند.در کلاس های قرآن شرکت فعال داشتند .

نحوه رفتن به جبهه:
 یک روز شهید نزد من آمد و به من گفت: مادر جان من از همه دوستان و همسنگرانم عقب ماندم. حالا اگر شما رضایت بدهید و یا ندهید من به جبهه می روم. یک شب خواب دیدم که از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش قرار گرفته است. وقتی جسد و پیکر پاکش را در بیمارستان مشاهده کردم؛ دقیقا از همان  نقطه به شهادت رسیده بودند. 

خداوند به ما توفیق بدهد تا بتوانیم راه شهدا را ادامه بدهیم و پاسدار خون شهدا باشیم تا در آن دنیا مدیون خون شهدا نباشیم. اگر این شهیدان انقلاب نبودند و از انقلاب و اسلام و ناموس ما دفاع نمی کردند معلوم نبود که عاقبت ناموس، کشور، اسلام، به چه صورتی می شد و عاقبت کار به کجا ختم می شد. باشد که ادامه دهنده خون شهدا باشیم. 
خداوندا روحشان شاد و راهشان را پر رهرو باد.
منبع: معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده