به مناسبت سالروز شهادت فرازی از وصیت نامه «شهید قربانعلی ساوری»
کلام شهید :پدر و مادر عزیزم صبور و شکیبا باشید که دشمنان اسلام از شما پدر و مادر شهید هراس داشته باشد.

نوید شاهد گلستان؛ شهید قربانعلی ساوری/ شهید نونهال قربانعلی ساوری در دهم تیرماه سال 1351 در خانواده ای اصیل و روحانی چشم به چهره ی تابستانی جهان گشود. وی دوران طفولیت خویش را در کانون خانواده ای گرم و مذهبی گذراند، اعمال و رفتار شهید از همان ابتدا بزرگ منشانه بود.

ایشان نوجوانی متین و بزگوار بود، اگر یکی از دوستان وی کاری ناشایست انجام می داد، این بزرگ مرد کوچک او را نصیحت می کرد، در محیط مدرسه، دانش آموزی نمونه و در محیط اجتماعی سربازی مبارز بود. اکثر اوقات فراغت را به کشاورزی و کمک به والدینش می پرداخت. عصرها به پایگاه بسیج می رفت و کارهای تبلیغاتی بسیج را انجام می داد. شهید قربانعلی ساوری به شدت از ضد انقلابیون بیزار بود و در راه پیمایی های انزجار خویش را از منافقین اعلام می کرد.

ایشان در همه ی امور رضایت خداوند را در نظر داشت، از این جهت انسانی با اخلاص و وارسته در همه ابعاد بود.

مادر شهید از خاطرات فرزندش می گوید:

پسرم، زمانی که سال اول راهنمایی بود دوست داشت به جبهه برود و با متجاوزان عراقی مبارزه کند، از من می خواست تا رضایت دهم که به جبهه برود. وقتی که از ایشان پرسیدم: چرا می خواهی به جبهه بروی؟

در پاسخ گفت : شما کارتان کشاورزی است، اگر کسی یک متر از زمین شما را به زور تصاحب کند، برای باز پس گرفتن آن قطعه ناچیز به جر و و بحث و شکایت متوسل می شوید. وای به حال ما که تلاش برای باز پس گیری ایران اسلامی نکنیم، چرا که همگی در پیشگاه خداوند متعال مسئول می باشیم.

فرزندم در آخرین شب قبل از اعزامش، بعد از سحر نزد من آمد و گفت: مادرجان، شاد باش که من حتماً شهید می شوم. هنگام تشییع جنازه ام مانند دیگر شهدای اسلام گل کاری کنید و شادمان باشید.

این سرباز مبارز با روحیه ای والا، قدم به جبهه نهاد و بعد از رشادت های فراوان، آن زمان که پرواز را باور کرد، در منطقه ی عملیاتی قلاویزان در سال 1365 پروانه وار بسوی سرزمین سرخ شهادت شتافت.

فرازی از وصیت نامه شهید قربانعلی ساوری

با سلام فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران خمینی بت شکن و با درود فراوان به شهدایی که ایثارگرانه جنگیدن، و با درود سلام فراوان به رزمندگان اسلام و مزرداران و نگهبانان دین و شرف اسلامی.

چو بلبل در قفس ماند و دلش میل چمن دارد / مسافر هر کجا باشد دلش میل وطن دارد

با آخرین سلام به پدر مهربانم و مادر عزیزم، وصیت نامه ام را آغاز می کنم؛ پدرم و مادرم اگر من شهید شدم شما باید آنقدر صبور و شکیبا باشید که دشمنان اسلام از شما پدر و مادر شهید هراس داشته باشد. پدر جان اگر من شهید شدم شما باید علی وار صبور و شکیبا باشید.

و اما تو ای مادر باید مادر نمونه باشید و تو باید فاطمه وار و زنان نمونه باشید.روزهای جمعه که بر سر قبر من می آئید، زیاد گریه نکنید که دشمنان اسلام از گریه شما شاد شوند.

که من شهید شدم، تو مادر شهید هستی و اجر شما با خداست، مادر جان برادران بسیجی را تشویق کنید برای رفتن به جبهه تا دشمنان اسلام از شما مادر صبور و پدر پر استقامت تعجب کنند.

و اما تو ای خواهرم درست است که خواهر دلش نازک است و غم برادر مشکل ولی تو باید زینب وار باشید که وقتی یزید حسین (ع) را شهید کرد او را در کاخ یزید چه حرفهایی می زد و چگونه یزید را محکوم کرده بود.

و وصیتم به تو این است که بچه هایت را خوب آموزش بدهید و بچه هایت را در راه خدا فدا کنید.خواهرم حجابت را حفظ کن. که حجاب تو کوبنده تر از خون من است و سیاهی چادر تو تیری است بر قلب دشمنان حجاب. و اما شما ای برادرانم: شما باید همانند امام سجاد (ع) باشید که پس از مرگ برادرش چه کرده بود، و بعد از مرگ برادرش خود ادامه دهنده راه او بود، و تو ای برادرانم باید اینگونه باشید، بچه هایتان خوب تربیت کنید و در دنیا فاسد، پشت سر شیطان راه نروند، و دنبالشان نروند، و ادامه دهنده راه من باشند، اگر جنگ ادامه داشت، باید آنقدر در جبهه ها باشید که تا ایران مسلمان پیروز شوند. ولی شما ای دوستانم جبهه ها و مساجد را خالی نگذارید.

که خدای نکرده دشمنان اسلام اسحه ام را بردارند و بر ما بتازند. و شما باید عزای من را با کارهای خود جهنم دشمنان دین و قرآن درست کنید. و در کار پدر و مادرم کمک کنید، روزها پدر و مادرم سر بزنید تا احساس نکنند که پسرش نیست.

اصل وصیت نامه شهید قربانعلی ساوری


پدرم، مادرم، خواهرم، برادرانم به چند خط شعر من گوش دهید:

مادر منشین چشم به ره برگذار شب / بر خانه پر مهر تو امشب نیایم

تو ای برادر آسوده بیارم مکن فکر کرا هیچ / بر حلقه این در دگر پنجه نسایم

تو ای برادر آسوده بیارام مکن فکر مرا هیچ / چون تازه جوان است، تحمل نتوان کرد

پیراهن من را، به در خانه بیاویز / تا مردم این روستا بدانند پسرت نیست

شما ای خاطرات کهنه و پوسیده و دردم / من امشب چه می خواهید

در این ظلمت که من میرم به کنجی یکه و تنها / نمی خواهم شما از مردم کس را خبر سازند

نمی خواهم پدر برهم زند چشمان بازم را / نمی خواهم که مادر سختی جان کندنم ببینید

هم اکنون نامه ای را چندی پیش بنوشتم / اگر افتد به دست مادرم اشکش فرو ریزد

اگر افتد به دست یارم، از خود کشد فریاد / هم اکنون نامه ام را آهسته، زیر لب می خوانم

سلام آخرین پدر، سلام آخرین مادر، سلام آخرین خواهر، سلام آخرین برادرانم

اگر در دفترم شعری نخواهی دید / اگر هر نیمه شب در راه برویم، باز نخواهی کرد

اگر روزی رفیقی مهربان آمد پرسید فلانی کو / بگو در بستر ناکامی حسرت شهادت شد نصیب او

ولی، ولی تا آخرین لحظه به سختی این سخت می گفت.

خداحافظ رفیقام، خداحافظ رفیقا

فرزند شما، قربانعلی ساوری

تاریخ:1365/3/10

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/معاونت فرهنگی و اموراجتماعی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده