«شهید محمدعلی علیئی»؛ این راه همان راه سالار شهیدان است
سهشنبه, ۰۴ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۱۵
این راه همان راهیست که امام حسین (ع) با شهادت خود اثبات نمود. او ثابت کرد که ظالمین باید بروند و مظلومین باید بمانند و مسئولیت زینب (س) در آن زمان به اثبات رساندن خون اباعبداله الحسین بود. باید زینب وار بکوشید و به پایه ی عمل در آورید که این راه همان راه سالار شهیدان می باشد.
نوید شاهد گلستان؛
شهید علی اکبر علیئی
نام پدر : محمد اسماعیل
نام مادر : طاهره حسینی
ولادت : هفتم فروردین 1347
شهادت : هشتم آبان 1362
سن : 15 سال
محل شهادت : مریوان
محل دفن : امامزاده عبدا... گرگان
آشنایی با شهید :
شهید علی اکبر علیئی
نام مادر : طاهره حسینی
ولادت : هفتم فروردین 1347
شهادت : هشتم آبان 1362
سن : 15 سال
محل شهادت : مریوان
محل دفن : امامزاده عبدا... گرگان
آشنایی با شهید :
شهید علی اکبر علیئی فرزند محمداسماعیل در هفتمین روز فروردین سال 1347 در روستای شیرنگ علیا در خانواده ای اصیل و مذهبی دیده به جهان گشود. در سن هفت سالگی وارد مدرسه شد. تا کلاس پنجم ابتدایی در زادگاهش به تحصیل پرداخت. سپس در سال 1352 به شهر گرگان مهاجرت نمود، تا آنکه چهره ی انقلاب اسلامی شکوفا شد.
علی اکبر با شرکت کردن در تظاهرات و راهپیمایی که علیه رژیم منفور ستم شاهی تشکیل میگردید: با پخش اعلامیه ها و پوسترها و عکس هایی از امام خمینی(ره) دین خویش را به انقلاب اسلامی ادا می نمود. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام امت (ره) با تشکیل بسیج مستضعفین در بسیج محل و در انجمن اسلامی عضویت پیدا کرده و در آنجا به فعالیتهای مختلف مشغول شد. در اوایل پیروزی انقلاب، شهید علیئی بدون سلاح به نگهبانی از شهر خویش می پرداخت و حتی در بعضی از شبها با منافقین درگیری هم داشت.
اما در آنجا مسئولین از ثبت نام ایشان ممانعت نمودند، چرا که سن او برای انجام این کار خطیر کم بود، غافل از آنکه در این جسم کوچک روحی توانا و والا قرار داشت. تلاش های شهید علیئی برای رفتن به جبهه ی بی نتیجه ماند. پس تصمیم دیگری گرفت و تاریخ تولد خود را از سال 1347 به سال 1345 تغییر داد. به این ترتیب توانست خود را به جبهه ی حق علیه باطل برساند.
او برای اولین بار بعد از آموزش های نظامی از طریق بسیج سپاه گرگان به مدت چهار ماه در کربلای کردستان، شهر مریوان به پاسداری از دستاوردهای اسلامی پرداخت. بعد از گذشت این مدت برای دیدار با خانواده به خانه برگشت و پس از گذشت بیست روز برای بار دوم همراه برادران قزوینی به جبهه های جنگ در غرب کشور ( سرپل ذهاب) رهسپار گشت و مدت سه ماه در آنجا به دفاع و مقاومت پرداخت.
شهید علیئی در این مدت هیچگاه از یاد خدا غافل نبود، حتی در دل شب های تاریک و خطرناک نیز با خدای خویش خلوت نماز شب می گذارد. وی بعد از اتمام مأموریت در سر پل ذهاب برای دیدار با خانواده، به شهر گرگان بازگشت. دو شب بعد از طریق لشکر 17 علی بن ابی طالب شاهرود، برای بار سوم به جبهه های جنگ جنوب کشور (اهواز) جبهه ی نور علیه ظلمت، برای دیدن پدر و مادر خویش به گرگان بازگشت.
شهید علیئی با وجود گذشت تنها 2 ماه از جنگ در جبهه ی اهواز همچون پرنده ای در قفس بی قرار بود. آرزوی رسیدن به آزادی و پرواز را در آسمان وجودش داشت، باز دلش هوای جبهه کرده بود. اما این بار با دفعات دیگر کاملاً متفاوت بود. گویی می دانست این آخرین خداحافظی با خانواده است. او حتی طی نامه ای از جبهه، به خانواده ی خود یادآور شده بود که من دیگر باز نخواهم گشت و اگر خدا بخواهد به شهادت خواهم رسید.
