مروری بر زندگی و وصیت نامه عقیدتی شهید روحانی«محمدقاسم رحیمی»
نوید شاهد گلستان؛ شهید محمدقاسم رحیمی/ یکم خرداد 1343، در روستای النگ از توابع شهرستان کردکوی به دنیا آمد. پدرش طاهر، کشاورز بود و مادرش بدرجهان نام داشت. طلبه بود، سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم خرداد 1367، با سمت مسئول تبلیغات در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شکم و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم زادگاهش قرار دارد. برادرش علی نیز به شهادت رسیده است.
فرازهایی از وصیت نامه شهید محمدقاسم رحیمی:
خدایا! از این زندگانی ظلماتی خسته ام، از اینکه می بینم دوستانت و عاشقانت سبکبار به سوی تو پر می کشند و لقای تو را به ساعتی می پویند و می رسند جانگذارم، بارالها! کوله بار گناه و معصیت تو، مرا بسی فرسوده و خسته کرده دیگر تاب کشیدن آنرا ندارم.
سالهاست که در انتظار شهادت نشسته ام؛ ضبحه و زاری ها نمودم، اما موانع بزرگ خانمانسوز من از جمله حب دنیا و گناهان زیاد، من را از دوستان دیرینه ام و برادران پاکم عقب انداخته است. اما چه کنم خود فرموده ای «ادعونی استجب لکم» باز هم ترا می خوانم که مرا به این وادی بکشانی و مرا از هوای بت پرستی ها و بت نفس رهایی بخش.
جبهه ی حق، سنگر عشق و عبادت و عرفان و مناجات و ناله و شیون و زاری است، خدایا! دیگر مرا به وطن برنگردان.
خدایا! در صورتی که گرد دوری از تو بر جبیبم نشسته باشد، رو ندارم به چشم پدران شهید نگاه کنم؛ تاب نظر بر قامت خمیده ی مادران شهید را ندارم؛ آن طفلان و یتیمان شهدا کمرم را و زانوهایم را خم کرده و خجالت می کشم، زنده باشم در جمع مردمی که بهترین سرمایه هایشان را در راهت تقدیم می کنند.
هر کس از من لغزشی و اهانتی دیده با کمال بزرگواری عفو کند والا در پیشگاه الوهیت مورد مواخذه قرار میگیریم. ای مردم! خدایتان رحمت کند، اگر کسی از دوستان ضربی یا خدای نکرده جرحی یا هر اذیتی از من دیده، تقاضا مندم عاجزانه مرا ببخشید. من تاب عذاب قیامت را ندارم. این بدن ضعیف را تاب آن عذاب عظیم نیست.
من تابع اسلام و پیامبر اسلام و فرزند پاکش خمینی عزیز و دیگر هیچ، من فقط طرفدار امام و رهبرم خمینی هستم نه کس دیگر، که خمینی است بلکه چون رهبر است، چون اتقی المتقین است و چون اعلم العلماء است و چون اعدل العادلین است. چون این محبوب دلم هست، معشوق قلبم است.
روحانیت اصیل، گروهی و قشری هستند که جز به اسلام به چیز دیگر حرص نمی خورند. اینان از این دنیا به کمترین آن قناعت می کنند.
حرام خدا را حرام و حلال خدا را حلال می شمارند؛ بسیار ساده زندگی می کنند و کارشان تعلیم و تالیف و تبلیغ است. اگر چنین روحانی ای را دیدید، مبادا با کوچکترین ضعف او را نکوبید.
ای جوانان عزیز، راه دنیا پرستی راه معاویه است. راه عبودیت و بندگی و کمالات نفس، راه حسین(ع) است. شما در کدام راهید. شما به چه اندیشید، به شما بگویم، جوانان عزیز، دنیا گذراست و فانی.
لذت هایش ناپایدار و زودگذر بلکه بالاتر بقول علی (ع) ظاهرش بزم و جذاب اما درونش سم کشنده است.
مرا غیر از شهادت هیچ چیز دیگر پاک نمی کند. من در این دنیا جایی برای خود نمی بینم. چون در طاعت حق نبودم فلذا مرا شهادت، لازم است، حتی این برایم از همه چیز لازم تر است.
هنر مرد در جنگ و جهاد است نه در منزل نشستن و خوب خانه درست کردن و خوب زندگی کردن در این دنیا.
قبل از آنکه در شهادتم گریه کنید به هدفم فکر کنید، گریه ی بی معنا ارزش ندارد و شما باید هدفم را بشناسید. بعد گریه کنید. از دنیا داری و دنیاپرستی بپرهیزید.
سرمشقتان همیشه علی (ع) و زهرا(س) باشد و بس.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/معاونت فرهنگی و اموراجتماعی