ما دو برادر دوش به دوش هم به خدمت رهبر عزیزمان امام خمینی می پیوندیم/با آروزی شهادت+دستخط
در زمان تولد علیرضا، مادر دو پسر دوقلو بدنیا آورد. بر حسب اینکه مادر خواب می بیند که امام رضا (ع) می فرمایند: نام فرزند خود را علیرضا انتخاب کنید و مادر نام دو پسر دوقلوی خود را ، غلامرضا و علیرضا انتخاب می کند.
علیرضا بعد از گذراندن دوران طفولیت و رسیدن به سن هفت سالگی در مدرسه ی ابتدایی فرهاد ثبت نام و بعد از اتمام این دوره تحصیلی در مدرسه راهنمایی ثبت نام و این دوره تحصیلی را تا سال دوم با وضع تحصیلی خوب به پایان رساند و سپس ترک تحصیل کرده و به همراه برادر دوقلوی خود در نانوایی پدر ، برای تامین مخارج زندگی خانواده مشغول به کار شد .
علیرضا بسیار مهربان ، دلسوز و آرام بود . سپس بعد از مدتی علیرضا برای دوره ی خدمت سربازی ، به صورت داوطلب بسیجی آماده شد و از لشکر 30 گرگان به چهل دختر شاهرود برای گذراندن دوره ِ آموزشی و از آنجا به لشگر 16 زرهی قزوین تیپ 2 پیاده اعزام و سپس به جبهه جنوب ، اندیمشک و از آنجا به جبهه ی مرز کردستان عراق به همراه برادر دو قلوی خود غلامرضا اعزام شد و بعد از مدتی فعالیت در جبهه کردستان علیرضا به مرخصی آمده و به مادرش گفت: مادرجان ، من آمدنم و رفتنم با خداست. کار من با خدا است. او وقت وصیت خود را به مادر می گوید و دوباره به جبهه ی کردستان اعزام شد. و در جنگل آلوتان در قسمت تامین جاده فعالیت می کرد که در روزهفدهم خرداد 1365 در ساعت 7 غروب که خدمت سربازی علیرضا تمام شده بود و روز تسویه حساب ایشان بود که گروه کومله به حال کمین به آنها حمله کردند و با پرتاب نارنجک به طرف علیرضا و همرزم او ، نارنجک بر پشت آنها انداخته و پشت علیرضا بر اثربرخورد نارنجک کنده شده و با ضربه تیر خلاص به سر او به درجه رفیع شهادت نائل آمد.پیکر این شهید بزرگوار در شهر بندرگز تشییع و در گلزار شهدای شهر بندرگز به خاک سپرده شد.
سپس خبر شهادت وی را لشکر 21 حمزه برای خانواده آوردند و خانواده به دلیل اینکه فرزند آنها جوان بوده و آرزوی دامادی او را داشتند ناراحت ولی از طرفی چون خود علیرضا راه اسلام و دین را انتخاب کرده بود به او افتخار می کردند.بخشی از وصیت نامه شهید علیرضا عسگری
اینجانب علیرضا عسگری فرزند امام قلی عسگری وصیتی دارم برای پدر و مادر گرامی، ما دو برادر البته «دوقلو» با هم در تاریخ هفدهم خرداد 63 اعزام به خدمت شده ایم، خدمت سخاک پاک مقدس وطن بله پدر و مادر عزیز خدمت به رهبر عزیز امام خمینی.
پدر و مادر می دانم برای شما چقد ناراحت کننده بود چون هر دو برادر با هم از خانه رفتیم و شما را تنها گذاشتیم، امیدوارم که بتوانیم به خوبی این خدمت زیر پرچم اسلام را به رهبر عزیز و ملتمان تحویل بدهم پدر و مادر عزیز می دانم چقدر سختیها و رنجها را پشت سرگذاشتند.
ناراحت نباشید انشاالله جبران خواهم کرد، مادر عزیز وقتی در سربازی دستم آن زحمتهای شما همیشه را نظر من می آید، خیلی ناراحت می شوم مخصوصاً حالا که شما دوش به دوش پدرم مشغول کار در نانوایی هستید تا خرج زندگی خود و مخارج ما در سربازی را فراهم کنید.
مادر عزیزم قطعاً شرمنده شما هستم چون از وقتی که چشمانم را باز کردم شما را مشغول در کار دیدیم هنوز هم در نانوایی مشغول کار هستید حتی ما وقتی مدرسه می رفتیم، تکالیف مدرسه را در نانوایی زیر میزی که شما روی آن خمیر چونه می کردین، بله مادر عزیز و پدر گرامی حالا که در سربازی هستم همه چیزها در نظر من می آید مادرهیچوقت سختیها فراموش شدنی نیست.
مادر جان تنها آرزویم اینست که امیدوارم خداوند مهدی (ص) مرا قبول کند تا به شهادت برسم، مادر جان اگر روزی مهدی(ص) مرا به شهادت قبول کرد خواهش می کنم که گریه و شیون نکنید و مرا در مزار بندرگز در جوار شهدای گرامی عزیز بگذارید امیدوارم که از این چند کلمه من ناراحت نشده باشید.
چون مادر جان راهی است که ما انتخاب کردیم فقط دعا کن که به آرزوی خود برسم.
خدانگهدار شما/علیرضا عسگری
اصل دستخط شهید علیرضا عسگری
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/معاونت فرهنگی و اموراجتماعی