مادر شهید کریمی: با هوشياری و بيداری توطئه های دشمن را خنثی كنيد
شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۱۶
در مصاحبه مادر شهید کریمی با نوید شاهد گلستان می خوانیم : « محمدحسن با همان سن و سال کم خود بصیرت بالایی داشت او در وصیت نامه خود تاکید داشت؛ با هوشياري و بيداري خودتان توطئه های دشمن را خنثی كنيد. هميشه گوش به فرمان رهبر باشيد و او را تنها نگذاريد.» در ادامه متن کامل این گفتگو را می خوانید.
نویدشاهد گلستان: وقتی وارد خانه یک شهید میشوی عطر و بوی معنویت، صداقت و سادگی در آن موج میزند . آرامشی عجیب در قلبت میافتد که گویی حاصل سالها صبر و بردباری پدران و مادران شهید از دوری فراق فرزندانشان است. آری هنگامی که با مادر شهید روبرو میشوی تازه میفهمی که از دامن این مادران است که این غیور مردان تربیت شدهاند تا امروز به معراج برسند. این مادران کوه صبر، استقامت، قله عفاف و پاکدامنیاند و گویی آسمان وسعتش را از این مادران به ارث برده است و قلم عاجز از نوشتن فداکاری و ایثار آنهاست.
قدم اولی که برای رفتن و رسیدن به خانه مادر شهید "محمدحسن کریمی" برداشتم حسی عجیب سرتاسر وجودم را فرا گرفته بود . علت این آرامش از وجود مادری بود که با وجود پشت خمیده اما عصازنان پشت درب منزل منتظر رسیدنم بود. "زهرا کریمی" مادر شهید محمد حسن کریمی است. نوید شاهد گلستان گفتگویی با این بانوی بزرگوار داشته است که در ادامه می خوانید.
نوید شاهد گلستان: لطفا خودتان را معرفی کنید.
مادرشهید: من زهرا کریمی مادر شهید محمد حسن کریمی هستم.
نوید شاهد گلستان: چند فرزند دارید و محمد حسن فرزند چندم شما بود؟
مادر شهید: خداوند به من هشت فرزند داد. سه پسر و پنج دختر. محمد حسن فرزند سوم من بود که در بیست و هشتم آذر ماه 1342 در گرگان متولد شد.
نوید شاهد گلستان: از خاطرات کودکی محمد حسن برایمان بگوید.
مادر شهید: محمدحسن از همان دوران کودکی بسیار آرام، دلسوز و مهربان بود. یک روز دختر کوچکم به نام محدثه در آشپرخانه بود، ناگهان برق محدثه را گرفت. محمدحسن وقتی این وضعیت را دید باعجله به سمت دخترم رفت تا محدثه را نجات دهد که برق او را هم گرفت. در همان حال یکی از همسایه ها که به طور اتفاقی آنجا حضور داشت کنتور برق را زد و هر دو نجات پیدا کردند.
نوید شاهد گلستان: از محمدحسین بیشتر برایمان بگوید.
مادرشهید: وقتی برای خواندن نماز صبح بیدار می شد تک تک اعضای خانواده را بیدار می کرد و می گفت: بلند شوید نماز را به صورت جماعت بخوانیم. بعد از نماز هم بلند بلند قرآن می خواند.
نوید شاهد گلستان: درباره فعالیت های سیاسی شهید توضیح دهید.
مادرشهید: وقتی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید. به اتفاق دوستانش به عضویت بسیج درآمد. شب ها تا صبح در بسیج می ماند وقتی از او می خواستم که شب زودتر به خانه بیاید به من می گفت: مادرجان من تا جایی که بشود دوست دارم به این انقلاب خدمت کنم.
نوید شاهد گلستان:چطور و چگونه به جبهه اعزام شد؟
مادرشهید: آن زمان پدر شهید یک رادیو خریده بود و فرزندانم از طریق رادیو حوادث مربوط به انقلاب و سخنان رهبر را پیگیری می کردند. از این طریق به امام علاقمند شد. تمام فکر و ذکرش رفتن به جبهه بود. همیشه از من درخواست می کرد تا اجازه دهم به جبهه برود ولی من با سرسختی مخالفت می کردم.
محمدحسن روز به روز افسرده و غمگین تر می شد. یک روز نزد من آمد و گفت: مادر جان مگر خون من از خون دیگر جوانان رنگین تر است. چرا مخالفت می کنی. ما نباید در این شرایط حساس امام را تنها بگذاریم. بعد از سخنان آن روز محمدحسن کم کم دلم راضی به رفتن او به جبهه شد.
نوید شاهد گلستان: از نحوه شهادت فرزندتان برایمان بگویید.
مادرشهید: یکی از همرزمان شهید تعریف می کند، مدت ده روز بود که در قله اوذلان در کردستان بودیم. برف سنگینی باریده بود. یک روز فرمانده مقر آمد و گفت: یک نیروی داوطلب می خواهیم برای نگهبانی در قله. هنوز حرف فرمانده به اتمام نرسیده بود که محمدحسن اعلام آمادگی کرد. دو سه روز در آنجا بود که نیروهای عراقی حمله کردند و محمد حسن در آن حمله به شهادت رسید.
نوید شاهد گلستان: اگر سخنی با خوانندگان نوید شاهد دارید لطفا بیان کنید.
مادرشهید: دوست دارم برای آخرین سخن جملاتی از وصیتنامه پسرم را برایتان بازگو کنم.
ملت شهید پرور ایران، من از شما می خواهم كه با هوشياری و بيداری خودتان توطئه های دشمن را خنثی كنيد. هميشه گوش به فرمان رهبر باشيد و او را تنها نگذاريد. امام سالها و سال در راه خدا براي شما مردم زجر كشيده است. حال وظيفه شما است كه يار و سرباز او باشيد و همچنين روحانيتي كه امام آنها را تایيد مي كنند، همراه آن روحانيت باشيد و روحانيت را نگذاريد.
نظر شما