برگی از وصیت نامه شهید در سالروز وصال
مژده به مادر؛ بدان که در واقع شهید نمی میرد، بلکه زندگی بهتر را شروع میکند، و در نزد خدای خویش روزی میخورند. و نظاره گر بر اعمال زندگی است و از تو خواهش میکنم که هیچ موقعه امام را از یادت نرود، یاد امام باشی، و با قلب شکسته ات، امام را یاری بکنی، مادر از تو میخواهم، شیری که به من دادی، حلالم بکنی، که خدا هم از من راضی باشد.
نوید شاهد گلستان؛ شهید حسین رجبی/ بیست و پنجم اردیبهشت 1346، در شهرستان علی آبادکتول به دنیا آمد. پدرش علی اصغر، آرایشگر و مادرش زهرا نام داشت. دانش آموز سوم راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سوم شهریور 1361، در مریوان بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکر او را در گلزار شهدای امامزاده روستای الازمن زادگاهش به خاک سپردند.

ررر

فرازهایی از وصیت نامه پاسدار شهید حسین رجبی

«وَلَاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سبیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ»

اگر مرگ حتمی است، بگذار مرگی را انتخاب کنم، که ابستن زندگی جدیدی باشد، با نوشتن این وصیت نامه کوچک با دشمن کافر و مزدور اتمام حجت میکنم، و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم و شهادت دعوتی است به تمام هدایت شده گان در راه خدا شهادت سرآغاز پایندگی است.

نترسم ز مرگی که خود زندگی است / خدا را شکر میکنم، که سالهای عمرم را تا فرا رسیدن یوم الله قرار داد.

اکنون بوالله دیگری است که پیرو یوم الله حسین(ع) می باشد، همان یوم اللهی که در هزار و سیصد و اندی پیش از حسین در میدان شهادت در آن روز ندای «هل ناصر ینصرنی» را سر داد، اینک ما میگوئیم، حسین جان اگر در آن فضای داغ و خونین کسی به فریادت نرسید و ندای تو را لبیک نگفت، ما پیروانت در فضای گرم خونین ایران زمین دست مردانگی مشت کرده و به ندای قریبی وطن خواهیت لبیک میگوئیم، حسین جان لبیک، ای اسلام لبیک، ای زاده حسین لبیک، ای پیشتاز و ای رهبر لبیک، و این روش یک عاشق حقیقی است و باید اینگونه باشیم، که روش حسینی کرده ایم و پرچم حسین را یاور گشته ایم.

و غیر از این یزیدی هستیم امید است، مسیر مرا تمام اقوام و دوستانم طی نمایند، و پشتیبان انقلاب و رهبر و هر کسی که در راه اوست، باشند، پدر و مادر و اقوام من بر من نگویید زیرا گریه بر «شهدا» و شیرمردان خوب نیست بر مزار من تفکر کنید، زیرا تفکر عالیترین راه به مقصد است، مادر خوشحال باش که جوانی در راه خدا دادی و البته امانتی که گرفته بودی صحیح و سالم به صاحب واقعیش باز گردانیدی مادر از تو میخواهم بر مزار من کوچکترین قطره اشکی نریزی که ممکن است دشمنان ما خوشحال بشوند.

و بدان که در واقع شهید نمی میرد، بلکه زندگی بهتر را شروع میکند، و در نزد خدای خویش روزی میخورند. و نظاره گر بر اعمال زندگی است و از تو خواهش میکنم که هیچ موقعه امام را از یادت نرود، یاد امام باشی، و با قلب شکسته ات، امام را یاری بکنی، مادر از تو میخواهم، شیری که به من دادی، حلالم بکنی، که خدا هم از من راضی باشد.

و تو ای پدربزرگم و مادربزرگم ؛ شما همچو پدری و مادری دل سوخته سعی میکردید، که اخلاقم را بسازید و آنچه از تجربیات خود داشتید به من آموختید که امیدوارم خدا از شما قبول بکند.

پدر جان سلام گرم مرا بپذیر و خوشحال باش که یکی از عزیزانت را در راه خدا فدا کردی و بدون پاداش نیست، پدر من، دلم میخواهد که سر مزار من گریه نکنی، پدر از تو میخواهم و خواهش میکنم، که مرا حلال کنی.

خواهرانم؛ هر سه شما را از دور میبوسم، و امیدوارم کار زینبی خود را همچنان استوارتر از قبل ادامه بدهید و در زندگی خود برای خدا گام بردارید، و پیام خون تمام شهدا را به جهانیان برسانید و از شما خواهش میکنم، کوچکترین ناراحتی بعد از مرگ من نشان ندهید و امام را یاری بکنید و به راه خود که میدانم راه صراط مستقیم است، ادامه بدهید.

مادر، حسین تو حسین وار شهید شد و تو هم زینب وار استقامت داشته باش.

والسلام/

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده