امیران ارتش
ما در آرزوي شهادتيم ما شهادت را سرآغاز زندگي واقعي مي دانيم از آن هراسي نداريم
به گزارش نوید شاهد گلستان: شهید «محمد اسماعیل اســكندري»، سي ام اردیبهشــت،1343، در  روستاي مهترکلاته از توابع شهرستان کردکوي به دنیا آمد. پدرش گل وردي، کشاورز بود و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1365ازدواجکرد. به عنوان ستوان دوم ژاندارمري در جبهه حضور یافت. نوزدهم مرداد ،1366با سمت فرمانده گروهان در سنندج توسط نیروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله به شهادت رســید. مزار او در گلزار شهداي امامزاده روستاي روشن آباد تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.

نامه ای از شهید «محمد اسماعیل اسکندری»،
سلام و صلوات خدا و ملائکه بر رسولان بزرگ پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد بن عبدالله (ص) و بر همه ائمه معصومين واولياء مقربش و بر امام بزرگوارمان خميني کبير اميد مستضعفان و محرومان و درود بروان پاک همه شهيدان گلگون کفن راه خدا گرچه در مجموع با شناختي که از خودم دارم و خدا به من از خودم آگاهتر است.

 اين لياقت را در خود نمي بينم که آبرومندانه با شهادت به لقاء الله بپيوندم ولي از آنجا که رحمت الهي و سيعتر از بي لياقتي ماست. اميد آن دارم که شهادت نصيبم گردد و چون چندين بار در ژاندارمري تقاضاي داب طلب به جبهه هاي نبرد را داشتم چون موافقت نمي شد بار ديگر تقاضايم را به همان شماره پيرو مي زدم حتي در زمان آموزش براي حمله خيبر که مدت دوره آموزشي ديده بوديم.

تعداد زيادي داوطلب بوديم که اسامي را نوشته بوديم که پيش فرمانده ناحيه برده بودند که فرمانده ناحيه در صبحگاه تشويق نامه اي براي ما نوشته بود زماني که درجه گرفته بوديم تعدادي باز داوطلب به جبهه ها بوديم ولي گفته بودند که استان مازندران درجه دار کم دارد. شما بايد در همين استان خدمت کنيد. مانند جبهه ها مي باشد. ولي زماني سر واحدهاي خود رفته بوديم باز تقاضاي جبهه کرديم.
 حتي به مسئول عقيدتي سياسي هم گفته بوديم اگر چنين کار بکني از تو تا آخر تشکر مي کنم. يک قولي داده بود ولي جواب باز نه او بود که تقسيم بندي ناحيه به ناحيه شروع اسامي از تهران آمد که اولين نفر براي منطقه کردستان نوشته بود و اسم خودم بود خيلي خوشحال بودم. ولي خانواده ناراحت چرا که تازه ازدواج کرده بودم ولي خودم از خوشحالي نمي دانستم کي اعلام مي کنند که به کردستان منتقل بشويم.

 روزي در پاسگاه مشغول خدمت بودم که يکي از بچه هاي خودمان منتقل به کردستان شده بود ولي اسم من بدبخت نيامده بود. گفته بروم که چرا اسم من نفر اول بوده و نيامده براي که از همه آخر تو بودي آمد گفته بود که از بدبختي ما است. چون اين برادرمان هنوز منطقه عمليات نرفته بود و خيلي ناراحت اسم من نيامده بود ولي به فرمانده پاسگاه گفته بودم که تسويه حساب کامل من را بده که من مي روم گروهان تسويه حساب بگيرم. در همين بحث بودم که يک مرتبه صداي بي سيم پاسگاه به صدا در آمد فوري گوشي برداشتم گفته اين اسامي فوراً تسويه حساب کامل و به گروهان معرفي و اعزام گردند.

 ديدم که اولين نفر نوشته ام گروهبانيکم محمد اسماعيل اسکندري منطقه کردستان خيلي خوشحال تسويه حساب را گرفتم به گروهان رفتم فوراً تسويه حساب گروهان را هم گرفتم به طرف گرگان که باز معرفي به گردان مرزي گرگان شديم که تسويه حساب بکنم همة اينها تمام شد که گفته بروند روز 13 شهريور خود را به کردستان معرفي بکنيد بچه ها زياد بودند رفتم با خوشحالي به اميد شهادت.

 
نامه ای از شهید «محمد اسماعیل اسکندری»،
1- دنيا بداند به همه مقدسات عالم سوگند براي نان و مسکن و آزادي حيواني و دمکراسي و خاک حرکت نمي کنم تنها هدفم اين است آئين رهائي بخش اسلام که فقط آنرا راه نجات مستضعفان و محرومان ميدانم بر دنيا حاکم شود که اين تنها راه فلاح است.
 
2- به امام عزيزمان به اين اسوه بحق الهي و الگوي مجسم اسلام بگوئيد تا آخرين قطره خون دست از او و راهش بر نخواهيم داشت زيرا راه او راه مهدي است و فرياد او فرياد امام زمان و حسين است بگوئيد به اممان تا جان در بدن داريم با هر نداي مخالف راهت خواهيم جنگيد.

3- ملت مسلمان و قهرمان ايران و روستاي عزيزم بداند بايد قاطعانه در همان مسيري که تاکنون ما را زير بار اسارتها و بردگيها نجات داده و ميرود تا حکومت عدل جهاني امام زمان را محقق ساز و يعني راه خدائي امام عزيزمان گام بردارد که هر فريادي غير آن خيانت به قرآن و اسلام و پايمال کردن خون پاک شهدا است.
 
