ماجرای کلاه آهنی
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید رضا آسیابی، یکم آذر ۱۳۴۴ در شهرستان اهر به دنیا آمد. پدرش حسن و مادرش سریه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و دوم خرداد ۱۳۶۷ در شلمچه به شهادت رسید. تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.
خاطره ای به نقل از همرزم شهید آسیابی
بعد از عملیات، فرمانده لشکر نحوه حمله دشمن را توضیح میداد و میگفت: دشمن در نزدیکی این منطقه استراتژیک، انبار مهمات و توپخانه دارد. نیاز به یک اکیپ است تا شبانه بهصورت ایذایی به آنان حمله کنند و ضربه بزنند و بازگردند. من بهاتفاق شهید آسیابی و تعدادی از برادران که حدود ۱۷ نفر بودیم، اعلام آمادگی کردیم و شبانه رأس ساعت یازده برای حمله از ارتفاعات، بالا رفتیم. به سنگرهای دشمن رسیدیم، ۳ سنگر جلوی خط بود که بر روی هرکدام از آنها یک قبضه سلاح تیربار قرار داشت. با فریاد اللهاکبر و با آرپیجی به سنگر حملهور شدیم. آتش انفجار؛ منطقه را روشن کرده بود. دشمن که متوجه حضور ما شده بود، بهطرف ما شلیک میکرد. ما که به محاصره عراقیها درآمده بودیم، بهنوبت به سمت دشمن شلیک میکردیم.
چون نوبت به شهید آسیابی رسید، بهمحض بلند شدن، صدای برخورد گلوله با کلاه آهنیاش شنیده شد.
گلوله از جلو به کلاه رضا اصابت کرده بود بهطوریکه مقداری از موهای سرش را هم ساییده بود. رضا دستی به سرش کشید و گفت: نه از این خبرها نیست، ما شانس نداریم. بالاخره در اعزام آخرش که حتی خانواده را هم بیاطلاع گذاشته بود به شانسی که آرزویش را داشت رسید و مظلومانه به شهادت رسید و جسدش هم برای خداحافظی به خانواده بازنگشت.
بنده از همرزمان شهید رضا آسیابی هستم چند ماه قبل بطور اتفاقی در این صفحه از شهادت ایشان با خبر شدم . به سراغ نامه های ارسالی ایشان رفتم که تعدادشان زیاد است نامه های ایشان بسیار عرفانی و پرمحتواست.
درود برهمه شهیدان بخصوص شهید رضا آسیابی
همرزم شهید رضا آسیابی از ساری