وی در هشتم آبان ماه سال 1362 در حالیکه 15 سال بیشتر نداشت در مرحله ای سوم عملیات والفجر 4 در منطقه ی مریوان شرکت نمود و از ناحیه ی سر مورد اصابت ترکش خمپاره مزدوران عراقی قرار گرفت و بعد از آن همه تلاش و ایثار، همچون مولایش حسین مظلومانه شربت شهادت نوشید.
پیکر پاکش را که 15 روز در زیر آتش دشمن قرار داشت به عقب برگرداندند و در گلستان شهدای انقلاب اسلامی شهر گرگان، به خاک سپردند.
خاطراتی به نقل از مادر گرامی شهید:
1- روزی برنامه ی تلویزیونی را که مربوط به خانواده های معظم شهدا بود تماشا می کردند. علی اکبر مادر را صدا کرده و می گویند: مادر ببین، خانواده های شهدا چگونه اند. من از شما می خواهم که اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد، شما نیز اینگونه باشید، با سرافرازی از شهید یاد کنید و به دشمنان، ایمان و اعتقاد خود را نشان دهید.
2- آخرین اعزام شهید بزرگوار به جبهه های نبرد مطابق با آغاز سال تحصیلی جدید بود. خانواده از او خواستند به مدرسه رفته برای سال جدید تحصیلی ثبت نام نماید. اما ایشان گفتند: اکنون تحصیل من رفتن به جبهه و دفاع از کشورم است، اگر خدا بخواهد وقت برای تحصیل بسیار است.
فرازی از وصیت نامه شهید علی اکبر علیئی :
... خداوند را شاکرم که از چنین پدر و مادر مسلمانی به دنیا آمده ام. ای امت حزب ا... سعی کنید تا می توانید در صحنه ی انقلاب باقی بمانید و خستگی را از تن بیرون برانید. انقلابی که صورت گرفته است، حتی اگر به قیمت جانمان هم شده باید به انقلاب حضرت مهدی (عج) متصل گردد. ای پدر و مادرم، اگر مدال پر افتخار شهادت را گرفتم می خواهید برایم گریه کنید چون جوانی را از دست داده اید که برایش زحمت بسیار کشیده اید، باید بدانید که ما فرزندان، نزد شما امانت خدائیم و همچون عاریه ای هستیم که خداوند به شما سپرده است و هر وقت بخواهد پس خواهد گرفت،پس خوشا به حال خانواده ای که امانت خداوند را در راه او قربانی کند.
برادران و خواهرانم، مسئولیت شما در قبال شهدای این است که راه آنان را ادامه دهید و آن را سرمشق خود و نسل های آینده قرار دهید. این راه همان راهیست که امام حسین (ع) با شهادت خود اثبات نمود. او ثابت کرد که ظالمین باید بروند و مظلومین باید بمانند و مسئولیت زینب (س) در آن زمان به اثبات رساندن خون اباعبداله الحسین بود. باید زینب وار بکوشید و به پایه ی عمل در آورید که این راه همان راه سالار شهیدان می باشد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشاراتعلی اکبر با شرکت کردن در تظاهرات و راهپیمایی که علیه رژیم منفور ستم شاهی تشکیل میگردید: با پخش اعلامیه ها و پوسترها و عکس هایی از امام خمینی(ره) دین خویش را به انقلاب اسلامی ادا می نمود. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام امت (ره) با تشکیل بسیج مستضعفین در بسیج محل و در انجمن اسلامی عضویت پیدا کرده و در آنجا به فعالیتهای مختلف مشغول شد. در اوایل پیروزی انقلاب، شهید علیئی بدون سلاح به نگهبانی از شهر خویش می پرداخت و حتی در بعضی از شبها با منافقین درگیری هم داشت.
شهید علی اکبر علیئی، در سال تحصیلی 62-61 ، مقطع سوم راهنمایی را در مدرسه سردار جنگل به اتمام رسانید. چندی بعد شهید علیئی وجود خود را در جبهه ی نبرد مفیدتر احساس نموده با وجود سن کم خویش برای ثبت نام به واحد بسیج مستضعفین مراجعه کرد.
اما در آنجا مسئولین از ثبت نام ایشان ممانعت نمودند، چرا که سن او برای انجام این کار خطیر کم بود، غافل از آنکه در این جسم کوچک روحی توانا و والا قرار داشت. تلاش های شهید علیئی برای رفتن به جبهه ی بی نتیجه ماند. پس تصمیم دیگری گرفت و تاریخ تولد خود را از سال 1347 به سال 1345 تغییر داد. به این ترتیب توانست خود را به جبهه ی حق علیه باطل برساند.