4- با فريادي بلند به همه مخالفين اسلام و انقلاب خونبار اسلامي اعم از کفار و منافقين و خلاصه وابستگان شرق و غرب بگوئيد به کوري چشمان کورتان و به سوزش قلبهاي سياهتان تا خون در رگ ماست خميني رهبر ماست و بدانيد حتي آن لحظه که در بيابان خشک يا در روي سنگريزها يا در خيابان اين خاک مقدس اسلامي خونمان با گلوله هاي آمريکائي روسي شما بزمين ريخته شود با خونمان بر دشت و کوه و صحرا خواهي نوشت اسلام پيروز است چپ و راست نابود است بدانيد تا اين امت پشت سر امام بزرگوارش زير حمايت مستقيم خداي مهربان است به شما اجاره جولان در اين ميدان را نخواهد داد و به فريب خوردگان و گمراهان بگوئيد آخر خواهر و برادر بيچاره من با چه راهي بوسيله کدامين مکتب مي خواهيد خلق را نجات دهيد آخر خواهر و برادر عزيزم کدام رهبر را دلسوز تو و بدورتر از هواي نفس تو از امام داري که بدنبال غير او بروي فکر کن تأمل کن بينديش که اگر غفلت را بکار اندازي حتماً راه رستگاري را خواهي يافت لجاجت نکن به راه خدا و مردم برگرد که نجات تو در آن است و راه باز است .

5- به آمريکاي جهانخوار اين شيطان بزرگ و شوروي تجاوزگر و ديگر غارتگران بگوئيد به سران درندة دولت امپرياليستي آمريکا بگوئيد بيشرفها، نامردها، خونخوارها، يک پاسدار ناچيز اسلام و قرآن و امام در آخرين روزهاي حيات دنيوي خود فرياد زد و حتماً با خونش نيز فرياد مي زند. که مرگ بر آمريکا مرگ بر شوروي مرگ بر چپاولگران شرق و غرب بدانيد.
 ما در آرزوي شهادتيم ما شهادت را سرآغاز زندگي واقعي مي دانيم از آن هراسي نداريم و اما مي پردازم به سلام سلام گرام به خانواده برسانيد. بگوئيد که فرزندت شهيد شده به سوي خداي خود بازگشت سلام بر مادر عزيزم که شبها برايم بيدار نشسته که فرزندش گريه وزاري نکند. از تو طلب بخشيدن مي کنم و شيرت را بر من حلال کن برايم  زياد از حد گريه نکن.
 مي دانم تو هميشه در زير سوزن دکتر به سر مي بري از تقاضاي دارم کريه نکن فقط دعا کن و سلام بر تو اي پدر مهربان و بهتراز جانم از شما پدر عزيزم طلب بخشيدن را دارم مکن باشد. روزي شما را حرفي نامربوط زده باشم ولي چنين ان شاء الله که نبود سلام مرا پذيري و از شما پدر عزيزم تقاضائي دارم براي کريه مکن شما هم مانند مادرم هميش مريض هستيد.
 فقط دعا کن و شما برادر بزرگوار علي جان سلام گرام برادر کوچکتر از خودت را بپذيريد. از شما برادر که اينجا مرا ياري کردي از شما برادر تشکر مي کنم من هنوز کارهائي که براي من انجام داده ايد براي شما انجام ندادم خيلي پيش تو برادر شرمنده ام که کارهايت را جبران کنم و کارهاي خانم شما را سلام ( به زن دادش عزيزم اميدوارم که مرا بخشي چون چند باري به شما حمله کردم و کتک زدم دست خودم نبودم بلکه عصابم خورد بوده است سلام بر برادرزاده هايم اکرم و اعظم و اختر شهرام خداوند شما براي برادر عزيزم نگه بدارد.
 سلام بر برادر کوچکتر از خود ابراهيم عزيزم از شما تقاضاي اين راه پر نعمت امام را دارم که يک لحظه از مسير امام کج نشوي سلام مرا هم بپذيري درسهاي خودت را بخوان سلام بر خواهران عزيزم و دامامان عزيزم سلام مرا بپذيريد از شما طلب بخشش را دارم. 
سلام بر تک تک خانواده هاي عموها و پسر عموها واين خانواده هم طلب بخشش مي کنم و اميدوارم که مرا بخشند و از همسايه ها را سلام مي رسانم و اميدوارم که مرا بخشند راستي يک سفارش دارم به خانواده عزيز راضي نيستم هيچگونه خرجي جز مجلس ختم که از مستحبات و شايد بعضي وقتها مکروه هم حتي باشد انجام گيرد. اگر قصد داريد حتي يک کيلو خرما بخريد به حساب دولت واريز نمائيد تا کمکي به حکومت اسلامي باشد اعمال احيانا خرافي مثل حجله در اولويت مي باشد.

 راضي نيستم کوچکترين اسرافي حتي يک لامپ اضافي يک قطره آب اضافي و ... در جريان مراسم ختم يا شب هفت انجام شود و تا خداي ناکرده ضرري هر چند کوچک به دولت اسلامي وارد شود. کليه مستحبات خصوصاً نماز با اهميت جمعه نماز جماعت نماز اول وقت در برنامه ها ترک نشود. اگر خداي مهربان خواست و من ظاهراً و بنظر شما شهيد شدم نگوئيد شهيد شده و شهيد احتياج به دعا ندارد. اولاً شهادت خالصانه در راه خدا خيلي مشکل است و نصيب کمتر کسي مي شود. اگر شهادت واقعي نيز باشد حتماً احتياج به دعا دارم لذا بجاي هر کاري ديگري برايم طلب آمرزش کنيد که سخت محتاجم. 
الله اکبر خميني رهبر مرگ بر آمريکا شوروي و منافقين و صدام 
مرگ بر ضد ولايت فقيه 
برادرشما و فرزند ناقابل شما محمد اسماعيل اسکندري 
منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرنده فرهنگی شهدا
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده