«شهید سید وهاب الدین شیخ الاسلامی»؛ همانند مردم کوفه امام حسین (ع) را تنها نگذارید+عکس
چهارشنبه, ۰۵ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۳۲
« ای ملت ایران امام را یاری کنید و همانند مردم کوفه که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند، امام را تنها نگذارید و پیمان شکنی نکنید و برای پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام دعا کنید».
نوید شاهد گلستان؛ جوانان و نوجوانان دانش آموز در پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس
نقش برجسته و تعیین کننده ای داشته و با طلایه داری در جبهه ها و تقدیم بیش
از ۳۶۰۰۰ شهید و هزاران جانباز و آزاده در طول دوران جنگ تحمیلی دین خود
را به اسلام و انقلاب اسلامی به خوبی ادا نمودند.
شهید سید وهاب الدین شیخ الاسلامی
نام پدر: سید رمضان
نام مادر: سکینه بیگم نورمفیدی
ولادت :دوازدهم اردیبهشت 1350
شهادت : چهارم دی 1365
سن : 15 سال
محل شهادت : ام الرصاص
محل دفن : گلزار شهدای گرگان
آشنایی با شهید :
شهید سید وهاب الدین شیخ الاسلامی در دوازدهم اردیبشهت ماه سال 1350در شهرستان گرگان متولد شد. در دوران تحصیا همیشه شاگردی ممتاز و از هوش بسیار بالایی برخوردار بود. آخرین مقطع تحصیلی شهید شیخ الاسلامی در سال تحصیلی 66-65 بود که ایشان مشغول تحصیل در مقطع دوم دبیرستان در رشته ریاضی فیزیک در دبیرستان شهید بهشتی گرگان بودند. ایشان همیشه چهره ای گشاده و خندان داشت.
زمانی که برای آموزش نظامی به بسیج مراجعه کرد به علت پایین بودن سن موفق به ثبت نام نشد. از آن پس هر که را که در بسیج و دفتر نماینده ی حضرت امام در منطقه و امام جمعه گرگان نفوذی داشت واسطه قرار می داد تا او را ثبت نام نمایند.
بلاخره موفق به این کار شد و پس از گذراندن دوره ی آموزشی و تخصص آر پی چی از طریق بسیج گرگان عازم جبهه گردید و بدین ترتیب مقدمات آرزوی دیرینه ی او فراهم شد. او فریاد میهن پرستی خود را بر پهنه ی افق می کشید و برخاست تا پاره های هراسان شب را بدرد و دستان خود را به سوی ستاره های مشرقی دراز کند.
وی مدتی در پایگاه لشکر ویژه 25 کربلا بود و بعد از اینکه نام او را برای عملیات و جزء نیروهای عمل کننده نیاوردند، گریه کنان از مسئولین لشکر خواست تا با نیروهای عمل کننده وارد حمله شود. با اصرار زیاد او، مسئولین با او موافقت نمودند.
ایشان در حین عملیات زمانی که آر پی چی همرزمش به زمین افتاد، مسئولیت این مهم را بر عهده گرفت. تفنگ خود را کنار نهاد و با آر پی چی بر دشمن تاخت و در منطقه ی ام الرصاص بر اثر اصابت تیر مستقیم به حلقش مانند علی اصغر امام حسین (ع) به شهادت رسید. یکی از همرزمانش می گوید:« پس از شهادت سید محمد(نام مستعار شهید) لباس او را گشتم تا اگر فشنگی باقی مانده باشد علیه دشمن بکار برم امام او تمام مهماتش را به اتمام رسانیده بود.»
