شهید احمد کیا
این ها برایت نوشتم بخاطر این بود که تو هم بدانی در آنجا چه خبره البته اینطور که می گویند جان آدم خیلی بی ارزش شده فرض توی خانه نشسته ای و یک مرتبه یک بمب می اندازند یا می میری و یا معلول می شوی.

به گزارش نوید شاهد گلستان: «شهید احمد کیا»،  یکم آبان 1334، در شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش «وجیه اله»، کارمند بود و مادرش «بی بی نسا» نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و دیپلم گرفت سال1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد.به عنوان استواردوم ارتش در جبهه حضور یافت. ششم دی1363، با سمت تعمیرکار هلیکوپترهای ضد دریایی در کوههای کرکس اصفهان دچار سانحه هوایی شد و بر اثر سقوط هلیکوپتر به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده عبداله زادگاهش واقع است.

در بین زخمی ها  یک بچه 7 ساله بود که تیرخورده بود پسربچه 17 ساله یک دستش قطع شده بود

عشرت جان و الهه خانم سلام

امیدوارم حال شما عزیزان خوب باشد من هم حالم خوبه و دعاگوی شما هستم .من چند روز پیش رفته بودم بندرامام خمینی و بندر ماهشهر میدانی چرا؟ که یکی از هلی کوپترهای ما که در آنجا مشغول انجام مأموریت هستند، خراب شده بود. ما رفتیم آن را درست کنیم. امروز دو روزه که برگشتم بوشهر، بعد از آنکه رفتیم و هلی کوپتر را درست کردیم، یک کمی در شهر گشتم. همچنین به بیمارستان رفتم. 

بندر ماهشهر یکی از شهرهای خیلی نزدیک به آبادان و خرمشهر، در آنجا آواره های جنگی که خانه هاشان خراب شده و از آبادان و خرمشهر آمده بودند فراوان بود در بیمارستان هم پر بود از زخمی ها و معلول ها که اکثراً افراد غیر نظامی و بیشتر آنها بچه ها و زن ها و پیرمردها بودند و ضع بدی بود. یکی دستش قطع بود یکی پاش قطع بود خلاصه هرکدام یک جور بیماری داشتند.

 بعد از دو روز که در آنجا بودیم البته موقع رفتن با هلی کوپتر رفته بودیم و موقع آمدن هم با هلی کوپتر برگشتم و همانطور که دفعه های قبل گفته بودم هلی کوپترهای ما زخمی ها را می آورند. بوشهر و از آنجا به جاهای دیگر می برند و ما هم را هلی کوپتر رفتیم به بیمارستان و عده ای را سوار کردیم در حدود 14 نفر رخمی بودند. یعنی بیشتر نمی توانستیم سوار کنیم که در بین آنها یک بچه 7 ساله بود که تیرخورده بود پسربچه 17 ساله یک دستش قطع شده بود از ماهشهر یا بوشهر با هلی کوپتر 2 ساعت راه بود و خیلی آدم ناراحت می شد زخمی ها همه کف هلی کوپتر دراز کشیده بودند.

 ما هم که 20 نفر سالم بودیم نشسته بودیم خلاصه خیلی صحنه بدی بود و خلاصه رسیدیم بوشهر و آنها را بردند بیمارستان و ما هم رفتیم سرکار، این ها برایت نوشتم بخاطر این بود که تو هم بدانی در آنجا چه خبره البته اینطور که می گویند وضع آبادان بهتر شده اسن. جان آدم خیلی بی ارزش شده ایت. فرض توی خانه نشسته ای و یک مرتبه یک بمب می اندازند یا می میری و یا معلول می شوی بنظر من اگر بمیری بهتره تا اینکه یک پا و یا یک دست خودت را از دست بدهی .

باید ببخشید که ناراحتت کردم. می دانم که ناراحت میشوی چون هر انسانی از این وضع ناراحت میشود. بگذریم در این نامه هم  من چند تا عکس برایت می فرستم. دلم برایتان تنگ شده است. هم برای تو و هم برای الهه خانم، امیدوارم خوب ازش نگهداری کنی تا زودتر بزرگ شود.

 راستی من عکسهای الهه را که داده بودم ظاهر کنند گرفتیم ولی هنوز وقت نکردم. برم دنبال دفترچه بیمه ان شاالله هروقت وقت کردم میرم دنبالش. راستی دیروز می خواستم تلفن کنم و بگویم تا تو بیایی و با هم صحبت کنیم بعد فکر کردیم ممکنه گرگان هوا سرد باشد.  و الهه سرما بخورد. حالا شاید هم تلفن کردم عشرت مواظب خودت و الهه باش دیگر کاری ندارم و شما را به خدا می سپارم . به امید دیدار .

منبع: معاونت فرهنگي و آموزشي بنياد شهيد گلستان/ پرونده فرهنگي شهدا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده