سایت سردار شهید عادل دادخواه
پنجشنبه, ۰۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۳
در عيد قربان 1340 در گنبد کاووس متولد شد. سوم دبيرستان بود که پدرش فوت کرد. از آن به بعد مسئوليت بزرگ کردن بچه ها و خرج و مخارج زندگي مادرش را عهده دار شد. از اول راهنمايي نماز مي خواند. بعد از گذراندن دوره ي دبيرستان ديپلمش را در رشته ي اقتصاد اجتماعي گرفت. توصيه به حجاب، نماز جماعت و اول وقت مي کرد. در پايگاه بسيج مسجد فعاليت زيادي داشت. او در زمينه ي ورزش کشتي فعاليت مي کرد. او در زمان انقلاب در راهپيمايي هاي عليه شاه شرکت مي کرد. در سال 1360 از طريق سپاه گنبد کاووس به جبهه اعزام شد.
نام: عادل
نام خانوادگي: دادخواه
نام پدر: نصرت
محل تولد: گنبد کاووس
تاريخ تولد: 1340
وضعيت تاهل: متاهل
عضويت: سپاه پاسداران
محل شهادت: جزيره ترابه
تاريخ شهادت: 1363/11/24
زندگي نامه سردار شهيدعادل دادخواه
در عيد قربان 1340 در گنبد کاووس متولد شد. سوم دبيرستان بود که پدرش فوت کرد. از آن به بعد مسئوليت بزرگ کردن بچه ها و خرج و مخارج زندگي مادرش را عهده دار شد. از اول راهنمايي نماز مي خواند. بعد از گذراندن دوره ي دبيرستان ديپلمش را در رشته ي اقتصاد اجتماعي گرفت. توصيه به حجاب، نماز جماعت و اول وقت مي کرد. در پايگاه بسيج مسجد فعاليت زيادي داشت. او در زمينه ي ورزش کشتي فعاليت مي کرد. او در زمان انقلاب در راهپيمايي هاي عليه شاه شرکت مي کرد. در سال 1360 از طريق سپاه گنبد کاووس به جبهه اعزام شد.
او مي گفت جبهه رفتن يک تکليف شرعي است و بر همه ي ما واجب است. به خانواده ي شهدا احترام مي گذاشت. او در سال 1363 ازدواج کرد. آرزوي آن پيروزي در جنگ، زيارت کربلا و نجف اشرف و شهادت بود. عادل در اسفند ماه 1363 براي شناسايي به جزيره ي ترابه رفته بود که بر اثر اصابت ترکش شهيد شد.
وصیت نامه شهید :
بسم الله الرحمن الرحيم
تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله (ص) در جهان طنين نيفکند، مبارزه هست، ما هم هستيم. (امام خميني)
برادران و خواهران بيدار دل، شما که در پشت جبهه هستيد و يار رزمندگان اسلام و اماميد. از شهيد شدن سربازان اسلام و بزرگان اسلام دلگير نباشيد و بدانيد کساني که شهيد مي شوند، نمي ميرند. آن ها هستند تا وقتي که زندگي هست. براي ظهور و فرج امام زمان (عج) و براي سلامتي و طول عمر مستضعفين، امام خميني، دعا کنيد. مرگ بر تمام رژيم هاي غير انساني.
برای ملاحظه و دیدن سایر بخش هایی سایت شهید معظم به آدرس :
http://shahiddadkhah.ir/
از خاطرات گرانقدر شهید که به دست خود نوشته شده است :
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
چهار سالم بود که شهید شدن .خوب یادمه قبل از اینکه خبر شهادتش برسه من خواب دیدم حیات خونه عمه ام مراسم هست حلوا پخش میکنن.
ازش چهره خندان تو ذهنم هست
قبل رفتن به جبهه من و پدرم که ارتشی بود بدرقه اش کردیم .بابام برای شوخی منو گذاشت تو مینی بوسی که عادل هم توش بود خودش رفت .انتطار داشت گریه کننم ولی من اطمینان داشتم که برمیگرده گریه نکردم . راننده در جریان بود ماشین رو حرکت داد بابام بیرون بود بازم من گریه نکردم.... عادل و دوستاش کلی خندیدن . اآخرسر صدای فریاد بابام اومد اقای راننده وایستا وایستا دخترم تو ماشینه