خاطره :
ایشان با بچه های محل فوتبال بازی می کردند و ساعت ها در کوچه بسر می بردند.مادر شهید از این موضوع بسیار ناراحت بود و مدام به او می گفت که فوتبال بازی نکن بلکه به ورزش دیگری بپرداز مثلاً بسکتبال و... امام شهید به فوتبال خیلی علاقه داشت. با اصرار مادر یک حلقه بسکتبال تهیه کرد و در حیاط منزل نصب نمود و به ورزش بستکبال پرداخت. از آن پس وقتی بچه ها او را می دیدند مورد تمسخر قرار می دادند و فریاد می زدند:«بسکتبال». اما او به این سخنان اعتنایی نداشت و حتی یک بار هم به مادر اعتراض نکرد که بخاطر شما مورد طعنه و سرزنش دوستان قرار گرفته ام.
وی از نظر احترام به بزرگ ترها بسیار کوشا بود. همچنین زمانی که فرمانده از ایشان خواسته بود که به دلیل پایین بودن سنش پشت خط بماند و از وسایل و ساک های همرزمانش مراقبت کند، به گریه افتاد و به آن ها گفت :" من خانواده و درسم را رها نکردم که بیایم و ساک های شما را نگه دارم، بلکه آمده ام که بجنگم و از میهن خود دفاع کنم.
وصیت نامه شهید سید وهاب الدین شیخ الاسلامی:
سلام پدر، امیدوارم از اینکه پسرت را در راه خدا و اسلام و قرآن از دست داده ای تا در جبهه های نور ظلمت بجنگد خوشحال باشی و قلب شما راضی باشد. امیدوارم که بعد از من، راه مرا ادامه داده پیام رسان من باشید. پیام من به ملت : گر چه خیلی کوچکتر از آن هستم که برای ملت ایران پیامی بدهم اما چون این را وظیفه ی خود می دانم که حرف خود ودیگر رزمندگان اسلام را به ایشان برسانم.
این است :« ای ملت ایران امام را یاری کنید و همانند مردم کوفه که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند، امام را تنها نگذارید و پیمان شکنی نکنید و برای پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام دعا کنید». ای مادرم، پس از شهادت من هرگز بر مزار من گریه نکن که روح من ناراحت می شود. همانا خداوند فرموده است: « می پندارید که شهیدان مرده اند بلکه زنده هستند و نزد خدایشان روزی می خوردند». و ناراحت نباشید بلکه خوشحال باشید که فرزندی در راه خدا داده اید.
اما برادرانم، شما برادر بزرگ من هستید و باید پس از شهادت من راه مرا ادامه دهید و امام را یاری نمایید و او را تنها نگذارید و اسلحه ی زمین افتاده مرا بردارید.
خواهرانم، از شما می خواهم حجاب خود را حفظ کرده و همچون زینب پیام رسان خون من به کسانی که با اسلام مخالفند باشید.
ای مادر، شیرت را بر من حلال کن، گرچه نتوانستم قطره ای از زحماتی را که شما برای من کشیدید جبران کنم. اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدرسول الله و اشهد ان علی ولی الله. دیگر عرضی ندارم.
انشاءا... خدا همه ی ما را ببخشد و بیامرزد.
زمانی که برای آموزش نظامی به بسیج مراجعه کرد به علت پایین بودن سن موفق به ثبت نام نشد. از آن پس هر که را که در بسیج و دفتر نماینده ی حضرت امام در منطقه و امام جمعه گرگان نفوذی داشت واسطه قرار می داد تا او را ثبت نام نمایند.
بلاخره موفق به این کار شد و پس از گذراندن دوره ی آموزشی و تخصص آر پی چی از طریق بسیج گرگان عازم جبهه گردید و بدین ترتیب مقدمات آرزوی دیرینه ی او فراهم شد. او فریاد میهن پرستی خود را بر پهنه ی افق می کشید و برخاست تا پاره های هراسان شب را بدرد و دستان خود را به سوی ستاره های مشرقی دراز کند.
وی مدتی در پایگاه لشکر ویژه 25 کربلا بود و بعد از اینکه نام او را برای عملیات و جزء نیروهای عمل کننده نیاوردند، گریه کنان از مسئولین لشکر خواست تا با نیروهای عمل کننده وارد حمله شود. با اصرار زیاد او، مسئولین با او موافقت نمودند.
