شهادت پسرم باعث افتخارمان است/ میگفت به مادرم بگویید هنگام شهادتم گریه و بی تابی نکند
دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۵
مادر شهید معین بیانی گفت: پسرم عاشق شهادت بود و افتخار میکنم که شهید شده است.
به گزارش نوید شاهد گلستان : در حادثه تروریستی میرجاوه ، تعداد 9 سرباز و کادر هنگ مرزی شهید، یک نفر مفقود و دو نفر مجروح شدند.
شهید مدافع وطن سرباز مرزبان معین بیانی از روستای گلند از شهدای این حادثه تروریستی است که در استقبالی باشکوه توسط مردم پیکر این شهید مورد استبال و تشییع قرار گرفت و در گلزار شهدای شهر دلند به خاک سپرده شد.
مادر شهید معین بیانی می گوید: پسرم متولد 1374 و 45 روز به پایان سربازیش باقی نمانده بود و افتخار میکنم که پسرم در راه دفاع از کشورش شهید شده است.
وی ادامه میدهد: عاشق لباس نظامی و عاشق شهادت بود و لباسش را دوست داشت و همیشه می گفت که خیلی دوست دارم شهید شوم.
مادر شهید مدافع وطن می گوید: درتماس های روزهای اخیر که حرف از دلتنگی می زدم به من می گفت چیزی به پایان سربازیم باقی نمانده و کمی صبر کن برمیگردم.
وی ادامه می دهد: در آخرین دیدارش حرف از شهادت می زد و میگفت که شهید می شوم و در وقت غذا مرتب تکرار می کرد که این آخرین خوردن غذای من با شماهاست و می گفتم که این حرفها را تکرار نکن.
مادر بزرگ شهید می گوید: دشمنان هرچقدر بچه های ما را به شهادت برسانند، جوانان ما با اراده راسخ تر برای دفاع از خاک کشور قدم بر می دارند.
خاله شهید به خبرنگار ما می گوید: میگفت به مادرم بگویید که در هنگام شنیدن خبر شهادتم زیاد گریه و بی تابی نکند.
وی می گوید: وقتی پیشنهادی برای تغییر مکان خدمت سربازی اش می دادیم در جوابمان میگفت که سربازهای دیگر هم پدر و مادر دارند و قبول نمی کرد.
گلستان ما/
شهید مدافع وطن سرباز مرزبان معین بیانی از روستای گلند از شهدای این حادثه تروریستی است که در استقبالی باشکوه توسط مردم پیکر این شهید مورد استبال و تشییع قرار گرفت و در گلزار شهدای شهر دلند به خاک سپرده شد.
مادر شهید معین بیانی می گوید: پسرم متولد 1374 و 45 روز به پایان سربازیش باقی نمانده بود و افتخار میکنم که پسرم در راه دفاع از کشورش شهید شده است.
وی ادامه میدهد: عاشق لباس نظامی و عاشق شهادت بود و لباسش را دوست داشت و همیشه می گفت که خیلی دوست دارم شهید شوم.
مادر شهید مدافع وطن می گوید: درتماس های روزهای اخیر که حرف از دلتنگی می زدم به من می گفت چیزی به پایان سربازیم باقی نمانده و کمی صبر کن برمیگردم.
وی ادامه می دهد: در آخرین دیدارش حرف از شهادت می زد و میگفت که شهید می شوم و در وقت غذا مرتب تکرار می کرد که این آخرین خوردن غذای من با شماهاست و می گفتم که این حرفها را تکرار نکن.
مادر بزرگ شهید می گوید: دشمنان هرچقدر بچه های ما را به شهادت برسانند، جوانان ما با اراده راسخ تر برای دفاع از خاک کشور قدم بر می دارند.
خاله شهید به خبرنگار ما می گوید: میگفت به مادرم بگویید که در هنگام شنیدن خبر شهادتم زیاد گریه و بی تابی نکند.
وی می گوید: وقتی پیشنهادی برای تغییر مکان خدمت سربازی اش می دادیم در جوابمان میگفت که سربازهای دیگر هم پدر و مادر دارند و قبول نمی کرد.
نظر شما
