روایتی از روزهای حماسه ساز/تنها انگیزه ای که در آن زمان وجود داشت عشق به اسلام و قرآن بود
محمد داود معینی فرزند مرحوم محمد متولد دوازدهم اسفند 1339 در شهر شهید پرور گرگان، در خانوادهای مذهبی و سنتی رشد و نمو داشتم و همزمان با اواحر دوره دبیرستان با ندای آزادیبخش حضرت امام ره و انقلاب اسلامی آشنا شدم و همگام با دیگر دانش آموزان انقلابی در سراسر کشور در تظاهرات های قبل از انقلاب که منجر به فروپاشی رژیم ستم شاهی گردید شرکت می کردم.
و خاطرات ماندگار آن زمان را هرگز فراموش نمی کنم با اوج گیری انقلاب و پیروزی شکوهمند ملت غیور و قهرمان عزیزمان همچنان در صحنه ماندم و با اخذ دیپلم علوم تجربی در سال 57 در نهاد سپاه تازه تاسیس گرگان به مراقبت از انقلاب پرداختم و در سال 58 به عنوان اولین گروه اعزامی سرباز عازم تهران و شروع خدمت مقدس سربازی در پادگان سلطنت آبادکه مرکز آموزش های ویژه بود اعزام گردیدم.
و بعد از 3 ماه آموزش داوطلبانه به کردستان که درگیر جنگ داخلی با گروه های ضد انقلاب بود اعزام گردیدم . و شروع دوران جدیدی را در زندگی تجربه کرده .با شروع جنگ تحمیلی استکبار جهانی با سرسپردگی صدام کافر و خائن در ارتش جمهوری اسلامی به گردان ضربت که متشکل از نیروهای سپاه و بیسج و پیشمرگان کرد مسلمان و ارتش لشکر 28 کردستان بود پیوستم و در پاکسازی و آزاد سازی و ایمن سازی قسمتهایی از کردستان عزیز بویژه در مسیر سنندج و مریوان توفیق حضور داشتم .
و با شدت گرفتن جنگ و نفوذ عراقی ها به مرزهای غرب همزمان در دو جبهه داخلی و مرزی به دفاع از آرمان های امام شهیدان پرداختم و در عملیات های متعدد درون و برون مرزی چریکی شرکت داشتم .
در مهر 59 در یک عملیات برون مرزی در مرز ایران و عراق در جبهه غرب (تپه شهدا به همراه تعدادی از همرزمان ارتش و سپاهی و پیشمرگان کرد مسلمان که شرکت داشتم مجروح گردیدم .
بعد از پایان خدمت به دعوت دوستان مدت 2 سال به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرگان در آمدم و در حوزه بسیج اعزام نیرو مشغول به خدمت گردیدم .
و بعد از دو سال برای ادامه تحصیل حوزوی به حوزه علمیه گران
(عمادیه ) رفتم و بعد از گذشت 12 سال تحصیل به استخدام دانشگاه آزاد اسلامی گرگان
در آمدم و در حوزه های فرهنگی مشغول به خدمت بودم و این اواخر هم توفیق خدمت در
حوزه امور شهدا و ایثارگران دانشگاه های آزاد اسلامی استان گلستان و گرگان را دارم.
.
چه انگیزه ای شما را به جبهه کشاند ودر چه عملیاتی و چگونه به درجه جانبازی نایل آمدید؟
تنها انگیزه ای که در اون زمان وجود داشت عشق به اسلام و قرآن و همچنین رهبری عارفانه و خلوص نیت حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بود تششعات معنوی معمار کبیر انقلاب برای من یک رابطه مرید و مرادی را بوجود آورده بود، سر تا پای وجودم را فرا گرفته بود .
