زندگی نامه و وصیت نامه سردار شهید غلامحسین رحمانی در سالروز شهادتش+ دست نوشته
غلامحسین رحمانی در 1358 به عنوان معلم مشغول به کار شد، در همان سال ازدواج کرد و یک سال بعد صاحب دختری شد که نامش را فاطمه گذاشت. از تاریخ 1360/4/15 به عنوان بسیجی به جبهه ی کردستان اعزام شد و در محور بانه – سردشت مجروح شد. در همین سال فرزند دومش به دنیا آمد که وی در جبهه به سر می برد.در سال 1364 فرزند سومش، در حالی که به دنیا آمد که پدر از سوی سپاه به مکه مکرمه مشرف شده بود. بعد از سفر حج ، بار دیگر در تاریخ 1360/6/1 به جبهه اعزام شد و با سمت فرماندهی گردان انجام وظیفه کرد، همرزمانش از وی به عنوان فردی با خصوصیات شجاعت و تواضع یاد می کنند. که معمولا کارهای سخت را شخصاً عهده دار می شد و با نیروهای تحت امرش مشورت می کرد. در عملیات کربلای 5 گردانی را که او فرماندهی می کرد در «فاو» خط نگهدار بود، با اصرار زیاد در عملیات شرکت کرد و سرانجام در محل کانال زوجی در سمت راست کانال ماهی، ابتدا مجروح شد و زمانی که او را به بیمارستان انتقال می دادند، دوباره در معرض اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
وصیت نامه شهید غلامحسین رحمانی:
دو چیز گرانبها «قرآن و عترت» را که پیامبر اسلام سفارش نموده است،جامه عمل بپوشانید. رمز پیروزی ما وحدت کلمه است و این وحدت را حفظ کنبد و با شرکت نمودن در نماز جمعه که بزرگترین سلاح ماست در مقابل دشمن مشت محکمی بر دهان ابر قدرتهای جهانخوار بزنید.
همیشه بیاد خدا باشید تا گرفتار هوای نفس نگردید ، از اختلافات جزیی بخاطر رضای خدا و خون شهدا دست بردارید و از آنهاپرهیز کنید، آنهائیکه دست اندرکارند باید از افراد مخلص و صادق و با تقوا باشند تا بتوانند سیاست و دین اسلام را پیاده نمایند.
خداوندا؛
این بنده حقیر و ضعیف و گنهکار را بیامرز و از گناهانش در گذر.
از تمامی ملت انقلابی میخواهیم پشتیبان ولایت فقیه باشند که ولایت فقیه استمرار راه انبیاست و از امام اطلاعت کنید و به سخنان گهرباراین بزرگ مرد که فقط برای خدا، به نفع مستضعفین جهان و بر علیه مستکبرین که رسالت خود را انجام میدهد به گوش داده و یاری دهنده باشید که انشاالله اسلام در سراسر جهان حاکم قرار گیرد و همیشه بیاد مستمندان و مستضعفان باشید و باید مانند امام حسین (ع) که مظهر فضیلت بود در مقابل دشمنان خدا و اسلام بپا خواسته و نابود نمائیند.
سخنی چند با پدرم: درود بر تو که چونان ابراهیم فرزند خویش را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان باری تعالی سرباز نمی زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمیداند و زندگی را جز جهاد در راه عقیده درست نمی داند و شهادت را جز بهترین نعمت های خداوند میداند.
پس بدانید که حیات دنیا هیچ ارزش ندارد و اصل ومهم حیات جاوید اخرویست.
مادرم : سلام بر تو که بلاخره بر احساس مادرانه ات پیروز شدی و فرزندت را روانه میدان نبرد کفار و مسلمین کردی و گفتی که تو را در راه خدا هدیه انقلاب اسلامی می کنم و وجود من به وجود تو افتخار می کنم که مادری از سلاله فاطمه زهرا هستی.
خواهرم: تو نیز زینب زمان باش و از هر چه هوس کردی بپرهیز و در راه خدا مبارزه کن.
برادر: را خدا بهترین و برترین راهاست پوینده و کوشنده در این راه باش .
همسرم: زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر ما زود امتحان پس دهد و اگر من داوطلب به جبهه برای حق و اسلام عازم شدم شاید موقع امتحانم فرا رسیده است.
«پس افتخار کن به خود ببال»
تو هم همانند زینب بردبار باش و سعی کن به تنها کودکم درس خداشناسی و ایثارگری بدهید تا اینکه در اینده فردی لایق و مفید برای جامعه باشد.
منبع :متاب مصحف شهدا«گل واژه هایی از وصیت نامه های سردار شهید استان گلستان»
باهمکاری اداره کل بنیادشهید و امورایثارگران استان گلستان