ایشان در حین عملیات زمانی که آر پی چی همرزمش به زمین افتاد، مسئولیت این مهم را بر عهده گرفت. تفنگ خود را کنار نهاد و با آر پی چی بر دشمن تاخت و در منطقه ی ام الرصاص بر اثر اصابت تیر مستقیم به حلقش مانند علی اصغر امام حسین (ع) به شهادت رسید. یکی از همرزمانش می گوید:« پس از شهادت سید محمد(نام مستعار شهید) لباس او را گشتم تا اگر فشنگی باقی مانده باشد علیه دشمن بکار برم امام او تمام مهماتش را به اتمام رسانیده بود.»
خاطره :
ایشان با بچه های محل فوتبال بازی می کردند و ساعت ها در کوچه بسر می بردند.مادر شهید از این موضوع بسیار ناراحت بود و مدام به او می گفت که فوتبال بازی نکن بلکه به ورزش دیگری بپرداز مثلاً بسکتبال و... امام شهید به فوتبال خیلی علاقه داشت. با اصرار مادر یک حلقه بسکتبال تهیه کرد و در حیاط منزل نصب نمود و به ورزش بستکبال پرداخت. از آن پس وقتی بچه ها او را می دیدند مورد تمسخر قرار می دادند و فریاد می زدند:«بسکتبال». اما او به این سخنان اعتنایی نداشت و حتی یک بار هم به مادر اعتراض نکرد که بخاطر شما مورد طعنه و سرزنش دوستان قرار گرفته ام.
وی از نظر احترام به بزرگ ترها بسیار کوشا بود. همچنین زمانی که فرمانده از ایشان خواسته بود که به دلیل پایین بودن سنش پشت خط بماند و از وسایل و ساک های همرزمانش مراقبت کند، به گریه افتاد و به آن ها گفت :" من خانواده و درسم را رها نکردم که بیایم و ساک های شما را نگه دارم، بلکه آمده ام که بجنگم و از میهن خود دفاع کنم.
وصیت نامه شهید سید وهاب الدین شیخ الاسلامی:
سلام پدر، امیدوارم از اینکه پسرت را در راه خدا و اسلام و قرآن از دست داده ای تا در جبهه های نور ظلمت بجنگد خوشحال باشی و قلب شما راضی باشد. امیدوارم که بعد از من، راه مرا ادامه داده پیام رسان من باشید. پیام من به ملت : گر چه خیلی کوچکتر از آن هستم که برای ملت ایران پیامی بدهم اما چون این را وظیفه ی خود می دانم که حرف خود ودیگر رزمندگان اسلام را به ایشان برسانم.
این است :« ای ملت ایران امام را یاری کنید و همانند مردم کوفه که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند، امام را تنها نگذارید و پیمان شکنی نکنید و برای پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام دعا کنید». ای مادرم، پس از شهادت من هرگز بر مزار من گریه نکن که روح من ناراحت می شود. همانا خداوند فرموده است: « می پندارید که شهیدان مرده اند بلکه زنده هستند و نزد خدایشان روزی می خوردند». و ناراحت نباشید بلکه خوشحال باشید که فرزندی در راه خدا داده اید.
اما برادرانم، شما برادر بزرگ من هستید و باید پس از شهادت من راه مرا ادامه دهید و امام را یاری نمایید و او را تنها نگذارید و اسلحه ی زمین افتاده مرا بردارید.
خواهرانم، از شما می خواهم حجاب خود را حفظ کرده و همچون زینب پیام رسان خون من به کسانی که با اسلام مخالفند باشید.
ای مادر، شیرت را بر من حلال کن، گرچه نتوانستم قطره ای از زحماتی را که شما برای من کشیدید جبران کنم. اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدرسول الله و اشهد ان علی ولی الله. دیگر عرضی ندارم.
انشاءا... خدا همه ی ما را ببخشد و بیامرزد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات
نظر شما