البته ناگفته نماند در آن زمان بیشتر افرادی را که میشناختم و با آنها در ارتباط بودم چه برادران شیعی و چه اهل تسنن کردستان و چه ارتشی و غیر ارتشی اکثرا چنین روحیه ای داشتند .و این امر باعث میشد که در برابر ظلم و تجاوز روحیات استکبار ستیزی و مبارزه در ما تقویت گردد و به هیچ چیز فکر نمی کردیم جز رسیدن به هدف که پیروز و نابودی دشمنان بود . با همین روحیات و انگیزه بود که در عملیات های داوطلبانه حضور پیدا میکردم . این حقیر دو بار در طی این مدت به صورت جدی مجروح گردید . بار اول در عملیات چریکی بود در منطقه مرزی ایران و عراق در نقطه صفر مرزی که بعد ها معروف شد به تپه شهدا .که در این عملیات گروه عملیاتی ما که متشکل از 20 نفر بود در میدان مین گرفتار آمدیم . با توجه به این که تعدادی از همرزمانمان در همان لحظات اول به فیض شهادت نائل آمدند .اما لطف خدا شامل حال من و یک نفر دیگر از همرزمانم نگردید و با بدنی مجروح از چند ناحیه به مقر خود برگشتم و روانه بیمارستان مریوان گردیدم. برای بار دوم در عملیات گسترده محمد رسول الله بود که در مواجهه با نیروهای عراقی گرفتار موج انفجار گردیدم و از ناحیه گوش و فک بالا آسیب دیدم.این بار هم توفیق از ما سلب گردید .
در مورد عملیاتی که در آن زخمی شدید، توضیح دهید؟
از آغاز تجاوز گری صدام به میهن اسلامی ما یکی از مناطقی که به تصرف عراقی ها در آمده بود ارتفاعات هرگنه و شهرک هرگنه بود و از این نقطه خیلی راحت با خمپاره و سلاح های دیگر شهر مریوان را مورد هدف قرار میداد . برای همین بود که در سال 59 درست 8 مهر ماه نقشه عملیات باز پس گیری این ارتفاعات از دست عراق ها توسط نیروی چریکی متشکل از ارتش و سپاه و پیشمرگان کرد مسلمان اجرایی از سه ناحیه شروع شد.
و این حقیر هم توفیق داشتم در یکی از این گرو هها شرکت داشته باشم درست در شب عملیات متاسفانه گروه ما که از سخت ترین معبر وارد عملیات شده بودیم در میدان مین گرفتار شدیم و با توجه به فاصله بسیار کمی که با عراقی ها داشتیم و آنها در ارتفاع و بالای سر ما بودن و تسلط کامل داشتند و در این تپه که بعد از این عملیات معروف شد به تپه شهدا تعدادی از همرزمانمان به درجه شهادت نائل آمدند و چند نفری هم که سخت مجروح شده بودند به اسارت گرفته شدند . تنها دو نفر از گروه ما جان سالم به در بردند که یکی من بودم و دیگری یکی از همرزمانم از بچه های تهران .البته با بدنی مجروح و زخم خورده .
در این عملیات که هیچ گاه از ذهن من پاک نخواهد شد پیکر های شهدای ما باقی ماند و 3 سال بعد طی عملیات والفجر 4 در مهر ماه سال 62 که منجر به آزاد سازی کامل مریوان و اطراف آن گردید موفق شدیم بقایای پیکر های مطهر این عزیزان را در تپه شهدا جمع آوری و به خانواده های چشم انتظار آنها تحویل دهیم .یاد و خاطراتشان همواره جاوید و پاینده باد .
