تا آخرین قطره خون خود سنگر را رها نخواهم کرد/شهید «حضرت سنجوینی»+عکس
شهید حضرت سنجوینی
نام پدر: حسن
نام مادر: لیلا فرامرزی
تاریخ تولد: یکم فروردین 1347
تاریخ شهادت: دهم مرداد 1362
سن: 15 سال
محل شهادت: جفیر
محل دفن: گالیکش-گلزار شهدای روستای اوغان
آشنایی با شهید :
«حضرت» در اولین روز بهار، روز عید نوروز در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی روستای اوغان از توابع شهرستان گالیکش چشم به جهان گشود. والدینش به عشق پیامبران و امامان معصوم از باب تیمن و تبرک نام او را «حضرت» نهادند.
پدرش که در تربیت وی جدیت زیادی داشت از همان طفولیت او را با خود به مساجد و هیئت های عزاداری و مجالس مربوط به حضرت صاحب الزمان می برد. او در سن هفت سالگی پا به مدرسه نهاد. بعد از اتمام دوران ابتدایی به مقطع راهنمایی رفت و دوران راهنمایی را تا سال سوم با نمرات خوب در سال تحصیلی 62-61 در مدرسه راهنمایی امام اوغان به پایان رساند.
با شروع جنگ تحمیلی او نیز همانند دیگر کبوتران عاشق نظام جمهوری اسلامی، برای دفاع از این مرز و بوم به جنگ حق علیه باطل شتافت.
یکی از ویژگی های برجسته ی شهید، توکل او به خداوند تبارک و تعالی بود. در سایه ی این توکل، اطمینان و استقامت عجیب وی به خوبی مشهود بود. در سخت ترین و حساس ترین موقعیت ها، ضمن حفظ آرامش و صبر و خونسردی با تدبیر عمل می کرد. او بی ریا و بی تکلف بود، استعداد شهید و خلاقیت او با توجه به کمی سن بی نظیر و قابل تحسین بود.
در تیر ماه سال 1362 برای دومین بار از طرف بسیج سپاه مینودشت عازم منطقه ی عملیاتی جفیر می شوند که شهید حضرت سنجوینی سرانجام در دهم مرداد سال 1362 در جبهه ی عشق، هدف خمپاره ی دشمن قرار گرفت و در منطقه ی عملیاتی خیبر ندای حق را لبیک گفت.
پیکر پاک و مطهرش در جوار دیگر شهدای اوغان در گلزار شهدای گالیکش به خاک سپرده شد. شهید حضرت سنجوینی علاقه ی بسیاری به جبهه و مبارزه داشت، به همین خاطر اکثر اوقات که برای مرخصی به خانه بر می گشت، لباس های رزمش را به تن داشت و سعی می کرد، اگر به جایی هم می رود با آن لباس ها برود.
وقتی به او می گفتند: چرا با این لباس ها به این طرف و آن طرف می روی؟ در جواب می گفت:«می خواهم همیشه یادم باشد که بسیجی بوده ام، بسیجی هستم و بسیجی خواهم بود.» او با وجود کمی سن صله ارحام را هیچ گاه فراموش نمی کرد، و به دیدار بستگان و اقوام خود می شتافت و اگر آنان کمکی می خواستند، در برآورده کردن آن نیاز یا کمک به آنان سعی و تلاش فراوان می نمود.
فرازی از وصیت نامه شهید حضرت سنجوینی؛
... من راهم را یافته ام و به سوی آفریدگار می روم. من می دانم که شهید خواهم شد و به شما می گویم که منتظرم نباشید. از شما می خواهم وقتی خبر شهادتم را شنیدید برایم گریه و زاری نکنید. مادر، همچون کوهی که به افق سرکشیده، استوار و سربلند باش تا مبادا منافقین از شهادت فرزندت سوءاستفاده کنند و خدای ناخواسته پیش فاطمه زهرا(س) شرمنده شوی، تو ای پدر بزرگوار، همچون شیری در بیشه زار باش همچون شیری غرنده که نعره سر می دهد تا مبادا خدای ناکرده دشمن خوشحال شود.
خیال نکنید که مرا به زور به جبهه فرستاده اند، من با میل و ایمان و آگاهی رفته ام تا به دشمنان اسلام بفهمانم که اسلام ظلم پذیر نیست.
به خدای کعبه که همه ی ما را آفرید، تا آخرین قطره خون خود سنگر را رها نخواهم کرد، مگر زمانی که دشمن زبون و سرنگون شود. به امید پیروزی حق بر باطل.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات استان گلستان