«شهید حاجی قربان قاسمی»؛ تا آخرین قطره خونی که در رگهایم جاریست از انقلاب اسلامی دفاع خواهم کرد+دستخط شهید
نوید شاهد گلستان؛ شهید حاجی قربان قاسمی / شهید پانزدهم ارديبهشت 1342 ، در شهرستان گنبدكاوس به دنيا آمد. پدرش محمدجان، كارمند بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا اول راهنمايي درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. هفدهم مهر 1365 ، در اشنويه توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي امامزاده يحيي بن زيد زادگاهش قرار دارد.
فرازی از وصیت نامه شهید حاجی قربان قاسمی
«إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ »
«اگر براي جهاد بيرون نرويد ، خداوند شما را ( در دنيا با استيلاء دشمنان و در آخرت با آتش سوزان ) عذاب دردناكي ميدهد و ( شما را نابود ميكند و ) قومي را جايگزينتان ميسازد كه جداي از شمايند ( و پاسخگوي فرمان خدايند و در اسرع وقت دستور او را اجرا مينمايند . شما بدانيد كه با نافرماني خود تنها به خويشتن زيان ميرسانيد ) و هيچ زياني به خدا نميرسانيد ( چرا كه خدا بينياز از همگان و داراي قدرت فراوان است ) و خدا بر هر چيزي توانا است ( و از جمله بدون شما هم ميتواند اسلام را پيروز گرداند ، و همچنين شما را از بين ببرد و دسته فرمانبرداري را جانشين شما كند ).»
به نام خداوند بخشنده مهربان، به نام خدایی که آمدنم از اوست و رفتنم بسوی او، هدفم اوست و معبود و معشوقم اوست، به نام معبودی که بخشنده است و رئوف، رحمانی است و رحیم، به نام خدایی که در توبه اش بروی بندگان گناهکارش باز است.
ما پیروان علی(ع) هستیم که امروز خداوند این منت را بر ماها نهاد و آزمایش الهی سربلندمان کرد، آری ما همان پیروان علی(ع) هستیم که در مقابل ظلم و ستم ساکت نشست و بر علیه ظلم قیام کرد.
وقتیکه پیرو علی(ع) باشیم، نمیتوانیم ساکت بنشینیم تا اسلام در خطر بیافتد و غارتگران قرن به مملکت اسلامی تجاوز کنند، من بر این دانستم که به جبهه حق علیه باطل بروم تا بتوانم دینم را نسبت به اسلام و انقلاب ادا نمایم.
آری من مرید و مطیع قرآن که میفرماید؛ «وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ»
دستخظ وصیت نامه شهید حاجی قربان قاسمی؛
امّا اگر (به جاى توبه،) سوگندهاى خويش را پس از بستنِ پيمانشان شكستند و در دين شما، زبان به طعنه (و عيبگوئى) گشودند، پس با سران كفر بجنگيد. زيرا كه آنان را (پايبندى به) سوگندى نيست، باشد كه (با شدّتِ عمل شما،) از كردار خود باز ايستند.
هدفم از این هجرت در این راه آنقدر مقاومت خواهم کرد و شکنجه خواهیم کشید و حتی حرفهایی از این کوردلان خواهم خورد، تا اینکه لیاقت آن را پیدا کنم تا با آخرین وسیله بدنم که خونی در رگهایم جاری است.
به سر این انقلاب اسلامی را به تمام جهان صادر کنم، اگر در این جنگ پاهایم قطع گردد. با دستم و اگر دستم قطع گردد و با زبان و اگر زبانم قطع شود، با چشم و اگر چشم از کاسه درآید با آخرین وسیله بدنم که خونی در رگهایم جاری است، انقلاب اسلامی خود را به رهبری قائم اعظمی امام خمینی به همه جهان صادر میکنم.
من خون خودم را میدهم و شما باز ماندگانم پیام خون مرا بدهید.
سخنی چند با پدرم؛
ای پدر مهربانم؛ ای پدر عزیزم گوهر بارم من به آرزوی که همان شهادت در راه خدا می باشد، رسیدم اولین علت آن فطرت خداشناسی یا بعبارت دیگر ذات درونیم بوده و دومین علل تربیت صحیح شما نسبت به فرزندات بوده است.
پدر جان؛ همانطوری که شما مرا به این سن رساندی امید داشتی که سن در دوران زندگیم عصای دست شما باشم، ولی خواست و معیشت خدا این بود که امانتی را به شما داده پس بگیرد.
و شما پدر عزیز باید خوشحال باشی که امانتی را به پروردگار خود تحویل دادی و خوب از او مواظبت کردی و نگذاشتی که باطل شود. آری من بیشتر نمیتوانم در مقابل عرض ادب کنم، چون توصیف شما بالاتر از این است که بخواهم بروی قلم بیاورم، امیدوارم که حلالم کرده باشی.
سخنی چند با مادرم؛
مادر مهربانم؛ مادرم احسن بر شما که واقعاً خیر و سعادت فرزندت را میخواستی و مانع عزیمتم نشدی بلکه تشویقم میکردی و مرا با دوستان خود بسوی القاءالله فرستادی و تشکر میکنم از مادری که دعا میکرد که فرزندش شهید شود.
من نمی دانم چه بگویم، فقط میتوانم بگویم که فاطمه زهرا (س) را زیارت کنی، آری مادر عزیزم خدا از تو راضی و خشنود است، مادرم من شهید شدم شما شال عزا را بر سر مگذار.
جشن بگیر و خوشحال باش که رسالت مادری خود را خوب انجام دادی، سخنی چند با برادرانم؛ برادرانم شما باید هدفم را دنبال کنید و ادامه دهنده راهم باشید و خدا را یک لحظه از یاد مبرید.
سخنی با خواهرانم؛ ای خواهرانم شما باید زینب(س) را الگوی خود قرار دهید و با حجاب خود پیام خون مرا بدهید.
سخنی با دوستانم؛ دوستانم شماها برای من باوفا بودید و من در حق شما اگر بدی کردم مرا ببخشید و من شما را خیلی ناراحت کرده بودم و از همه مهمتر در شب اول قبر مرا تنها نگذارید چونکه من از فشار و تاریکی قبر می ترسم و دعا کنید که خداوند تبارک و تعالی مرا ببخشد.
والسلام علیکم و رحمه البرکاته/ برادر کوچک شما/ حاجی قربان قاسمی/ بیست و یکم فروردین 1365
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات استان گلستان