در مورد زندگی بعد از جانبازی ، توضیح دهید ؟
بعد از مجروح شدن علاوه بر آسیب جسمی که دیده بودم از نظر روحی مدتها تحت تاثیر بودم مخصوصا صحنه های شهادت همرزمانم که در مقابل چشمانم به شهادت رسیدند و بدن های مطهر آنها در میدان میدان تکه تکه شده بود باعث تاثر من می شد مخصوصا یکی از دوستانم که اهل اردبیل بود یادش بخیر شهید حسین صبور ...یکی از پاهایش و از زانو از دست داده بود با توجه به هیکل کوچکی که داشت برای انتقالش اون هم در شرایط گلوله باران شدید عراقی ها از بالای سر اقدام کردم و ایشان را روی شانه های خودم قرار داده بودم که بیارمش پایین ولی در همون لحظه انفجار نارنجکی دیگر که منجر به مجروحیت من هم شد هر دو به زمین افتادیم هرگز فراموش نمی کنم حتی تا همین لحظه هم صدای زمزمه اون شهید بزرگوار که یا حسین و یا زهرا می گفت در گوشم طنین انداز هست و آروم به من میگفت تو برو و خودت رو نجات بده ...واقعا تحملش سخته ولی به لطف خدا و جایگاه والای این عزیزان نزد خداوند تبارک و تعالی التیامی است برای امثال من که توفیق شهادت نصیب آنها نشده .
آیا جامعه امروز شباهتی به جامعه آن روزهای جنگ دارد؟
به نظر من اگر بخواهیم مقایسه کنیم این مقایسه به قول ما طلبه ها قیاس مع الفارق هست .نمشه صریحا این دو مقطع زمانی را با هم مقایسه کرد . ولی واقع امر این است که نظام ارزشی الهی در هر عصر و زمانی و در هر جامعه ای اصالت خودش رو داره و این غیر قابل انکار است دین که برای جامعه بشریت یک ارزش ثابت شده ای داره و در تمام جوامع از بدو خلقت به عنوان یک ودیعه نهاده شده است اینطور نیست که با گذشت زمان دستخوش تغییرات قرار بگیره ...جوامع دینی در هر عصر و زمانی که قرار بگیرن باز هم مخاطبینش انسان ها هستند و از آنجا که دین امری فطری می باشد و انسان ها هم فطرتا دین را پذیرا هستن ، می شود اینطور بیان کرد که جامعه امروز هم می تواند با توجه به شرایط خاص زمانی خودش و اقتضائات منحصر خودش باز هم هر حرکتی را که در راستای دین باشد رو خوب مدیریت کنه . درست مثل زمان ما که جنگ تحمیلی را با دفاعی مقدس پاسخگو بودیم جامعه دینی امروز هم می تواند در صورت لزوم هر گونه تهاجمی علیه دین رو با پاسخی کتناسب با زمان خودش پاسخگو باشد ....توکل به خدا ...فالله خیر الحافظین ...امید ما به همین جوانهاست .
چگونه می شود با نسل جدید ارتباط برقرار کرد و ارزشها ودفاع مقدس را به آنها شناساند؟
ببینید جوانان حال و حاضر ما چیزی از جوانانی مثل خود ما در اون زمان انقلاب و جنگ ، کم ندارند بلکه مزایایی دارند که جوانان اون زمان نداشتن . بنا براین شرایطی که ما در اون قرار گرفتیم فرصت بسیار مناسبی هست تا با ارتباط مناسب و درک متقابل از این جوانان بشود بهترین بهره رو برای رشد معنویت و حفظ و اعتلای دین مقدس اسلام و انقلاب اسلامی برد . ارتباط مناسب همراه با تکریم شخصیت و حفظ حقوق اونها و رعایت حریم همراه با خلوص نیت و صداقت و مهربانی و صفا و صمیمیت ، دقیقا همون کاری که حضرت امام روحی فدا در عصر خودش با جوانانی امثال ما کرد که ما توانستیم اینچین در آن برهه حساس سربلند بیرون بیاییم .دقیقا الان هم جوانان ما آمادگی های بیشتری برای سربلندی اسلام و نظام و میهن اسلامی مان دارند به شرطها و شروطها ...در یک کلام حفظ حریم و اعتبارد دادن به اونها یک فرمول داره که با این فرمول بدون هیچ مشکلی مسیر انقلاب ادامه خواهد یافت . اما فرمول این است که خدمتشما عرض می کنم : ارتباط صادقانه و صمیمانه با حفظ شخصیت و تکریم و اعتماد همه جانبه و راسخ = اعتقاد و استقامت و پایداری و حضور در صحنه جوانان ....والسلام
نجاتی/