«شهید حجت اله رجائی»؛ با تمام وجودم، در راه خدا، پوییدن و رفتن را انتخاب کرده و به صف شهدا بپیوندیم
نوید شاهد گلستان؛ در تاریخ هر ملت، فراز و نشیبهای تلخ و شیرینی وجود دارد که تعیینکننده سرنوشت و سازنده فرهنگ آن ملت است. نظام جمهوری اسلامی در ایران به رهبری بزرگ مردی که جهان مانند او را کمتر به خود دیده است و همچنین جانفشانی فرزندان فداکار این مرز و بوم، حرکت خود را آغاز کرد. در این میان، شهادت دو شخصیت فداکار اسلام، رجایی و باهنر که به آتش کین منافقان سوختند، فصلی از شهادت را به نام «هفته دولت» در تاریخ انقلاب گشوده است
شهید حجت اله رجائی
نام پدر : محمدتقی
ولادت : سوم اردیبهشت 1347
شهادت: بیست و ششم مرداد 1362
سن: 15 سال
محل شهادت: مریوان
تولد تا شهادت
شهید والامقام حجت اله رجائی در اردیبهشت سال 1347 در فصل زیبا و پر از شکوفه بهار در شهرستان مینودشت دیده به جهان گشود. والدینش او را حجت الله نامیدند، تا حجت کوچک خدا در زمین باشد.
حجت الله از همان طفولیت از سیمایی نورانی و چهره ای ملکوتی برخوردار بود، گویی خداوند پیشاپیش سرنوشت درخشانی برایش در نظر گرفته بود. حضور او در خانواده، التیام بخش دردهای آنان بود، گویی پیشوایی کوچک، آرامش بخش محفل خانواده و والدینش بود. وی تحصیلات خود را تا پایان مقطع ابتدایی در زادگاهش ادامه داد، ولی به علت فقر شدید اقتصادی نتوانست تحصیل خود را ادامه دهد. به ناچار جهت کمک به بهبود وضعیت اقتصادی خانواده در مغازه ی جوشکاری مشغول به کار شد.
حجت اله همزمان در فعالیت های اجتماعی، مشارکتی فعال داشت و در بسیج پایگاه محل ثبت نام نمود و شب ها بعد از اقامه نماز در مسجد محل، به فعالیت های فرهنگی در بسیج مشغول می شد.
حجت اله بسیار ساده و بی آلایش بود، کار و فعالیت را عار نمی دانست، در مغازه ی جوشکاری شاگردی نمونه و فعال بود، صاحب مغازه بیان می کرد که در دوران فعالیتش، شاگردی همانند حجت اله ندیده بود، چرا که او از هر حیث چون اخلاق، نظم و انضباط، وجدان کاری، ادب و چگونگی برخورد با مشتریان شخصیتی نمونه بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، وقتی او می دید، که دیگر دوستانش به جبهه می روند و او به خاطر سن کم نمی تواند در جبهه ها حضور یابد، بسیار ناراحت بود. بلاخره با پافشاری های فراوان توانست برای اعزام به جبهه ثبت نام نماید و پس از ماه ها حضور فعالانه در جبهه ها نهایتاً در مرداد سال 1362، بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سرش در مریوان، خون پاکش بر خاک ریزها ریخته شد.
حجت اله در سن پانزده سالگی در اوج معصومیت و صداقت به ندای رهبرش لبیک گفت و با پرپر شدنش لباس زیبای شهادت را بر تن نمود و عاشقانه به سوی پروردگار پرواز نمود.
بخش هایی از اندیشه شهید حجت اله رجائی؛
... مسئولیت ها بر دوشم سنگینی می کنند.
آینده را با چشم های خویش می نگرم و به گذشته می اندیشم، پس از فکرها و اندیشه ها به این نتیجه جاودانه دست یافتم که دو راه در پیش دارم.
اول اینکه همچون حسین(ع) و مانند شهدای گذشته، با تمام وجودم، در راه خدا، پوییدن و رفتن را انتخاب کرده و به صف شهدا بپیوندیم.
دوم اینکه مانند حیوان هیچ حرکتی و هجرتی نداشته باشم، بپوشم و هیچ در هیچ شوم، یعنی در این دنیا نزد خداوند و خون پاک شهدا، مسئول نباشم و در آن دنیا نیز به آتش دروخ گرفتار آیم.
اینک زندگی و راه اولی را برگزیده ام، می خواهم هجرت کنم و چار چوب تنگ زمانه و این حیات پست را بدرم...
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات