دیدم سید در آن هنگام مشغول نماز داخل یکی از اتاق ها است، که محل استراحت گردان می باشد. ایشان همچنان مشغول نماز بود. در حالی که منافقین کوردل به شدت در این محور و محل می ریزد و هر آن احتمال مجروح یا شهید شدن داشت.

سید محمد موسوی


سال 67 منطقه غرب محل پاتاق ـ سرپل ذهاب برای انجام خدمت و پاسداری از حریم مقدس اسلام رفته بودم. خداوند متعال این توفیق را به اینجانب داد تا در کنار سید مخلص حضور پیدا کنم، آتش دشمن چنان سنگین در «سرچشمه پاتاق» به طرف گردان ما (حمزه) ریخته می شد. دیدم سید در آن هنگام مشغول نماز داخل یکی از اتاق ها است، که محل استراحت گردان می باشد. ایشان همچنان مشغول نماز بود. در حالی که منافقین کوردل به شدت در این محور و محل می ریزد و هر آن احتمال مجروح یا شهید شدن داشت. اکثر بچه ها به پای صخره های دامنه کوه پاتاق پناه برده بودند. معلوم نبود چه اتفاقی می خواهد بیافتد.

گفتم سید نماز را رها کن و بیا الآن کشته می شی ! ناگاه دیدم در حال نماز تبسمی کرد و چشم هایش را باز و بسته نمود. آتش دشمن شدیدتر می شد بعد که از نماز فارغ شد. گفت: برادر جمشید چه می گفتی؟! در همان حال آماده برای شهادت بودم دوست داشتم در این لحظه که در پیشگاه خداوند بودم به لقاء حق بروم. ایشان پس از دو روز بعد از آن واقعه در اسلام آباد غرب توسط منافقین به درجه شهادت نائل گردید.

کتاب طلایه داران معرفت

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده