قیام ها و تظاهرات مسلمین ایران را در شهرستان های مختلف با تاریخ و انگیزه آن ثبت شده اند...
12دی ماه خونین گالیکش
در سال 57 گالیکش شهر کوچکی بود که با همه کوچکی آن، مردم آنجا از اعتقادات دینی عمیقی برخوردار بودند.این شهر با وجود اینکه دور افتاده و محروم بود ولی به لحاظ فعالیت های انقلابی مردم آن به ویژه دو روحانی شجاع: «حاج سیدباقر موسوی» و «حاج سیدمحسن موسوی» علیه رژیم شاه بر سر زبانها افتاده بود و خشم ماموران سرسپرده ژاندارمری طاغوت و چماقداران جاهل را برانگیخته بود. این امر موجب شد که عده ای از عوامل شاهدوست با برنامه ریزی و حمایت فرمانده ژاندارمری محل و در روز دوازدهم دی ماه سال57 با چوب و چماق و چاقو شروع به تاخت و تاز علیه مردم انقلابی نمودند. در حالیکه گالیکش آن روز، روز آرامی را می گذراند و نه مراسمی بود نه تظاهراتی،بلکه همه به کسب و کار و زندگی عادی روزانه خود مشغول بودند.این امر رعب و وحشت زنان و کودکان و مردم بی گناه شهر شد.
مردم گالیکش با شنیدن صدای تیر اندازی و اطلاع از جنایت ماموران، به یاری هم وطنان گنبدی خویش شتافتند و زخمی ها و افراد سالم را گردآوری و سوار بر ماشین های شخصی خود کردند و از مسیر جاده نو و مسیر دیگر دور از چشم مأموران، به شهر گنبد بردند و زخمی ها را به بیمارستان شهدای گنبد رسانند.
دو نفر از اهالی مبارز گالیکش که خود در این واقعه حضور داشتند به مولف گفتند: «حتی همان شب عده زیادی از مردم گالیکش جهت اهدای خون به مجروحان این جنایت به گنبد رفتند و در جلوی بیمارستان تجمع نمودند. تا اینکه فردا مطلع شدیم عده ای از زخمی های دیشب در بیمارستان شهید شدده اند.
روزنامه کیهان مورخ 30/10/57 نیز چنین نوشت :« در حمله گروهی از بلوچ های موافق رژیم به مردم منطقه گالیکش در تاریخ 12 دی ماه 8 نفر شهید و 25 نفر مجروح شدند. در ضمن چند نفر از اهالی گنبدکاووس نیز که جهت کمک به مردم گالیکش به آن منطقه رفته بودند در میان شهدا قرار دارند.»
یادی از شهدای واقعه:
لطف الهی بر این مقدور شد که مردم «شیره جین» سراب در 12 تیر ماه سال 1328 شاهد تولد کودکی باشند که «محمود پیری» نام گرفت، و این آغاز زندگی نوینی بود که در عرصه خاک بر محمود و خانواده و جامعه اش ارزانی شد. زندگی وی با پاکی کودکانه آغاز گشت و با پاکی شهادت به سرانجام رسید.
گر چه سواد کلاسیک شهید «درستان» اندک بود و بخاطر فقر شدید حاصل از ستم نظام شاهنشاهی، از درس و تحصیل بازمانده بود، ولی ایمان و آگاهی سیاسی اجتماعی او، موجب شد که او در ردیف یکی از بهترین افراد جامعه قرار گیرد. از عجایب روزگار آنکه تولد او مصادف با قیام تیرماه سال31 مردم علیه حکومت پهلوی بود و شهادت او نیز در 12 دی ماه57، مصادف شد با قیام همین مردم به رهبری حضرت امام علیه آن حکومت .او پس از ترک تحصیل در دوره ابتدایی تا زمان شهادت ، با تلاش و کوشش خالصانه و صادقانه در شغل های مختلف به تامین معاش خانواده اش پرداخت
«طبس» شهری است کویری و محروم ، که مردان مقاوم می پردازد. مردانی از جنس شهید «عباس فرقانی» تا ردای سرخ علوی بر تن کنند و بر اسطوره های ستم طواغیت بتازند.مردانی که سودای دین هستند و نجات بشیریت از یوغ بندگی فرعونیان.گرچه شهید«فرقانی» تنها ده سال اول زندگیش به سوی گنبد کوچ نمود.
روستای «القجر» شهرستان مینودشت زادگاه شهید بزرگواری است که طعم تلخ رنج و محرومیتهای حاصل از سیاست های ظالمانه ستم شاهی را سال ها در کنار سایر مردم آن خطه از نردیکچشیده است. شهیدی که «علیرضا قزلسفلو»نام دارد و همواره در پی جلب رضایت الهی و بالا بردن معرفت دینی خود و دیگران بود. او از زمان تولد یعنی 1/11/1335 تا روز شهادت یعنی 12/11/57 صداقت،راستی، مهربانی و ایمان به خدا ا پیشه خود کرده بود و از اینکه می دید مسائل دینی در جامعه کم رنگ شده رنج می برد.و همچون سایر مردم انتقلابی ، تحقق جمهوری اسلامی و نظام عدل الهی را سرلوحه اهداف خود قرار داد تا به فیض شهادت نائل گردید.
در مسیر پر فراز و نشیب حیات جوامع انسانی، به کودکانی بر می خوریم که با وجود کمبود مادی، و فقر شدید اقتصادی، در آینده ای نه چندان دور چلچراغ هدایت مردمی می شوند که در خواب عفلت فرورفته اند و بی اعتنا به تار و پودهای که طواغیت زمان به دست و پای آنها تنیده اند، سر در لاک خود، فقط نفس می کشند تا زنده بمانند. عزیزانی چون شهید «بشیر مهدی زاده» یکی از همان کودکان هدایت گری است که همه ی همت و جوانی خود را در راه بیداری و نجات مردم جامعه اش از طوق طاغوتیان ستم شاهی بکاربست و چون شمع در مسیر پیشرف و پیروزی نهضت امام خمینی سوخت تا با سوختنش جامعه ای ساخته شودکه عامل به ارزشهای مقدس محمدی و علوی باشد. رنجی که از سال 1339 با تولدش در سراب آغاز شد و تا پس از مهاجرت به گنبد(همراه با والدینش) ، و نیز تا روز شهادتش در 12 دی ماه سال 57 وی را رها نکرد.برای کمک به خانواده مهربانش به شغل تراشکاری روی آورده بود،همگام با سایر انقلابیون شجاع گنبد به مبارزه با طاغوت پرداخت و خود را فعالانه وقف نهضت امام نمود تا اینکه عاقبت در همین راه هم به شهر شهادت پیوست.
یک هفته پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد و سرکوب قیام عمومی مردم علیه رژیم پهلوی،کودکی ( در پنجم شهریور 1332) در منطقه محروم شیره جین سراب بدنیا آمد که در دوره جوانی به جمع یاران حضرت امام و مخالفان سرسخت رژیم پیوست. کودکی که از ابتدا طعم تلخ فقر و ستم را به عینه در محیط خانواده و اجتماع چشید، با مشاهده سیاست های غلط رژیم، هر روز نسبت به علل و عوامل اصلی مشکلات جامعه آگاه تر می شد و به همین سبب او به یکی از انقلابی ترین حامیان نهضت حضرت امام خمینی مبدل گشت.او که خود درد فقر را چشیده بود، در زمستان سال 57 از مادرش می خواهد که چند کیسه آردی که در منزل داشتند بپزد و سپس آنها را بین مستضعفین تقسیم می کند تا از کمبود و مشکلات انقلاب ناراحت نشوند.اری شهید نظری عاشق مردم بود و خدمت به مردم و انقلاب را امری ضروری می دانست. آرزویش زیارت حضرت امام و محشور شدن با خیل شهدای 17 شهریور تهران بود،که چنین نیز شد.
تازه سه ماه بود که از شروع نهضت امام خمینی به بهانه تصویب انجمن های ایالتی و ولایتی در سال 41 می گذشت. آن (12/10/41) در حالی که امت مسلمان ایران غرق در جشن بعثت پیامبر گرامی اسلام بودند.کودکی که همزمان با آغاز مبارزات امام متولد شد و از همان نوجوانی به جمع عاشقانش پیوست و دقیقا 16 سال بعد (یعنی در تاریخ 12/10/57 ) تا اوج شهادت پیش رفت و به ملائک رسید. او در سال 57 در حالی که دانش آموز هنرستانی در شهرستان گنبد بود، به مبارزه علیه رژیم شاه دست زد و با برپایی نماز وحدت و پائین آوردن عکس های شاه و به تعطیلی و اعتصاب کشاندن مدارس، میزان بالای آگاهی دینی و سیاسی خود را به منصه ظهور رساند.عشق به عبادت معبود و خدمت به بندگانش بویژه مستمندان ویژگی های شخصیت او محسوب می شد.او یک بار چند روز قبل از شهادتش وقتی کتک مفصلی از سوی دژخیمان رژیم شاه خورد بود، در پاسخ به سوالات خانواده اش گفته بود:« در اسلام حتی در باختن هم آخ گفتن ندارد».
منبع: کتاب استان گلستان در نهضت امام خمینی (ره) / نویسنده: غلامرضا خارکوهی