او برای اولین بار بعد از آموزش های نظامی از طریق بسیج سپاه گرگان به مدت چهار ماه در کربلای کردستان، شهر مریوان به پاسداری از دستاوردهای اسلامی پرداخت. بعد از گذشت این مدت برای دیدار با خانواده به خانه برگشت و پس از گذشت بیست روز برای بار دوم همراه برادران قزوینی به جبهه های جنگ در غرب کشور ( سرپل ذهاب) رهسپار گشت و مدت سه ماه در آنجا به دفاع و مقاومت پرداخت.
شهید علیئی در این مدت هیچگاه از یاد خدا غافل نبود، حتی در دل شب های تاریک و خطرناک نیز با خدای خویش خلوت نماز شب می گذارد. وی بعد از اتمام مأموریت در سر پل ذهاب برای دیدار با خانواده، به شهر گرگان بازگشت. دو شب بعد از طریق لشکر 17 علی بن ابی طالب شاهرود، برای بار سوم به جبهه های جنگ جنوب کشور (اهواز) جبهه ی نور علیه ظلمت، برای دیدن پدر و مادر خویش به گرگان بازگشت.
شهید علیئی با وجود گذشت تنها 2 ماه از جنگ در جبهه ی اهواز همچون پرنده ای در قفس بی قرار بود. آرزوی رسیدن به آزادی و پرواز را در آسمان وجودش داشت، باز دلش هوای جبهه کرده بود. اما این بار با دفعات دیگر کاملاً متفاوت بود. گویی می دانست این آخرین خداحافظی با خانواده است. او حتی طی نامه ای از جبهه، به خانواده ی خود یادآور شده بود که من دیگر باز نخواهم گشت و اگر خدا بخواهد به شهادت خواهم رسید.
وی در هشتم آبان ماه سال 1362 در حالیکه 15 سال بیشتر نداشت در مرحله ای سوم عملیات والفجر 4 در منطقه ی مریوان شرکت نمود و از ناحیه ی سر مورد اصابت ترکش خمپاره مزدوران عراقی قرار گرفت و بعد از آن همه تلاش و ایثار، همچون مولایش حسین مظلومانه شربت شهادت نوشید.
پیکر پاکش را که 15 روز در زیر آتش دشمن قرار داشت به عقب برگرداندند و در گلستان شهدای انقلاب اسلامی شهر گرگان، به خاک سپردند.
خاطراتی به نقل از مادر گرامی شهید:
1- روزی برنامه ی تلویزیونی را که مربوط به خانواده های معظم شهدا بود تماشا می کردند. علی اکبر مادر را صدا کرده و می گویند: مادر ببین، خانواده های شهدا چگونه اند. من از شما می خواهم که اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد، شما نیز اینگونه باشید، با سرافرازی از شهید یاد کنید و به دشمنان، ایمان و اعتقاد خود را نشان دهید.
2- آخرین اعزام شهید بزرگوار به جبهه های نبرد مطابق با آغاز سال تحصیلی جدید بود. خانواده از او خواستند به مدرسه رفته برای سال جدید تحصیلی ثبت نام نماید. اما ایشان گفتند: اکنون تحصیل من رفتن به جبهه و دفاع از کشورم است، اگر خدا بخواهد وقت برای تحصیل بسیار است.
فرازی از وصیت نامه شهید علی اکبر علیئی :
... خداوند را شاکرم که از چنین پدر و مادر مسلمانی به دنیا آمده ام. ای امت حزب ا... سعی کنید تا می توانید در صحنه ی انقلاب باقی بمانید و خستگی را از تن بیرون برانید. انقلابی که صورت گرفته است، حتی اگر به قیمت جانمان هم شده باید به انقلاب حضرت مهدی (عج) متصل گردد. ای پدر و مادرم، اگر مدال پر افتخار شهادت را گرفتم می خواهید برایم گریه کنید چون جوانی را از دست داده اید که برایش زحمت بسیار کشیده اید، باید بدانید که ما فرزندان، نزد شما امانت خدائیم و همچون عاریه ای هستیم که خداوند به شما سپرده است و هر وقت بخواهد پس خواهد گرفت،پس خوشا به حال خانواده ای که امانت خداوند را در راه او قربانی کند.
برادران و خواهرانم، مسئولیت شما در قبال شهدای این است که راه آنان را ادامه دهید و آن را سرمشق خود و نسل های آینده قرار دهید. این راه همان راهیست که امام حسین (ع) با شهادت خود اثبات نمود. او ثابت کرد که ظالمین باید بروند و مظلومین باید بمانند و مسئولیت زینب (س) در آن زمان به اثبات رساندن خون اباعبداله الحسین بود. باید زینب وار بکوشید و به پایه ی عمل در آورید که این راه همان راه سالار شهیدان می باشد.
نظر شما