سيدولي الله رضوي زاده، فرزند سيد اسماعيل و گل آبتون رجائيان ، در هفتم مرداد ماه سال 1339 در روستاي هونجان متولد شد. بچه اي آرام و ساكت بود و در دامداري و كشاورزي به پدرش كمك مي كرد.

زندگی نامه شهید سید ولی الله رضوی زاده

نویدشاهد: سيدولي الله رضوي زاده، فرزند سيد اسماعيل و گل آبتون رجائيان ، در هفتم مرداد ماه سال 1339 در روستاي هونجان متولد شد. بچه اي آرام و ساكت بود.

در دامداري و كشاورزي به پدرش كمك مي كرد.

احترام گذاشتن به پدر ومادر را بر خود واجب مي دانست و هر جا كه مي خواست برود از آنها اجازه مي گرفت.

از همان كودكي با اسلام آشنا شد. در مراسم مذهبي، جلسات دعا و زيارت عاشورا شركت مي كرد.

به مسجد مي رفت. به عبادت مي پرداخت. روزه مي گرفت . مقيد به مسايل مذهبي بود.

دوره ابتدايي را در مدرسه ابوذر )فعلي ( روستاي هونجان از سال 1347 شروع و در سال 1353 به پايان رساند. تكاليف درسي اش را به نحو احسن انجام مي داد و يك مرتبه هم مردود و يا تجديد نشد.

مقطع راهنمايي را از سال 1353 تا 1356 در مدرسه حضرت جواد الائمه)ع( همان روستا و دوره دبيرستان را از سال 1356 تا 1359 در مدرسه نشاط، شهرستان اصفهان سپري نمود.

او در رشته علوم انساني، موفق به اخذ ديپلم شد. در دانشگاه ثبت نام كرد، قبول هم شد ولي نرفت و عضو سپاه گرديد.

خدمت سربازي را در اروميه گذراند . او در مواقع عصبانيت سكوت اختيار مي كرد.

اوقات بي كاري، كتاب هاي ديني، مذهبي و به خصوص كتاب هاي حضرت امام )ره( را مطالعه مي نمود.

هنگام مشكلات مقاوم و صبور بود و خانواده اش را دلداري مي داد.

در كارهاي جمعي حضور داشت، به خصوص در كارهاي خدماتي روستاي محل اقامتش، هونجان، فعاليت چشمگيري داشت . كارها را زودتر از ديگران انجام مي داد تا مبادا باري روي دوش مردم بيفتد.

زمان تحصيل در شهر اصفهان عليه رژيم طاغوت فعاليت هايي انجام مي داد. در روستا نيز با خوانين مبارزه مي كرد. او از خوانين روستا كه مردم را زير يوغ ستم مي بردند- بيزار بود.

او به افرادي كه در جهت انقلاب قدم بر مي داشتند، علاقه داشت.

به امام علاقه مند بود و در خط ايشان حركت مي نمود. آرزوي خدمت در راه اسلام را در دل مي پروراند.

بعد از پيروزي انقلاب، نسبت به مسائل انقلاب و روند آن حساس بود .در ايجادپايگاه بسيج در روستا فعاليت مي كرد. در خدماتي كه بسيج براي كمك به محرومين انجام مي داد، حضور داشت. رابطه خوبي با مردم برقرار مي كرد. اكثر اوقات در پايگاه بسيج بود.

در سال 1361 عضو سپاه پاسدران انقلاب اسلامي گرديد و مشغول خدمت به انقلاب شد.

او پاسدار شد، چون مي خواست با اين لباس بهتر به اسلام خدمت كند.

پس از مدتي مسئول پايگاه بسيج روستاهاي هونجان و اسفرجان شد.

با شروع جنگ تحميلي، در بيست سالگي از طريق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي راهي جبهه هاي حق عليه باطل شد.

او چون اسلام را در خطر ديد؛ به خاطر دفاع از اسلام ، مبارزه با رژيم بعث عراق رفتن به جنگ را از همه چيز واجب تر دانست.

او در جهت انقلاب حركت مي كرد. مي گفت:« ما تا زنده هستيم بايد در جبهه حضور داشته باشيم و تا پيروزي جنگ ايستادگي نماييم. »

او به حرفهاي كساني كه به جبهه نمي رفتند، اهميت نمي داد. بيشتر كارهايش براي رضاي خدا بود . همه را به كارهاي خوب راهنمايي و نصيحت مي نمود و امر به معروف مي كرد.

حدود بيست و سه ماه در جبهه حضور داشت.

به خاطر شجاعت و مديريت خوب، مدتي معاون گردان بود . و سپس فرمانده گردان امام حسين)ع( تيپ 44 قمر بني هاشم)ع ( گرديد.

حبيب الله رجائيان، همرزم ، نقل مي كند:« او از تواضع بالايي برخوردار بود و با افراد به خوبي رفتار مي كرد. با توجه به اينكه معاون گردان بود، با نيروهاي بسيجي خيلي صميمي رفتار و طوري برخورد مي كرد كه كسي احساس نمي كرد فرمانده در بين رزمندگان است. با توجه به اين كه من با ايشان در كادر گردان بودم، موقعي كه فرمانده دستوري مي داد، ايشان تابع آن دستورات بود و هر مأموريتي را پذيرا بود. »

به نيروهاي گردان آموزش مي داد. در پشت جبهه در پايگاه بسيج حضور داشت و به جمع آوري كمك هاي مردمي به جبهه و اعزام نيرو مي پرداخت. مسجد را سنگر مي دانست. از طريق مسجد براي رزمندگان كمك مالي جمع آوري مي نمود. اكثر اوقات مرخصي را در پايگاه مي گذراند.

به مرخصي كه مي آمد فكرش جبهه بود؛ خودش اين جا ولي دلش نزد رزمندگان. زماني كه دهه فجر مي شد به برپايي نمايشگاه عكس مي پرداخت.

با فاميل رفت و آمد مي كرد، به خصوص اگر در فاميلشان، خانواده شهيد بود، به آن خانواده بيشتر رسيدگي مي كرد و سعي مي نمود مشكلات آنها را حل نمايد.

در مراسم تشييع وبزرگداشت شهدا شركت مي كرد . به شهدا علاقه داشت.

سيدولي الله در خيلي از عملياتهاي سپاهيان اسلام شركت داشت . در عمليات محرم- كه برادرش را از دست داد - با عزمي راسخ و تصميمي قاطع در جبهه باقي ماند.

سيدولي الله رضوي زاده در سال 1364، با خانم صغري رجائيان ازدواج نمود كه مدت زندگي مشترك آنها هجده ماه بود. ثمره اين ازدواج يك پسر به نام محسن است. او هشت ماه بعد از تولد فرزندش به شهادت رسيد.

همسرش مي گويد:« من به خاطر اخلاق خوب و پاسدار بودنشان به ايشان جواب مثبت دادم. يك ماه بعد از ازدواجمان عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد. او بين خانواده خودش و خانواده من فرقي نمي گذاشت .دلسوز بود. وقتي پدرم كاري داشت، با ايشان مشورت مي كرد و ايشان هم خيلي به پدرم علاقه داشت.»

اخلاق و ايماني قوي داشت. او ديرتر از همه غذايش را مي گرفت و به رزمندگان درس ايثار و فداكاري مي داد. در كارهاي جمعي هميشه پيشتاز بود. اگر قرار بود مكاني در جنگ فتح شود، او جلوي ستون بود.

رحمت الله رجائيان نقل مي كند:« در عمليات بدر، او فرمانده گروهان بود. وقتي به پل جويبر رسيديم، بايد آن پل تخريب و منهدم مي شد. او با تخريب چي ها براي انهدام رفت كه اصلاً وظيفه اش نبود و براي بالا بردن روحيه رزمندگان همراه تخريب چي ها رفت و مواد منفجره را خودش كار گذاشت.»

همسرش مي گويد:« ايشان از همسنگرانش تعريف مي كرد . از دعاي كميل و زيارت عاشورا خواندن. از خاطراتي كه در عملياتها داشتند.

فعاليت هاي رزمندگان را زياد بازگو مي نمود. يك بار تعريف مي كرد : در يكي از عمليات ها، ما با شش نفر از برادران در خواب بوديم كه يك موش از آستينم بيرون پريد و من با پرش موش از خواب بيدار شدم و ديدم كه عراقي ها حمله كرده اند و صداي توپ شديد دشمن مي آمدكه سريع ديگر رزمندگان را از خواب بيدار كردم. در جبهه چون به خاطر دفاع از اسلام هستيم، خدا به ما بسيار كمك مي كند. حتي يك موش را مأمور مي كند كه رزمندگان از خواب غفلت بيدار شوند. »

هيچ وقت نماز شبش ترك نمي شد. دائم با خدا راز و نياز مي كرد و شهادتش را از خداوند مي طلبيد. هر وقت به مرخصي مي آمداز چهره اش مشخص بودكه به طرف شهادت پرواز مي كند.

همسرش در ادامه مي گويد:« آخرين باري كه براي مرخصي آمده بود، چهره اش خيلي عوض شده بود. انگار از پيشانيش نور مي باريد. به هر كس بدهكاري داشت، پرداخت نمود . از همه حلاليت طلبيد، چون خودش مي دانست كه ديگر برنمي گردد . با بچه اش بازي مي كرد و او را بغل مي نمودو با خود به بيرون مي برد . اين در حالي بود كه قبلاً خجالت مي كشيد، فرزندش را بغل كند . هر چه از وسايل زندگي نياز داشتيم خريداري كرد و دوست داشت هر چه زودتر به جبهه برود، چون دلش پيش رزمندگان بود.»

به خانواده اش توصيه مي كرد:« از رفتن من به جبهه ناراحت نباشيد، فاطمه گونه رفتار نماييد و فرزندم را مانند امام حسين)ع ( تربيت كنيد كه اسلحه پدرش، حضرت علي )ع)، را برداشت كه او نيز بع د از شهادت من اسلحه مرا به دوش بكشد.

پيرو ولايت فقيه باشيد و اين دستاوردهايي كه با خون شهيدان به دست آمده، نگذاريد از بين برود . حجاب خودتان را حفظ نماييد . از حضرت زهرا(س) الگو بگيريد و در بسيج شركت نماييد. »

سيدولي الله رضوي زاده در1365/12/9 در عمليات كربلاي پنج به شهادت رسيد و جسدش تا سال 1374 در منطقه باقي ماند.

همسرش در پايان نقل مي كند:« با شهادت ايشان بر نيروي ايمان ما اضافه شد. ما اميدوار بوديم كه ايشان در اسارت هستند اما در1374/5/10  جنازه ايشان را به ما تحويل دادند. »

پيكر پاكش بعد از تشييع در گلزار شهداي روستاي هرنجان از توابع شهرستان شهرضا به خاك سپرده شد.

پي نوشت ها

-1 پرونده كارگزيني شاهد

-2 رضوي زاده، سيداسماعيل- سرگذشت

پژوهي، ص 5

-3 همان، ص 4

-4 رضوي زاده، سيداسدالله- سرگذشت

پژوهي، ص 27

-5 رضوي زاده، سيداسماعيل- سرگذشت

پژوهي، ص 7

-6 همان، ص 8

-7 همان، ص 6

-8 رجائيان، حبيب الله- سرگذشت پژوهي،

ص 30

-9 رضوي زاده، سيداسماعيل- سرگذشت

پژوهي، ص 5

-10 همان، ص 7

-11 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد،

ص 1

-12 رضوي زاده، سيداسدالله- سرگذشت

پژوهي، ص 25

-13 رضوي زاده، سيداسماعيل- سرگذشت

پژوهي، ص 9

-14 همان، ص 8

-15 رضوي زاده، سيداسدالله- سرگذشت

پژوهي، ص 25

-16 همان، ص 26

-17 رجائيان، حبيب الله- سرگذشت پژوهي،

ص 31

-18 رجائيان، رحمت الله- سرگذشت

پژوهي، ص 31

-19 همان، ص 30

-20 رجائيان، حبيب الله- سرگذشت پژوهي،

ص 31

-21 همان، ص 29

-22 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 18 و 16

-23 رضوي زاده، سيداسدالله- سرگذشت

پژوهي، ص 36

-24 رجائيان، حبيب الله- سرگذشت پژوهي،

ص 30

-25 همان، ص 31

-26 رجائيان، صغري - سرگذشت پژوهي،

ص 18

-27 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-28 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 18

-29 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-30 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد،

ص 1

-31 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 18

-32 رجائيان، رحمت الله- سرگذشت

پژوهي، ص 30

-33 رضوي زاده، سيداسماعيل- سرگذشت

پژوهي، ص 8

-34 رجائيان، حبيب الله- سرگذشت پژوهي،

ص 30

-35 رضوي زاده، سيداسماعيل- سرگذشت

پژوهي، ص 13

-36 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 16

-37 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-38 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد،

ص 2

-39 رجائيان، حبيب الله- سرگذشت پژوهي،

ص 31

-40 همان، ص 30

-41 رضوي زاده، سيداسدالله- سرگذشت

پژوهي، ص 27

-42 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-43 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 18

-44 رجائيان، حبيب الله- سرگذشت پژوهي،

ص 30

-45 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 16

-46 همان، ص 17

-47 همان، ص 16

-48 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-49 همان

-50 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 15

-51 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-52 رضوي زاده، سيداسماعيل- سرگذشت

پژوهي، ص 12

-53 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 15

-54 همان، ص 16

-55 همان، ص 17

-56 رجائيان، رحمت الله- سرگذشت

پژوهي، ص 31

-57 رجائيان، صغري- سرگذشت پژوهي،

ص 18

-58 همان، ص 16

-59 همان، صص 19 و 17

-60 همان، ص 17

-61 رجائيان، رحمت الله- سرگذشت

پژوهي، ص 31

-62 رضوي زاده، سيداسدالله- سرگذشت

پژوهي، ص 27

-63 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد،

ص 1

-64 رجائيان، صغري - سرگذشت پژوهي،

ص 19

-65 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد،

ص2

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده